زنانِ آشور؛ حافظانِ منزلت و قدرت

زنانِ آشور؛ حافظانِ منزلت و قدرت

شورش رها 8 مارس 2013

«دست در دست هم با هم به مادرِ شهر ها (نینوه) می‌رویم

و فرزندانمان را صیادان سیاهی در دشت و کوه تربیت می‌کنیم»

* لیندا جورج آتیوّت خیّي (تو زندگی من هستی) [1]

 

این دو بیت از یکی از ترانه‌های مشهور و عامیانه‌ی عروسی‌های آشوریان است. تصویری عجیب برای پایکوبی در جشنِ زفاف. این حزنِ دوری از وطن و ترسیمِ عینیِ فرهنگِ رزم و پیکار و البته مساواتِ مرد و زن در تمامِ ارکانِ زندگیِ آشوریان سایه‌گستر است. فرهنگی که در رهگذارِ ستم‌ها و نسل‌کُشی‌های بابلیان و آشوریان طیِ هزاره‌ها دست نخورده و سینه به سینه به میراث برده شده است. نقشِ زن در فرهنگ آشور- کلدانیان هرگز به عنوانِ کارگرِ خانه و مطبخ و بخشی از اموالِ مرد نبوده است و این نقطه‌ی تمایزِ بابلیان از دیگر اقوامِ سامی (اعراب و یهودیان) است.

543870_219723844828751_2078238604_n

8 مارس را امسال در حالی گرامی می‌داریم که زنانِ غیورِ آشوری سوگوارِ نسل‌کُشیِ دیگری در سوریه هستند. امروزه بسیاری از زنان و مردانِ آشوری، کلدانی و سریانی در عراق و سوریه تنها به جرمِ اقلیت بودن (اقلیتِ قومی و مذهبی هر دو) کشته می‌شوند. سابقه‌ی نسل‌کشیِ آشوریان گرچه به پیش از سیفو ( آوریل 1914-1915 تا 1924 نسل‌کُشی ارامنه و آشوریان به دست دولتِ عثمانی) باز می‌گردد، از پس از سیفو تا به امروز ادامه داشته و مشخصا دو نسل‌کُشیِ دیگر در تاریخ ثبت شده است: سیمله ( 7 آگوست 1933 در 63 روستای آشوری‌نشین در استان‌های دهوک و موصل) و نسل‌کُشیِ آشوریانِ عراق (از 2003 تا کنون). نقشِ زنانِ آشور در این میان، نه‌تنها پررنگ و تأثیرگذار بوده بلکه شاید بتوان به جرأت ادعا کرد که در جایگاهِ فرماندهی و تصمیم‌گیری بر مردان پیشی نیز گرفته است. تعدادِ زنانِ تأثیرگذارِ این قوم در فهرستِ مشاهیر، مبارزان و سیاست‌ورزانِ آشور به مراتب بیشتر است. اینکه جایگاه زن نزدِ این قوم، بالاخص کلدانیان (بابلیان) مثال‌زدنی است به چندین عامل بستگی داشته و دارد. یکی از عواملِ اساسی که در فرهنگِ فولکلوریک و زبان و ادبیاتِ آرامی هم به وضوح دیده می‌شود، موقعیتِ اقلیمی و فرهنگِ اساطیریِ ریشه‌دار با قدمتی چندین هزارساله است، که با همتِ این مردمِ سخت‌کوش به عنوانِ قدیمی‌ترین فرهنگ و زبانِ زنده‌ی دنیا هم‌چنان حفظ شده و پیشرو نیز بوده است.

