«ایران تریبونال» (از این پس تریبونال) در تاریخِ ۱۸ تا ۲۲ ژوئن ۲۰۱۲ در شهرِ لندن کارِ خود را آغاز کرد و در تاریخِ ۲۵ تا ۲۷ اکتبر جلسههایِ بعدیِ خود را در شهرِ لاههی هلند برگزار نمود که نتیجه آن صدورِ یک «توصیهی» «موقت» بود که در زیر به آن خواهیم پرداخت. این دادگاه توسطِ برخی زندانیانِ سیاسیِ سابق، خانوادههایی از قتلِعامشدهگانِ دههی 60 و تعدادی فعالِ سیاسی «فرا خوانده» شده است و زیرِ نظرِ یک هیئتِ حقوقیِ ایرانی و خارجی(۱)اداره میشود.
پیش از ورود به بحث اما، باید اذعان کرد که در موردِ «ایران تریبونال» بیش از ارزش و اهمیتِ آن هیاهو به راه افتاده است. این رخداد نیز به راحتی میتوانست مانندِ اقداماتی از این قبیل که در شرایطِ کنونی با توجه به تضادها و تنشهایِ موجود که بیانِ بحرانِ عمومیِ نظامِ سرمایهداریِ جهانی است و نمونهها در این زمینه کم نیستند، بدون سر و صدا به سرانجامِ بیسرانجامِ خود برسد. تصور نمیکنم هیچ جریانِ سیاسیِ انقلابی، مخالفِ تشدیدِ بحران در جبههی ارتجاع و در این رابطه، افشایِ گوشههایی از ترور و سرکوبِ رژیم، هرچند سطحی و بیخاصیت از قبیلِ «توصیهیِ» آخرین جلسهیِ تریبونال در لاهه باشد. از این رو، برخورد به رخدادهایی از این قبیل اگر در چارچوبِ یک استراتژیِ انقلابیِ ضدِ سرمایهداری و علیهِ نظامِ جمهوریِ اسلامی انجام نگیرد، دفاع از رژیمِ اسلامی تلقی می شود. مسالهای که در موردِ برخی جریاناتِ سیاسیِ چپِ ایرانی و خارجی که در مقابلِ تهدیدهایِ نظامی، فشارهایِ اقتصادی و سیاسی،برنامهی هستهایِ رژیم و…، علیهِ جمهوریِ اسلامی به دفاع از این رژیمِ ضدِ مردمی پرداختهاند، صدق می کند. مشکلِ این جریانات تنها مشکلِ امروزِ آنها نیست، از همان اوانِ به قدرت رسیدنِ جمهوریِ اسلامی چنین انحرافاتی در بخشهایِ قابلِ توجهی از سازمانهای مدعیِ کمونیسم در ایران و کشورهایِ اروپایی وجود داشته که سعی میکنیم در زیر به عللِ آن بپردازیم.
اما دلیلِ پرداختن به تریبونال در این ابعادِ وسیع را ابتدا باید عکسالعملی در مقابلِ تبلیغاتِ سرسامآور و غلوآمیزی که مدافعانِ تریبونال برای جاانداختنِ آن در افکارِ عمومی برپا ساختند به حساب آورد. آنها از همان ابتدا، با دادنِ عنوانهایی چون «دادگاهِ مردمی»، «فراتر از تریبونالِ راسل»، «دستآوردِ بزرگِ جهانی» و شعارهایِ بیاساسی از این قبیل، سعی کردند با عرضهکردنِ تصویری غیرِ واقعی از تریبونال، آن را در افکارِ عمومیِ ایرانیان جا بیاندازند. سایتها، رادیوها، تلویزیونها و مصاحبهگرانِ رفرمیست و جریانات و افرادِ پنهانشده در پوششِ چپ و کمونیسم نیز که همواره به دنبالِ فرصتی برایِ افتادن به دنبالِ این یا آن جناحِ بورژوازی و وابستگان به قدرتهایِ امپریالیستی هستند، در خدمت این تبلیغات قرار گرفتند.
آخرین «تاکتیکِ» گردانندگانِ تریبونال تشکیلِ جلسهی آن در شهرِ لاهه است. انتخابِ شهرِ لاهه نیز بدونِ محاسبه نبود، زیرا لاهه محلِ «ديوانِ بينالمللی» است که به دعواهایِ بینِ کشورهایِ مختلف و نیز جرائمِ جنگی علیهِ بشریت رسیدگی میکند. آنها این شهر را از این لحاظ انتخاب کردند تا اینطور تداعی شود که گویا تریبونال نیز در ارتباط با «دادگاهِ لاهه» است و به این ترتیب «وجههی» آن در افکارِ عمومی بالا رود.
ما با چنین شیوههایِ تاکتیکیِ بسیار نازلِ مدافعانِ تریبونال از همان آغاز مواجه هستیم. این رفتار و کردارِ ناشیانهی مدافعانِ تریبونال درواقع دهنکجیِ آشکاری بود به شعور و شناختِ چپ از تاکتیکها و عوامفریبیهایِ دستگاههایِ امپریالیستی! در یک کلام، تبلیغاتِ بازاری و موضعگیریهایِ پر از ریا و تزویرِ مدافعانِ تریبونال که همواره چیزی برای پنهانکردن دارند، برایِ اپوزیسیونِ چپ که از ماهیتِ چنین اقداماتی آگاه است، یک دهنکجیِ واقعی بود و ناگزیر برخورد به تریبونال را در این وسعتِ بیسابقه دامن زد.