در این کوته‌مقاله، سعی شده است  با معرفی و ترسیمِ کلیِ تنها بخشِ کوچکی از این فرهنگ و تاریخ ، فرهنگی که گستره‌ی تأثیر گذاری‌اش بر فرهنگ‌های منطقه بلامنازع است، چهره‌ای از زنانِ دلاورِ این قوم تصویر شده به طور اجمالی تأثیرِ فرهنگ بر رشدِ جایگاه زنان در بینِ آشوریان بررسی شود. با وجودِ منابع، کتب و مقالاتِ بسیاری در این‌باره چه به فارسی، چه عربی و چه زبان‌های اروپایی، که البته نقشِ خودِ آشوریان به عنوانِ اولین مترجمانِ متونِ آرامی، فارسی و عربی به زبان‌های انگلیسی و آلمانی در این بازنماییِ فرهنگ و شناساندنِ آن به‌سزا بوده، شاید این کوته‌نوشت را تنها بتوان یادواره‌ای دانست از زنانی که بخشی از تاریخ را رقم زده اند. 

گرچه این مقاله به طورِ خاص به زنانِ قوم آشور-کلدان می‌پردازد و بدین سبب الزاماً تاریخ و زبانِ این قوم به عنوانِ یکی از کهن‌ترین اقوامِ حیِ دنیا معرفی می‌شود، نگاهی ناسیونالیستی و شوونیستی جهتِ بزرگ‌نماییِ این قوم وجود ندارد. بالطبع، اقوامِ مختلف در طیِ زمان دچار دگردیسی‌های متعددی شده‌اند و هیچ قومی از نقش‌آفرینیِ مقطعی در استیلایِ قدرت و ظلم بر اقوامِ دیگر بری نبوده و نیست. با آن‌که قومِ آشور از اولین اقوامِ منطقه است که با تأسیسِ حزبِ سوسیالِ آشور در ارومیه هم‌زمان با انقلاب اکتبرِ روسیه (1917)  به نسبتِ جمعیتِ خود درصدِ بالاتری از مردمش کمونیست‌های فعال بوده و هستند، به این بخش از تاریخ‌شان در مقاله‌ای دیگر پرداخته خواهد شد و زنانی که از آن‌ها نام برده می‌شود فارغ از گرایشاتِ سیاسی شاملِ هم چهره‌ها و فعالانِ چپ و هم پاتریارک‌های ناسیونالیست می‌شوند.  

 

زن در فرهنگ و تاریخِ قومِ آشور و کلدان

چهره‌ی زن در غالبِ فرهنگ‌ها در بسترِ تاریخ تحتِ تأثیرِ نظامِ مردسالارانه‌ی عهدِ حاکمیتِ پادشاهان تصویرگرِ نقشِ منفعلِ آن‌ها بوده است. در اعصاری که توانِ بازو و قدرتِ بدنی لازمه‌ی حضورِ اجتماعیِ مؤثر بود، طبعاً مردان با قدرتی که این حضور به آن‌ها می‌داد نظامی سلطه‌گرایانه به زن را بنا کرده و برایِ اثباتِ هویتِ اجتماعیِ خود و قرارگرفتن در طبقه‌ای که بر این مبنا ساخته شده بود فعالانه به این سلطه عامل بودند به طوری که اگر مردی در اعمالِ این سلطه کوتاهی می‌کرد، هویتِ اجتماعیِ خود را از دست داده، قدرتِ او در طبقه‌ی جنسیتیِ خود موردِ سؤال قرار گرفته و یا حتا طرد می‌شد. با گذار از عصرِ تولید و ورود به عصرِ مبادله، مختصاتِ قدرت دیگر در زورِ بازو ترسیم نمی‌شد، بلکه در توانِ کسبِ مال و مقدارِ تملکات تعریف می‌شد. در این زمان بود که در بینِ اقوامِ مختلف قدرتِ مالی و توانِ کسبِ درآمد از طریقِ تجارت بسته به نوعِ تعاملات در نظامِ فرهنگیِ عصرِ تولید جایگاه اجتماعیِ زنان و مردان را تثبیت می‌کرد. این دو دوره در تمدن‌هایِ مختلف در اعصارِ مختلفی طی شد.

آشوریان به عنوان یکی از کهن‌ترین اقوامِ ساکن در غربِ فلاتِ ایران، شرق و غربِ زاگرس و شمالِ بین‌النهرین، هم‌زمان با تمدنِ بابل (که کلدانیان سامی بازماندگان این تمدن هستند) در بین‌النهرین تا شوش این دورانِ تجارت را پشتِ سر می‌گذاشتند. دو نمونه‌ی کاملا ملموس از دو جامعه‌ی کاملا در تضاد. جامعه‌ی بابل که بر مبنایِ تجارت بنا شده بود و جامعه‌ی آشوری که بر مبنای کِشت و زرع. (رجوع شود به: تاریخ ویل دورانت – تاریخ تمدن بین النهرین باستان)

حسن پیرنیا در کتاب «تاریخ ایران» برای تشریحِ فرهنگِ جامعه‌ی زاگرس و بابل تاریخ را به دوره‌ی عیلامی و آکدی ورق می‌زند. گرچه این اقوام هم از لحاظِ نژاد و هم زبان و هم خدایان با یک‌دیگر متفاوت بودند، هم‌سایگی و آمیختگیِ جامعه‌ی آن‌ها بر دلیل قدرت‌گیریِ هر یک از آن‌ها در دوره‌ای زمانی بر جغرافیای مشترک، باعث آمیختگیِ فرهنگیِ آن‌ها شد. در تاریخِ ویل دورانت فرهنگِ غالب و تأثیر گذار، فرهنگِ بابلیان برشمرده شده است. فرهنگی که با اسطوره‌ی خدایِ زن، ایشتار، مقام و جایگاه زن در بالاترین مرتبه‌ی بشری قرار می‌گرفت، از آزادیِ رای و عمل و حقِ مالکیت و انتخاب بهره می‌برد و این مقام را گذشته از جایگاه اسطوره‌ای جنسی خود بر اساس جایگاه اقتصادیِ خود دارا بود. زنِ بابلی صنعت‌گر بود؛ صنایعی چون پارچه‌بافی و ابریشم‌بافی  به طبقه‌ی او اختصاص داشت که در تجارت بیش‌ترین سودآوری را داشت. کارکردِ سرمایه‌زایی در نظامِ طبقاتیِ این سرزمین که به سه طبقه‌ی افرادِ آزادِ طبقه‌ی بالا (آویلو)، بردگان (وَردو) و افراد آزادِ طبقه‌ی پایین (موشکنو) تقسیم می‌شد طبقه‌ی زنان را در طبقه‌ی آویلو قرار می‌داد، خواه از طبقه‌ی خانوادگیِ بردگان و یا موشکنو باشند یا نباشند. در حالی که طبقه‌ی بردگان برای رهاییِ خانواده‌ خود را تا حداکثر سه سال به عنوان بخشی از دارایی خود می‌فروختند، زنانِ آن‌ها مادامی که توانِ درآمدزایی داشتند از این معامله معاف بودند و چنان‌که با فردی خارج از طبقه‌ی خود ازدواج می‌کردند خود و فرزندشان آزاد می‌شدند. در واقع قدرتِ اجتماعی و اقتصادیِ زن طبقه‌ی او را متفاوت می‌کرد (قانون حمورابی).