البته این به این معنا نیست که همهی کسان و جریاناتی که در مقابل تریبونال موضع گرفتند، درکی یکسان از این مساله داشته و لزوماً دارایِ موضعی انقلابی و ضدِ سرمایهداری در این رمینه میباشند. چه بسا رقابتها و اختلافهایِ درون گروهی میتواند انگیزهی برخی از مخالفان تریبونال باشد، ولی این همهی مساله نیست.
به هر رو، افشایِ سیاست و نشاندادنِ ماهیتِ واقعیِ گردانندهگانِ تریبونال باعث شد تا آنها نتوانند این دادگاه را به عنوانِ دادگاهی «مردمی» به اپوزیسیونِ چپ حُقنه کنند. هرچه زمان بیشتر میگذرد هویتِ ادارهکنندهگان و اهدافِ واقعیِ تریبونال و اینکه این صداها و تبلیغات توسط چه کسانی با کدام اهداف و در چه شرایطِ بینالمللی بلند شدهاند نیز روشنتر میشود. همهی اسناد و مدارکی که تاکنون دربارهی این تریبونال منتشر شده، بهویژه آخرین نتایج یا به زبانِ برگزارکنندهگانِ آن «توصیه»هایِ «موقتی»؟! که در شهرِ لاهه اعلام شد، به خوبی نشان میدهند که برخلافِ تبلیغاتِ سرسامآوری که در موردِ آن بهپا شد، این تریبونال تفاوتِ چندانی با مراجعی از قبیل حقوقِ بشر و کمیسیونهای بوروکراتیکِ دیگر که در واقع فاقدِ جنبهی اجرایی یا دقیقتر، نمایشیاند، ندارد. به این ترتیب تریبونالرا میتوان در ردیفِ برنامههایی از قبیلِ تحریمهایِ اقتصادی، هیاهو بر سرِ برنامهی اتمیِ جمهوریِ اسلامی، تهدیدهایِ نظامی، بسیجِ جریاناتِ بورژوایی از قبیلِ سلطنتطلبان، مجاهدینِ خلق و جریاناتِ ناسیونالیستی و راست طیِ جلساتی در استکهلم، بروکسل، واشنگتن و …، قرار داد که هدفِ آنها تحتِ فشار قراردادنِ جمهوریِ اسلامی برایِ نفوذِ بیشترِ قدرتهای امپریالیستی در ایران است. تریبونال را باید در همین حد و نه بیشتر ارزیابی نمود. حتا ارزشِ سیاسی و حقوقیِ آن از افشاگری علیهِ جمهوریِ اسلامی که توسطِ ارگانهایِ حقوقیِ بینالمللی انجام میگیرد بهمراتب کمتر است. درحقیقت، پدیدههایی از قبیلِ تریبونال در شرایطی جریان مییابند که بحرانِ ساختاریِ نظامِ امپریالیستی تناقضات و تضادهایِ درونیِ آن را تشدید کرده و قدرتهایِ جهانی در تداومِ چنین وضعیتی بحرانی را با بحرانِ دیگری پاسخ میدهند. در این میان آنچه به جمهوریِ اسلامی، به عنوانِ عنصری از این نظام مربوط میشود این است که هر قدرتِ امپریالیستی میکوشد با شیوههایِ معینی منافعِ خود را در ایران حفظ و یا بسط دهد. اختلاف یا دقیقتر، رقابتِ میانِ امریکا و متحدانش در اروپا با چین و روسیه بر سرِ چگونگیِ برخورد با جمهوریِ اسلامی، بازتابِ این وضعیت است.
بنابراین در اینکه این تریبونال توسطِ افراد و جریاناتی هدایت میشود که در همسوییِ کامل با سیاستهایِ امپریالیستی قرار دارند دیگر نباید شک و تردیدی وجود داشته باشد. کسانی هم که در این زمینه، علیرغمِ این همه اسناد و مدارک و از این مهمتر تجربههایِ تلخِ تاریخی در این زمینه، هنوز خود را به بدفهمی میزنند و صریحاً از تریبونال به دفاع برمیخیزند، حسابِ دیگری باز کردهاند.
از این رو، تریبونال به خودیِ خود برایِ اپوزیسیونِ چپِ انقلابی فاقدِ اهمیت است، اما آنچه در این میان برایِ نیروهای انقلابی اهمیت دارد این است کهروندِ تریبونال موجب گردید تا رفرمیسمِ پنهانشده در پشتِ ظاهرِ چپ و اتیکتِ کمونیستیِ برخی افراد و جریاناتِ سیاسی که در آن شرکت کردند و از آن به دفاع برخاستند بیش از پیش عریانتر به نمایش درآید. به این ترتیب رخدادِ تریبونال و بحثهای دامنزدهشده در اطرافِ آن، تجزیه در اپوزیسیونِ چپ را تسریع کرده است که نتیجهی آن صفبندیِ جدیدی در این طیف میباشد. این مطلب را در ادامه پی خواهیم گرفت، اما ابتدا ببینیم «دستآوردِ تاریخیِ»؟! تریبونال که اینهمه موردِ تحسینِ مدافعانِآن قرارگرفته است، چیست؟
تریبونال در آخرین نشستِ خود، در شهر لاهه، در هلند «توصیه»میکند (جالب است که تریبونال بر خلافِ دادگاههایِ معمولی، حکم صادر نمیکند بلکه تنها «توصیه»میکند و تازه همین توصیه را هم بهطورِ «موقتی» اعلام مینماید؟!) :
”۱-جمهوریِ اسلامی بهعنوانِ مقامِ اوليه بزرگترين مسئوليت را در بررسیِ اين جنايت و محاکمهی عاملينِ اين جنايتها دارد. ۲-شورایِ حقوقِ بشرِ سازمانِ ملل يک کميسيونِ تحقيق بهعنوانِ گزارشگرِ ويژه برایِ بررسیِ اين جنايات ايجاد کند.
۳- سازمانِ همکاریِ اسلامی، دستور دهد تا يک کميسيونِ دائمی و مستقلی را ايجاد نمايد که به تعيينِ اين مواردِ نقضِ موضوعِ حقوقِ بشرِ اوليه پرداخته و به مطالعه و پژوهش حولِ آن بپردازد. ۴– دولتها تعهداتِ خود تحتِ قوانينِ بينالمللی، از جمله ايجادِ حوزههایِ قضايی برایِ پيگيری و پاسخگويیِ قضايی مرتکبين فردی، به جرمِ جنايت عليهِ بشريت، را اجرا کنند. ۵– جامعهی مدنی بهطورِ کامل از يافتههایِ اين تريبونال حمايت کرده و آنرا دنبال کند.«(۲) (تأکیدها از ج .ک است)
این «توصیه»، بهویژه بندِ ۱ و بندِ ۳ آن به خوبی نشان میدهد که تریبونال در چارچوبِ سیاستِ کشورهایِ امپریالیستی حرکت میکند. آنچه که در این توصیهها آمده در واقع چیزی نیست جز نظرِ کشورهایِ امپریالیستی در موردِ جمهوریِ اسلامی که همواره در مصوباتِ ارگانهایِ رسمیِ حقوقیِ بینالمللی انعکاس یافته و سالهاست علیهِ جمهوریِ اسلامی بدونِ کمترین نتیجهای صادر میشود.
جالب است که تریبونال، به جمهوریِ اسلامی،«بهعنوانِ مقامِ اوليه «، «بزرگترين مسئوليت را در بررسیِ اين جنايت و محاکمهی عاملينِ اين جنايتها» میدهد و در واقع از جنایتکار میخواهد خود به جنایتِ خویش رسیدگی کند!؟ به همین ترتیب، از سازمانِ همکاریِ اسلامی(«شورایِ همکاریِ خلیجِ فارس» که یک سازمانِ ارتجاعی و متشکل از دولتهایِ عربِ خلیجِ فارس که وابستگیِ آنها به امپریالیسم عیان است، میخواهد کمیسیونی «دائمی و مستقل» برایِ «تعیینِ (…) مواردِ نقضِ حقوقِ بشر(…) و مطالعه و پژوهش حولِ آن» تشکیل دهد»؟!
«توصیهی» تریبونال نهتنها توهینِ بزرگی به زندانیانِ سیاسی و همهی مبارزانی است که برایِ آزادی و رهاییِ جامعه از زیرِ سلطهی رژیمی درندهخوی و رذالتپیشه که در تاریخ نمونه است، جان باختند بلکه شرکتِ تعدادی زندانی سیاسی دراین تریبونال، ضربهی جبرانناپذیری به اعتبار و حیثیتِ زندانیانِ سیاسی نیز میباشد.
پرسیدنی است که این «توصیه» در کجا و توسطِ چه کسانی تهیه و تنظیم شده است؟ آیا همهی شرکتکنندهگانِ ایرانی در تریبونال درموردِ این توصیهها آگاهی داشته و با آنها موافق بودهاند؟ اگر چنین باشد وای به حالِ اپوزیسیونی که تازه جریانات و افرادِ «چپ» آن، آنهایی باشند که در این تریبونال بهعنوانِ زندانیِ سیاسیِ سابق و خانوادهی قتلِعامشدهگان شرکت کردهاند! آیا چنین «توصیه»ای میتواند- آنطور که مدافعانِ آن در گزارش از آخرین جلسه ادعا کردهاند، موجبِ «جاری»شدنِ «اشکِ شوق در چشمانِ جمعیتِ بیش از دویست و پنجاه نفریِ حاضر در سالن» گردد؟!