ویلیام پیروانیان در کتابِ فرهنگِ آشوریانِ خود، در بحثِ «زن در فرهنگ و آیین‌های آشوری» [2] تأثیر فرهنگ بابلی را نه‌تنها بر آشوریان بلکه بر تمامِ فرهنگ‌های همسایه و بعدها مستولی بر بین‌النهرین و زاگرس غالب می‌داند. از طرفی حسن پیرنیا ریشه‌ی منزلتِ زن را در فرهنگِ غربِ زاگرس به دوره‌ی عیلامی‌ها ارجاع می‌دهد. پیرنیا چنین استدلال می‌کند که عیلامی‌ها بعد از خدای «سوشیانک» که تنها به پادشاهان تعلق داشت شش الهه‌ی زن داشتند و دیدگاه آزادیِ زن در فرهنگِ عیلامی را از باورِ برتریِ زن در مقام خدایگان می‌داند و در شرحِ نظامِ اجتماعی زنِ عیلامی را در جایگاه بسیار مهم جامعه بر می‌شمرد به نحوی که در نظام اجتماعی این قوم مادرشاهی حکومت از طریق مادر منتقل شده، زنان ارث می‌بردند و صاحب اختیارِ داراییِ خود بودند و تجارت را رهبری می‌کردند. این نظام تا حدود 750 پیش از میلاد و تغییر نظامِ اقتصادی و به تبع آن اجتماعی به پدرشاهی ادامه داشته است. نظامِ مردسالارانه، با حمله‌ی آشوریان که به مقتضای سیستمِ اقتصادیِ متفاوتِ خود که بر پایه‌ی کشت و زرع و جنگ‌آوری نیاز به زورِ بازو را مرجعِ قدرت‌گیریِ اجتماعی می‌کرد و فرهنگِ خدایگانی خود،  آشور به عنوانِ خدایِ خدایگان که مذکر بود، بر منطقه سیطره انداخت. قوانینی که آشوریان برای تسلط به جامعه‌ی ثروتمندِ بابلی تدوین کردند بالطبع در راستای انحصار و کنترلِ سرمایه به سرکوبِ سرمایه‌زا ترین طبقه‌ی جامعه یعنی زنان تنظیم شده بودند. ویل دورانت می نویسد:

« کیفرِ سقط‌ِجنین اعدام بود. زنی را که سقط‌جنین می‌کرد، حتا اگر در ضمنِ انجامِ این عمل می‌مُرد، بر چوبِ نوک‌تیزی می‌گذاشتند و آن چوب را به شکمِ او فرو می‌کردند. اگر چه پاره‌ای از زنانِ آشور، به وسیله‌ی زناشویی یا توسل به دسایس، به مقام و قدرتی می‌رسیدند، به طورِ کلی منزلتِ زن در آشور پست‌تر از بابل بود: هرگاه زنی به شوهرِ خود دست دراز می‌کرد، کیفرِ سخت می‌دید؛ زنان مجاز بودند که بدون حجاب به کوچه درآیند؛ در عین آن‌که مردان، هر اندازه که می‌خواستند، می‌توانستند برای خود معشوقه بگیرند، از زنان چنان توقع داشتند که بی‌اندازه در نگاهداری ناموسِ خویش امین و وفادار باشند. فحشا در عرف آن زمان همچون امری به شمار می‌رفت که گریزی از آن نیست، و به همین جهت برای سامان دادن به آن قوانینِ خاص داشتند. شاه حرمِ مخصوص داشت و زنانِ وی مجبور بودند در گوشه‌ای به سر برند و روزگارِ خود را به رقصیدن و آوازخواندن و نزاع کردن با یک‌دیگر و سوزن‌زنی و دسیسه‌انگیختن بگذرانند. اگر مردی زن خود را در حال خیانت می‌یافت، او را می‌کشت و این حقی برای او به شمار می‌رفت؛ همین عادت است که، در بسیاری از قوانینِ موجود هنوز برجای مانده است. از این گذشته، قوانینِ ازدواج در آشور مانند بابل بود، با این تفاوت که زناشویی غالباً صورتِ خرید داشته و زن بیشتر در خانه‌ی پدرِ خود به سر می‌برده و شوهر گاهگاه به دیدن او می‌رفته است.» [3]

 