همهی اسناد و مدارکی که تاکنون دربارهی این تریبونال منتشر شده، بهویژه «توصیهی» آن که در بالا آمده است، به خوبی نشان میدهد که برخلاف تبلیغاتِ سرسامآوری که در موردِ آن بهپا شد، این تریبونال حتا سطحیتر و بیمعنیتر از مراجعی از قبیلِ حقوقِ بشر و کمیسیونهای بوروکراتیکِ دیگر که درواقع در چارچوبِ سیاستهای بینالمللیِ قدرتهایِ امپریالیستی حرکت میکنند، میباشد. «توصیهی» تریبونال را با قطعنامهی «کمیتهی مجمعِ عمومیِ سازمانِ ملل» که بهتازگی علیهِ جمهوریِ اسلامی بهدلیلِ نقضِ حقوقِ بشر صادر شده و همزمان، گزارشِ احمد شهید، گزارشگرِ ویژهی حقوقِ بشرِ سازمانِ ملل در موردِ «ادامهی سیستماتیک و گستردهی نقضِ حقوقِ بشر» و افزایشِ اعدامها در ایران، وضعیتِ زندانیانِ سیاسی و …، مقایسه کنید تا به نازل بودنِ آن پی ببرید. اگر قرار است در حدِ حقوقِ بشرِ امپریالیستی با جمهوریِ اسلامی مبارزه شود، نیازی به اینهمه جار و جنجال و افتادن به دنبالِ مهرههایِ شناختهشدهی امپریالیسم نیست. خودِ آنها از طریقِ ارگانهای حقوقیِ خویش این امر را انجام میدهند.
البته آخرین «توصیهی«تریبونال پس از افشاء، از جانبِ مدافعان آن سانسور شده و مطالبی مخدوش و غیرِواقعی تحتِ عنوانِ نتیجهی تریبونال انتشار یافته و سپس همین مطالب هم از سایتِ تریبونال حذف شده است؟!
بنابراین، برپاییِ تریبونال که افشایِ بخشی از ترور و خفقانِ رژیمِ اسلامی(۳) را به همراه دارد، بهطورِ عمده در خدمتِ برنامههایِ «حقوقِ بشرِ» کشورهایِ امپریالیستی است. هیچیک از این برنامهها، رژیمِ جمهوریِ اسلامی را هدف نگرفتهاند بلکه درعینِحال که به این یا آن جنایتِ رژیم اشاره میکنند، استراتژیِ آنها حفظِ تمامیتِ جمهوریِ اسلامی است. چهکسی نمیداند که در شرایطِ کنونی، جمهوریِ اسلامی با سیاستهایِ ضدِ انقلابی و سرکوبگرانهاش در داخل و عوامفریبیاش در خارج، کماکان بهترین یاریدهندهیِ برنامههایِ امپریالیستی در منطقه و جهان است.
اگر زمانی رژیمِ اسلامی در اثرِ رشدِ مبارزاتِ تودههایِ مردم متزلزل شود، آنوقت است که امپریالیستها دخالت خواهندکرد تا از تحولاتِ دموکراتیک و افتادنِ قدرتِ سیاسی به دستِ نیروهایِ انقلابی و تودههایِ زحمتکش جلوگیری کنند. آلترناتیو اما در آن زمان نیز بدونِ تردید جناحی از خودِ هیئتِ حاکمهی جمهوریِ اسلامی خواهد بود. اینکه بلندگوهایِ امپریالیستی، از صدایِ امریکا گرفته تا بیبیسی، افراد و جریانات «اصلاح»طلبِ حکومتی و اطرافیانِ آنها و نیز مشتی مرتجع از قبیلِ فرخ نگهدار، کشتگر، مجاهدین و …، را اینهمه به صحنه میآورند و درنتیجه فضا را بر جریانات مترقیِ مخالفِ رژیم تنگتر میسازند، در این راستاست.
به هر رو، برنامههایِ امپریالیستها در موردِ جمهوریِ اسلامی سالهاست که ادامه دارد و ما شاهدِ تغییری اساسی در تاکتیکهایِ آنها نیستیم. شاید بتوان از این تریبونال، به عنوانِ فشارِ «حقوقی»، در کنارِ فشارهایِ دیگر علیهِ جمهوریِ اسلامی یاد کرد. از این رو شرکتِ افرادی چون پیام اخوان، جان کوپر، جفری نايس و …، در تریبونال تصادفی نیست.
در اینکه در میانِ این افراد، فعالانِ حقوقِ بشر نیز وجود دارد، حرفی نیست منتها درکِ آنها از حقوقِ بشر، آن درکی است که تاکنون توسطِ ارگانهایِ امپریالیستی و بر اساسِ منافعِ سرمایهداریِ جهانی به تودههایِ مردم تحمیل شده است. ما نمونهی آن را در یوگسلاوی دیدیم، مدتهاست در عراق و افغانستان میبینیم و اکنون تمامقد در لیبی، سوریه، فلسطین و …، شاهدِ آن هستیم.
نقدِ تریبونال از این زاویه نیست که بخشی از ترور و خفقانِ جمهوریِ اسلامی را، هرچند از نظرِ حقوقی و در محدودیتهایِ سیاسیِ معینی افشاء میکند. این بههرحال بیانِ رقابتها و تناقضهایِ درونِ نظامِ جهانیِ امپریالیستی است و چه بهتر که این وضعیت ادامه یابد و حتا شدت گیرد. تصور نمیکنیم مشکلِ منتقدانِ تریبونال یا حدِاقل نویسندگانِ این مقاله این جنبهی تریبونال باشد. البته نمونههایی در اپوزیسیونِ چپ و مدعیانِ کمونیسم یافت میشود که در مخالفتِ با چنین برنامههایی، عملاً به دفاع از جمهوریِ اسلامی میپردازند. این جریانات در واقع از نظرِ ماهوی تفاوتی با دستهی اول، یعنی مدافعانِ تریبونال ندارند، زیرا آنها نیز درخدمتِ یکی از جوانبِ تضادِ درونیِ نظامِ امپریالیستی قرار میگیرند. بنابراین مسالهی اصلیِ بحث که دقیقاً توسطِ مدافعانِ تریبونال مخدوش شده، سیاستی است که این تریبونال در خدمتِ آن قرار دارد. این سیاست به نحوِ روشنی در نتیجهی آخرین جلسهی آن، در لاهه، تحتِ عنوان «توصیه» تبلور یافته است.
با توجه به این مطالب است که شرکتِ بخشی از نیروهای مدعیِ چپ در این برنامه برای ما اهمیت مییابد. این اولین بار است که چنین حرکتی نهتنها بهطورِ علنی و با هیاهویِ بسیار انجام میگیرد بلکه مدافعان و توجیهکنندهگانی نیز در اپوزیسیونِ چپ دارد که در این راستا از هر وسیلهای استفاده میکنند.
ما امروز با افراد و جریاناتی روبهرو هستیم که اصول و پرنسیپهایِ سیاسیِ اپوزیسیونِ چپ را زیرِ پا گذاشته و به همکاری با برخی جریاناتِ امپریالیستی درغلطیدهاند. تاکنون چنین پدیدههایی بیشتر در جریاناتِ بورژوایی، جناحهایی از خودِ رژیم، سلطنتطلبان و مجاهدینِ خلق مشاهده میشد و بسیار هم طبیعی است، زیرا این جریانات ماهیتاً در یک اردوگاه قرار دارند. البته برخی گروههای بهاصطلاح چپ نیز چندسالی است که از «خوانِ نعمتِ» مالیِ امپریالیستیها برای پروژههایِ خود استفاده میکنند. آنها نیز در کنارِ جریاناتی که بالا اشاره شد قرار میگیرند. از این رو شرکتِ افرادِ آنها در این تریبونال تعجبآور نیست. درحقیقت شرکت در چنین تریبونالی و دفاع از آن یک انتخابِ سیاسی است که تنها با گسست از اصول و موازینِ انقلابی میسّر میشود.
اگر تابهحال بخشهایی از اپوزیسیونِ چپ در رابطه با تاکتیکهایِ ضدِ مردمیِ جناحهایی از حاکمیتِ جمهوریِ اسلامی به وسیلهای در خدمتِ آنها تبدیل شدند، اینک تاکتیکها و سیاستهایِ امپریالیستی است که بخشهایی از اپوزیسیونِ چپ را با خود میبرد. این، آن واقعیتِ دردناکی است که مربوط به اپوزیسیون میشود و باید نسبت به آن حساس بود. بدونِ تردید چنین حرکاتی از جانب برخی افراد و جریاناتِ منتسب به چپ تنها به پدیدهی تریبونال محدود نخواهدشد و ابعادِ فاجعهآمیزِ مهمتری خواهدیافت. مسالهی تریبونال تنها آغازِ یک روندِ انحرافی در اپوزیسیونِ چپ است برایِ هموارکردنِ راهِ سازش و مصالحه، یا بهتر بگوییم، درخدمتِ برنامههایِ ضدِ انقلابیِ امپریالیستها قرارگرفتن!
البته در میانِ شرکتکنندهگان در تریبونال و مدافعانِ آن، گرایشهایِ سیاسیِ مختلفی وجوددارد که برخی از آنها چون مجاهدین مدتهاست که در چارچوبِ برنامههایِ امپریالیستی حرکت میکنند و برایِ اینکه در معادلاتِ امپریالیستی به حساب آیند دست به هر عملی میزنند. در عینِ حال بودند و شاید هنوز هم باشند افراد و جریاناتی که بهقولِ معروف در این روند بُر خوردهاند و عجولانه، بدونِ اطلاع از ماهیتِ تریبونال به آن پیوستهاند. این افراد و جریانات پس از روشنشدنِ قضایای پشتِ پردهی تریبونال، موضع گرفتند و از آن جدا شدند یا بعدها جدا خواهندشد.