سرکوب‌های حکومتِ آشوری به خصوص استیلایِ فرهنگِ مردسالارانه بر جامعه‌ای که طی ادوارِ متمادی نظامِ زن‌سالارانه را تجربه کرده بود، تعددِ طبقات از سه به پنج طبقه که حتا جامعه‌ی ثروتمند بابل را با تخصیصِ گوشت و فرآورده‌های حیوانی به طبقه‌ اشراف به گیاه‌خواری سوق داده بود، این منطقه را برای قرن‌ها تبدیل به مکانِ آشوب و انقلابات کرد. این استیلایِ مردسالارانه با فتح بابل توسط کوروش هخامنشی هم‌چنان ادامه یافت و از اقوامِ ساکن در بین‌النهرین بابلیان بودند که توانستند فرهنگِ خود را تا حدی به فرهنگِ قوم غالب نفوذ دهند. زنانِ بابلی با سواد بودند و حتا پس از پذیرفتنِ مسیحیت که ویلیام پیروانیان از آن دوره به عنوانِ تنها عصری یاد می‌کند که زنانِ بابل-آشور-کلدانی تماما تحتِ سیطره‌ی قوانینِ زن‌ستیز قرار گرفتند، به جهتِ آن‌که با سواد بودند کارکردهای اجتماعیِ مختلفی را به عنوانِ معلمان، نویسندگان و حتا عالمانِ دینی پذیرفتند. پیروانیان در تحقیقِ مفصلِ خود موارد متعددی از حضورِ قدرتمندِ زنان در طیِ این ادوار و حتا در دورانِ اسلامی می‌شمرد.  والتر هینس در کتاب » تشکیل دولت ایران» دوران ضعف و آغاز دوران کشتار و بردگی آشوریان را پس از سده‌ی دهم پس از میلاد در حاکمیتِ خلفای اسلامی و پس از آن در پادشاهانِ اسلامی ایران را به عنوان سیاه‌ترین عصر تاریخِ بابلیان و آشوریان توصیف می‌کند، دورانی که زنانِ آشوری و بابلی به حرم‌سراهای پادشاهانِ ایرانی آورده می‌شدند تا گروه‌های آواز تشکیل دهند. در عینِ حال قدرتِ زنِ آشور را آن‌گونه تصویر می‌کند که بسیاری از این زنان به عقد پادشاهان در می‌آمدند و نفوذِ قدرتِ خود را در مملکت‌داری اعمال می‌کردند. از زمره‌ی این زنان مارتا بانو همسر حیدر و مادرِ شاه اسماعیل صفوی را می‌توان نام برد. [4]

پیروانیان دلیلِ جذابیتِ زنانِ آشوری-بابلی را علاوه بر هنرمندی، صدایِ خوش و سواد، آراستگی و تمیزیِ آن‌ها می‌داند. آن‌چه به نقل از پیترو دلاواله[5] که خود با بانو مانی، دوشیزه‌ای آشوری ازدواج کرده بود، در میان زنانِ ایرانی کمتر دیده می‌شد. گرچه این خصوصیات و روحِ سرکش و قدرت‌طلبِ زنانِ آشوری و بابلی آن‌ها را به دستیابی و نفوذ در قدرتِ حکومت‌ها نزدیک می‌کرد، یکی از عواملی بود که جمعیتِ آشوریانِ مسیحی روز به روز رو به زوال گذاشت. آن‌چه در اقوامِ دیگرِ مسیحیِ منطقه منجمله ارامنه کمتر دیده می‌شود.

اما این زنانِ به چند هنر و علم آراسته، در اواسطِ قرن هجدهم میلادی بود که خصلتی نو را نیز آموختند: جنگاوری و یا به تعبیرِ خود صیادی. در سفرنامه‌ی دروویل، سرهنگ گاسپار دروویل که در اواخرِ قرن نوزدهم به مدتِ سه سال در کوه‌های زاگرس در میان آشوریان زندگی کرد با نقلِ تاریک‌ترین عصرِ حیاتِ این قوم در عصرِ عثمانی اوضاع و فرهنگِ رایجِ آن دوران را در بین کوه‌نشینانِ آشوریِ ایران به تفصیل شرح می‌دهد. پس از قرنِ هفدهم و گستره‌ی حکومتِ ترکانِ عثمانی، بسیاری از اقوامِ غیرِ ترک و یا غیرِ مسلمانِ سنی به شدت از طرفِ عثمانیان تحتِ فشار قرار گرفتند، از شیعیان و درّوزی‌ها گرفته تا مسیحیان. در این دوران اقوامِ آشور و بابلیانِ کلدانی با ترکِ مدارس و مؤسساتِ آموزشی و کسب خود  مجبور شدند تا از کوهستان‌های غربِ زاگرس به سمتِ شرق مهاجرت کنند. تعداد کثیری از آن‌ها در راه یا می‌مُردند یا موردِ حمله‌ی اکرادِ همسایه قرار می‌گرفتند. در این زمان آمارِ تاریخیِ متعددی از تجاوز، بردگی و کشتارِ زنانِ آشوری-کلدانی موجود است. با این اوصاف سرهنگ گاسپار در توصیفِ این زنانِ آشوری که حالا به جبرِ موقعیتِ جغرافیاییِ خشنِ کوهستان، فقر و طرد که تنها ممر ارتزاق آن‌ها را کشاورزی و دامداری می‌کرد و تهاجم اکراد به زنانی صیاد و جنگ‌جو تغییر نقش داده بودند می‌نویسد: » زنانِ نسطوری (آشوریانِ تابعِ کلیسایِ شرق را نسطوری می‌نامند و بابلیانِ کاتولیکِ تابعِ کلیسایِ کاتولیک را کلدانی) دوش به دوشِ مردان به کار پرداخته و قسمتِ اعظمِ روز را در مزارع به شخم و بذرافشانی مشغول می‌شوند و به هنگامِ درو مزرعه را به هیچ‌وجه ترک نمی‌گویند. زنانِ نسطوری به مراتب خوش‌معاشرت و خوش‌قیافه‌تر و پاکیزه‌تر و پاک‌دامن‌تر هستند. در سرتاسرِ آسیا به مهارتِ گل‌دوزی و ابریشم کاری معروفند و از این راه درآمدِ قابلِ ملاحظه‌ای کسب می‌کنند.» [6]

از این دوران است که حتا ادبیات آرامی، زبان این قوم، در کنار الهی دانستنِ مقامِ زن، جنگندگیِ او را نیز وصف می‌کند. پس از جنگِ جهانیِ اول و قتلِ عامِ ارامنه و آشوریانِ شرقِ وان و دیاربکیر به دستِ عثمانی و دومین مهاجرتِ گسترده‌ی آشوریان که یک سومِ جمعیتِ آن‌ها به ایران و دو سوم به عراق، موطن خود که حالا تحتِ حاکمیتِ قومیِ اکراد بود، و سوریه مهاجرت کردند. با وجودِ آن‌که زنانِ بسیاری در این قتلِ عام باز مورد تجاوز قرار گرفته یا به دستِ سپاهِ اکراد که در معیت و تحتِ فرمانِ حکومتِ عثمانی به عنوانِ غنائم ربوده شده و یا در راه جان باختند، تعدادِ بیشتری از آن‌ها پس از ورود به ایران به اجبار به عقدِ شاه‌زادگان ایرانی درآمدند و مسلمان شدند و به تهران و ری کوچ داده شدند، آن‌هایی که توانستند در ارومیه، سلماس و روستاهای آشوری آذربایجان غربی بمانند و هم‌چنین آن دسته از زنانی که توانستند خود را به عراق برسانند در کم‌ترین زمان نقشِ اجتماعی پذیرفتند. اولین انجمنِ زنانِ آشوری در سالِ 1923 در ارومیه تأسیس شد و در پیِ آن انجمن‌های خیریه‌ی زنان و درمان‌گاه‌های بانوان کلیسایِ انجیلی، در کنار اولین دانشکده‌ی پزشکیِ ایران که در سال 1880 در روستای سیر آشوریان در آذربایجان ساخته شده بود و به زنان آشوری درس پزشکی می‌داد، تشکیل شدند. مدیران آشوریِ دبیرستان‌های دخترانه‌ی معروفی چون مدرسه‌ی سعدی در کرمانشاه (به مدیریتِ رابی لوسی شاهباز) مدرسه‌ی پسرانه‌ی انوری کرمانشاه (به مدیریتِ رابی اَمه ایونجانی ) دبیرستان بزرگ‌ترین دبیرستانِ دخترانه‌ی ایران در آن زمان، دبیرستانِ نوربخش زرتشتیان (به مدیریتِ رابی لونیس اورشان) را شاید بتوان از جمله زنانِ ایرانیِ پیشرو در گسترشِ سوادآموزی و تحصیلات در بین زنان دانست.