حال برای جریاناتی که خواهانِ مبارزهای جدی با رژیمِ اسلامی میباشند این سوال مطرح است که با توجه به واقعیتهایِ موجود و چشماندازهایِ محتمل چه باید کرد و نیروهایِ انقلابی در این میان چه وظایفی دارند؟ عکسالعملِ آنها نسبت به رخدادهایی ازقبیلِ تریبونال و اقداماتِ دیگر امپریالیستها در رابطه با جمهوریِ اسلامی چگونه باید باشد؟ و سرانجام «کمک» گرفتن از قدرتهای امپریالیستی که موردِ بحثِ برخی جریانات در اپوزیسیون است و جریاناتیدر طیف چپ آن را توجیه میکنند، درست است؟
چپ و تاکتیکِ استفاده از تضاد در جبههی ارتجاع
تشدیدِ بحران در اردوگاهِ امپریالیستی و جریانِ تریبونال بارِ دیگر مسالهی استفادهی نیروهای چپ و انقلابی از تضاد در اردوگاه ارتجاع را مطرح کرده است. چپِ سنتیِ ایران اما بهدلیلِ وجودِ ریشههای قویِ رفرمیسم در جریانات باقیمانده از «کمینترن»(۴) ، همواره در برخوردِ طبقاتی و درپیشگرفتنِ یک سیاستِ انقلابی نسبت به این پدیده ناتوان بوده است. به جایِ استفاده از تضادها در اردوگاهِ امپریالیسم، برایِ سازماندهیِ نیرویِ خود و رشدِ مبارزه طبقاتی، همواره در خودِ تضادها حل شده و با حمایت از این یا آن جنبهی تضاد، در خدمتِ تاکتیکهای جناحِ معینی از ارتجاع قرارگرفته است. تعدادِ زیادی از جریاناتِ مدعیِ کمونیسم، از همان ابتدایِ بهقدرترسیدنِ جمهوریِ اسلامی، در بهاصطلاح مخالفتِ با امپریالیسم، به حمایت از حاکمیتِ اسلامی پرداختند، جنگِ ایران و عراق آنها را بهدنبالِ خمینی انداخت و برایِ کمک به رژیم گفتند باید تولید را بالا ببریم، در حمایت از اشغالِ سفارتِ امریکا توسطِ مزدورانِ اسلامی، مبارزه را تعطیل کردند، به دنبالِ رفسنجانی افتادند و از او «سردارِ سازندگی» ساختند، خاتمی را اصلاحطلب قلمداد کردند، اعطایِ جایزه امپریالیستیِ نوبل به خانمِ عبادی را تبریک گفتند و این اواخر اپوزیسیونِ دولتیِ موسوی- کروبی، چهبسا نیروهای بهاصطلاح چپ و مدعیِ کمونیسم را از صحنه مبارزه برای آزادی و رهاییِ جامعه خارج نمود و آنها را تبدیل به اهرمهایی برای حفظِ رژیم کرد و ...، این طومار سرِ دراز دارد…
علیرغمِ اهدافی که قدرتهایِ امپریالیستی با تکیه بر چنین سیاستهایی نسبت به رژیمِ اسلامی تعقیب میکنند، از یک سو و تشدیدِ اختلافها در میانِ جناحهایِ حاکمیتِ اسلامی از سویِ دیگر، درشرایطِ کنونی زمینهی مناسبی برایِ اپوزیسیونِ چپ فراهمشده تا خود ابتکارِ عمل را بهدست بگیرد و مبارزه برایِ سرنگونیِ جمهوریِ اسلامی را شدت ببخشد. دعواها و کشمکشهایِ درونِ جبههی ارتجاع، صحنهی اصلیِ مبارزهیِ اپوزیسیونِ انقلابی نیست. از اینرو، بهجایِ اختصاصِ نیرویِ اصلیِ خود در افشایِ این یا آن طرحِ امپریالیستی- که البته به جایِ خود مهم است- باید به سازماندهیِ نیرویِ خود بهعنوانِ آلترناتیو در مقابلِ رژیم بپردازد و با بسیجِ افکارِ مترقیِ جهان(از این لحاظ «افکارِ مترقی»! زیرا بهباورِ ما تنهانیرویِ جهانی که میتواند به تودههایِ زحمتکشِ ایران کمککند تا جامعه از یوغِ نظامِ سرمایهداری رها شود، کارگران، روشنفکرانِ مترقی و سازمانهایِ انقلابی در کشورهایِ متروپلِ امپریالیستی میباشند)، شرایط را برایِ ایجادِ پشتوانهیِ جهانی در حمایت از مبارزهیِ تودههایِ زحمتکش در جهتِ سرنگونیِ رژیم آماده سازد.
روشنتر بگوییم، وظیفهیِ نیروهایِ انقلابی پیش از پرداختن به رخدادهایی از اینقبیل، استفاده از جوِ معینی است که در افکارِ عمومیِ جهان علیهِ جمهوریِ اسلامی – که در اینمیان تصادفاً تریبونال نقشِ چندانی ندارد! ایجاد شده است. چنین جوّی که به دلایلِ مختلف علیهِ جمهوریِ اسلامی در افکارِ عمومیِ جهان مدتهاست ایجاد شده، علیرغمِ خواستِ امپریالیستها، شرایطِ مناسبی برایِ نیروهایِ انقلابی فراهم کرده است. اپوزیسیونِ مترقی میتواند و باید بهطورِ مستقل، با طرحِ مسایل و تحلیلهایِ واقعی درموردِ ایران، ازیکطرف برنامههایِ ضدِانقلابیِ امپریالیستها و عواملِ بورژوازیِ بومی را که برایِ حفظ و ادامهیِ رژیمِ اسلامی و طبعاً ادامهیِ دیکتاتوری و سرکوب در ایران است، افشاء و از طرفِ دیگر، برنامه و سیاستِ انقلابیِ خود را بهعنوانِ تنها آلترناتیو در مقابلِ رژیمِ ضدِ مردمیِ حاکم بر ایران، در میانِ افکارِ مترقیِ جهان مطرح سازد. در این روند است که نیروهایِ انقلابی میتوانند رشد کرده تبدیل به آلترناتیو برایِ تغییراتِ اساسی در جامعه شوند. لازمهی چنین امری اما فعالشدنِ نیروهایِ چپِ انقلابی در جامعه و کوشش برایِ بسیجِ نیرویِ کارگران و زحمتکشان علیهِ تمامیتِ رژیمِ جمهوریِ اسلامی است.