در کنار این اسامی، زنانِ آشوری‌ای را می‌یابیم که در دورانِ خفقانِ اجتماعی در محدود کردن و تصغیرِ زنانِ ایران با پشتوانه‌ی سطحِ سواد و فرهنگِ اکرام به زنی که در آن رشد کرده بودند فعالیت‌های فرهنگیِ ماندگاری را هم در تاریخِ آشور و هم ایران ثبت کردند. نویسندگانی چون سارا قشه اوشانا (اولین مترجمِ زنِ ایران) و گنجوی طیاری ( فرمانده و رزمنده‌ی زنِ آشوری در جریان نسل‌کُشیِ سیفو) و راخی خانم (از مبارزان در جبهه ایران در جنگ با عثمانی که دو فرزند و شوهرش را از دست داد) و نیز سورمه خانم ( جانشین و همرزم مارشیمون رهبر پتریارک نسطوریان آشوری در نبرد سیفو که بعدها پس از مرگِ مارشیمون به عنوان رهبر ناسیونالیست‌های آشوری با دولت انگلستان به مذاکره نشست) را نام برد. اما چهره‌های مشخصی از زنانِ آشوری را نیز می‌توان نام برد که در زمانی که چریک‌های سوسیالیست به رهبری فریدون بت آبراهام (آتورایا) از ایران به روسیه برای تعلیم می‌رفتند به آن‌ها پیوستند.

هم‌زمان زنانِ آشوری، بالاخص آشوریان در عراق به آموزش جنگاوری و نظامی پرداخته و پس از قتلِ عامِ دوم، یعنی سیمله (7 آگوست 1933) که با شکاف بین احزابِ ناسیونالیستِ آشور، آشوریان عراق به دو دسته تقسیم شدند: آن گروه که عمده‌ی جمعیتِ آشوریان را در بر می‌گرفتند و باقیمانده‌ی حزب سوسیالیستِ آشور به مرکزیتِ سلماس و ارومیه بودند که به حزب آی‌سی‌پی (حزب کمونیست عراق) پیوستند و به سرعت مراتب حزبی را تا رده‌های ارشد پیمودند که بعدها در بازآفرینیِ حزبِ سوسیالِ آشور (ای‌اس‌پی) نقش داشتند، و گروهی که به حزبِ دموکراتِ کوردستان پیوستند، بسیاری از این زنان با پیوستن به پیشمرگانِ کوردستان مراتب را تا فرماندهی طی کردند. از این میان می‌توان به معروف‌ترینِ آن‌ها یعنی مارگارت شلو ( مارگارت جورج مالک) اشاره کرد. وی  در دهه‌ی 60 میلادی به پیشمرگ‌های کوردستان پیوست و در سن بیست سالگی فرمانده نبرد دره‌ی زویتا شد. او در سن بیست و هشت سالگی، 1969، به طرز مشکوکی ترور شد. [7]

امروزه اتحاد جهانی آشور، که شامل هجده حزب می‌شود، با اتحاد با پنج حزب کوردستان در حالِ آماده‌سازیِ ارتش چریکیِ آشور با شعار انقلابِ جهانیِ 2050 هستند، هم‌چنان درصد بالایی از سربازان و فرماندهان این ارتش را زنانِ آشور تشکیل می‌دهند. این‌که این ارتش با وجود شانزده حزب لیبرال و ناسیونالیست و تنها دو حزبِ چپ ( که گرچه در مجموع این دو حزب درصدِ بالاتری از اعضا را جذب کرده‌اند) تا چه حد می‌تواند با گرایشاتِ ناسیونالیستی و رویای احیای امپراطوریِ آشور و یا بالعکس گرایشاتِ چپ و دفاع از طبقه‌ی کارگر در راستای انقلابِ جهانیِ این طبقه در آینده نقش بازی کند، زمان نشان خواهد داد. در هر دو صورت می‌توان پیش‌بینی کرد که هم‌چنان نقش زنان آشوری تعیین کننده خواهد بود.