از لنین تا مائو و همهیِ جنبشهایِ اجتماعیِ انقلابی همواره از این اصلِ دیالکتیکیِ «استفاده از تضادها و اختلافهایِ درونِ ارتجاع» استفاده کردهاند. بدونِ چنین برداشتِ درست و انقلابی از شرایطِ مشخص، نه انقلابِ اکتبر امکانِ تحقق مییافت و نه انقلابِ چین در میانِ تضادهایِ آن دوران، به واقعیت میپیوست.
البته روشن است که پیششرطِ چنین مانوری توسطِ نیروهایِ انقلابی، داشتنِ پراتیکِ انقلابی و شرکتِ فعال در مبارزاتِ اجتماعی است. آنچه به بلشویکها و کمونیستهایِ چینی امکانِ استفاده از تضادها و درگیریها در اردویِ ارتجاع را میداد، وجودِ نیرویِ سازمانیافته، نفوذِ وسیعِ اجتماعی و داشتنِ نیرویِ مسلح و سرآمدِ همهی اینها، وجودِ یک حزبِ سیاسیِ منسجم از قبیلِ حزبِ کمونیستِ روسیه و چین بود، امری که فعلاً در موردِ جریاناتِ سیاسیِ چپِ ایرانی صدق نمیکند. ولی نباید فراموشکنیم که یک جریانِ انقلابی در چنین روندهایی است که با اتخاذِ مواضع و عملکردِ درست و انقلابی رشد میکند و تبدیل به آلترناتیوِ سیاسی میشود. اگر لنین، مائو و …، به مسایلِ سیاسی و مبازرهیِ طبقاتی در مراحل مختلفِ مبارزه پاسخِ درست و انقلابی نمیدادند؛ مثلاً لنین به جایِ طرحِ «تزهایِ آوریل»، یعنی برنامهیِ انقلابِ سوسیالیستی، به همکاری با دولتِ کرنسکی، که در انقلابِ ضدِ تزاری قدرت را بهدست گرفته بود، تن میداد و «دفاع از میهن» را در مقابلِ قدرتهایِ دیگرِ امپریالیستی در پایانِ جنگِ اولِ جهانی درپیش میگرفت، هیچگاه انقلابِ اکتبر و کسبِ قدرتِ سیاسی توسطِ کمونیستهایِ روسیه متحقق نمیشد.
در چین نیز چنانچه حزبِ کمونیست نیرویِ مسلح و نفوذِ تودهایِ وسیع نداشت هرگز در مقابلِ طرحهایِ امپریالیستی که در بهقدرترساندنِ دار و دستهیِ مزدور چیانکایچک پافشاری میکردند، نمیتوانست جمهوریِ تودهایِ چین را مستقر سازد. بنابراین اصلِ «استفاده از تضاد درمیانِ نیروهایِ ارتجاعی»، اصلی است انقلابی، منتها نه آنطور که تاکنون در جنبشِ چپِ ما مرسوم بوده است. یعنی افتادن به دنبالِ این یا آن جناح و قدرتِ ارتجاعیِ داخلی یا خارجی!
در سالهایِ اخیر نیز، هنگامیکه امپریالیستها برایِ نفوذ در جنبش و کنترلِ آن، آلترناتیو ساختند و جایزههای مختلفی از طرفِ ارگانهایِ امپریالیستی ازقبیلِ بنیادِ نوبل، سازمانهایِ حقوقِ بشر و بنیادهایی ازاینقبیل به افرادِ معینی برای تبدیلِ آنها به عواملِ بازدارندهی انقلاب دادند، بسیاری خوشحال شدند و برخی برایِ آنها تبریک فرستادند.
در همهیِ این رخدادها، در تحلیل و موضعگیریِ چپِ سنتی همواره عنصرِ واقعی، یعنی نیرویِ تودهها غایب بوده است! جریاناتِ چپِ سنتی که شاملِ همهیِ احزاب و گروههایِ رسمی میشوند، هیچگاه برایِ خود جز افتادن به دنبالِ این یا آن طرحِ ارتجاع رسالتِ دیگری قایل نیستند و این بیانِ این واقعیت است که برنامهیِ سیاسیِ چپِ سنتیِ ایران هیچگاه بر اساسِ تحلیلِ درست از شرایطِ مشخص با دورنمایِ انقلابی و تکیه بر منافعِ طبقاتیِ کارگران و زحمتکشانِ جامعه تنظیم نشده است.
حتا در جریانِ انقلاب و اوایلِ بهقدرترسیدنِ استبدادِ اسلامی که تودههایِ وسیعی بهسویِ جریاناتِ سیاسی روی آوردند، بهجایِ سازماندهیِ انقلابی، از آنها برای طرحهایِ سازشکارانه و تقویتِ این جناح در مقابلِ آن جناحِ جمهوریِ اسلامی استفاده شد. برخی جریاناتِ سیاسی از این هم فراتر رفتند و از خمینیِ جنایتکار یک «ضدِ»امپریالیست ساختند و از او به دفاع پرداختند. این سیاست تنها به حزبِ توده محدود نبود بلکه طیفِ معینی از جریاناتِ مدعیِ کمونیسم را نیز در بر میگرفت. همین جریانات امروز نیز از شرکتکنندهگانِ فعال و مدافعانِ هیستریکِ تریبونال هستند. جالب است بدانیم اغلبِ گروههایِ سیاسی که ظاهراً مخالفِ سیاست و مشیِ حزبِ توده هستند، خود همان سیاست و مشی را در عمل و سربزنگاههایِ تاریخی دنبال میکنند.