با توجه به جایگاه زن بابلی در اجتماع و فرهنگ آشور-کلدانی، اشتباه خواهد بود اگر به دنبال خیزشِ حق‌طلبانه‌ی زنان در بین این قوم، تاریخ و یا جامعه‌ی آشور را زیر و رو کنیم. در واقع زنانِ آشور-کلدانی هرگز تحتِ سیطره‌ی کاملِ نظام مردسالارانه قرار نگرفته‌اند و در تمام اعصاری که نظام حکومتی محدودیت‌هایی در تضییع حقوق زنان اعمال می‌کردند، زنانِ آشور با تسلیم نشدن و حفظِ موقعیتِ اجتماعیِ خود، بر شرایط و محدودیت‌ها فائق آمدند. کمتر گزارشی از خشونتِ خانگی در بین اقوامِ آشور در دسترس است و نقشِ مادر، همسر و دختر در مناسباتِ خانوادگی هم‌چنان پس از گذشتِ هزاره‌ها از فرهنگِ مادرشاهیِ عیلامی پررنگ و تأثیرگذار است. هم‌چنان در ادبیاتِ مکتوب و حتا فرهنگِ عام این قوم جایگاه زن به عنوان الهه‌ی قدرت و شهامت مطرح است تا جایی که حتا  اغانی فولکلوریک آشور مرد را در مقامِ تحسینِ زن نه با دیدِ توصیفِ جذابیت‌های جنسی بلکه جایگاه والای او را پایین‌تر از زن قرار می‌دهد. سیطره‌ی ادیانی که زن را بخشی از املاک مرد تلقی می‌کنند و بر فرهنگِ تک‌خدایِ مذکر و به تبع آن مردسالاری استوار هستند نیز نتوانسته است موقعیتِ اجتماعیِ زنِ آشور را تضعیف کند. شاید جدا از فرهنگِ اسطوره‌ایِ این قوم که هم‌چنان بر تمامِ وجوهِ زندگیِ این مردم سایه گستر است بتوان نقشِ اقتصادیِ زنِ آشور را، که موقعیتِ وی را به عنوانِ مولدینِ سرمایه در نظام‌های سرمایه‌داری و طبقاتی تثبیت می‌کند، مؤثر دانست. به بیانِ دیگر، زنانِ آشوری هرگز نقشِ قربانیِ نظامِ طبقاتی را بازی نکرده‌اند و می‌توان دید که چنان‌چه نظامِ طبقاتی و سرمایه‌داری نیز فروپاشد موقعیتِ این زنان تغییری نخواهد کرد، زیرا حفظ جایگاه در شرایطِ نابرابرِ طبقاتی توسطِ این زنان در آن‌ها کانسپتی از مبارزه‌ی زنان جدایِ از مبارزه‌ی طبقه‌ی کارگر و تلاش برای کسبِ حقِ برابر با مردان به‌وجود نیاورده است. فمینیسم و مبارزاتِ زنان در موازات با مبارزاتِ کارگری در غالبِ این جامعه تعریفی نمی‌یابد. شاید این زنان را بتوان الگوهایی برای دیگر زنانی که تحتِ شرایطِ تا حدی برابر با آن‌ها جایگاه خود را از دست داده و قربانیانِ زن‌ستیزی شده‌اند در راهِ رهایی و احقاقِ حقوقِ خود معرفی کرد.

 

 

مؤاخذ و منابع:

[1] http://www.youtube.com/watch?v=LelxCLGW3sk

[2] http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/267767

[3] http://tarikhema.ir/ancient/2706/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%A2%D8%B4%D9%88%D8%B1/

[4] هینس، والتر؛ تشکیل دولت ملی ایران، ترجمه کیکاوس جهانداری، نشریه کمیسیون معارف، تهران 1346

[5] سفرنامه پیترو دلاواله، ترجمه شعاع الدین شفا، انتشارات علمی فرهنگی

[6] سفرنامه دروویل ص:125 ترجمه جواد محبی، انتشارات نیک فرجام

[7] Women And Their Agency In The Neo Assyrian Empire: Sanna Teppo 1.2.2005

3 دیدگاه

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s