چنین وضعیتی ناشی از این دیدگاهِ نادرست در بخشهایِ سنتیِ چپِ ایران است که در معادلاتِ سیاسی و اجتماعی اساساً برایِ نیروهایِ مادیِ جامعه، یعنی کارگران و زحمتکشان و بهاین ترتیب برای خود به عنوان بخشی از این نیروها، رسالتی قایل نیست. به حرفِ دیگر، این بخش از چپ در برخورد با تناقضات جامعه، تضادهایِ سیاسی و اجتماعی را در چارچوبِ مبارزهیِ طبقاتی قرار نمیدهد. به جایِ آن سیاستِ سازشِ طبقاتی را در سر دارد. این را ما در دورانهای مختلفِ حیاتِ جمهوریِ اسلامی دیدهایم : جنگِ میانِ جمهوریِ اسلامی با رژیمِ عراق که در واقع تشدیدِ تضادِ میانِ دو نیرویِ بورژوایی و ضدِ مردمی بود و تقویتِ هر طرفِ آن، تقویتِ ارتجاع معنا میداد، بخشهایِ وسیعی از جریاناتِ چپ تحتِ عنوان «دفاع از میهن» در خدمتِ تحکیمِ جمهوریِ اسلامی قرار گرفتند. در حالیکه سیاستِ درست، استفاده از وضعیتی است که موجبِ تضعیفِ جمهوریِ اسلامی شده بود. این وضعیت مناسبترین شرایط را برایِ بسیجِ نیروهایِ انقلابیِ جامعه در مبارزه برایِ سرنگونیِ نظامِ جمهوریِ اسلامی فراهم ساخته بود. در تاریخِ سیاسیِ جامعهی ایران چنین فرصتهایی کم نبودند ولی به دلیلِ انحرافِ سیاسی که بر این جنبش حاکم بوده، همواره این فرصتها به هدر رفتهاند. در نتیجه، زمانی که جریاناتِ سیاسی در شرایطِ انقلابی، منفعل هستند، نه تنها امکانِ بهقدرترسیدنِ یک ضدِ انقلاب را فراهم میکنند بلکه از آن بیش، علتِ وجودیِ خود را نیز از دست می دهند. ضعف، پراکندگی و حاشیهبودنِ جریاناتِ سیاسیِ چپ در دورانِ کنونی، محصولِ چنین روندهایی است.
به باورِ ما، مهمترین علتی که تاکنون از رشد و انسجام و استقلالِ نیروهایِ سیاسیِ چپ جلوگیری کرده است همین سیاستِ غلط و غیرِ انقلابی میباشد که نتیجهیِ آن به هرز رفتنِ نیرو و ضعف و سستی و پراکندهگی در میانِ طیفِ چپ و انفعالِ طولانیِ آن است. چنین وضعیتی ناگزیر خردهکاری و پرداختن به مسایلِ جنبی و تشدیدِ تضادها و تناقضاتِ میانگروهی را دامن میزند. نازلبودنِ فرهنگِ سیاسی و تداومِ سلطهی رفرمیسم و فرصتطلبی در جنبش نیز معلولِ انفعال در طیفِ چپِ انقلابی است.
رژیمِ جمهوریِ اسلامی نسبت به این ضعف و ناتوانیِ اپوزیسیونِ چپ به خوبی آگاه است و هربار که با بحرانی روبرو شده، به راحتی از نیروهایی در اپوزیسیون برای تحمیقِ تودهها و گذر از بحران سود برده است. از این رو، طیِ این سالها، اپوزیسیون بهطورِ کلی و بخشِ «چپِ» آن بهطورِ مشخص، در عینِ حال که بزرگترین قربانیها را متحمل شده است ولی هیچگاه تعیینکنندهیِ صحنهیِ سیاسی نبوده که هیچ، اساساً نقشی هرچند مختصر در میدانِ مبارزه علیهِ رژیم نداشته است. همواره این رژیمِ اسلامی ویا قدرتهای امپریالیستی بودهاند که برایِ جریاناتِ اپوزیسیون «تاکتیک» ساختهاند و بخشهایِ معینی را به دنبالِ خود کشاندهاند.
جریاناتِ اندکی که از این تجزیهها و پیچ و خمها سالم باقی ماندهاند نیز چندان به رسالتِ سیاسی و تاریخیِ خود آگاه نیستند، زیرا در عینِ مخالفت با رفرمیسم و فرصتطلبی، خود در انفعالِ کامل بهسرمیبرند و به این ترتیب صحنه را برای رفرمیستها خالی کردهاند. در میانِ نیروهای مدعیِ انقلاب، از معتقدان به قیام گرفته تا پیروانِ مبارزهیِ مسلحانه، انفعال چنان عمومیت یافته است که کسی از خود نمیپرسد چگونه ممکن است جریانی سه دهه دست به هیچ عمل و سازماندهی انقلابی نزند و سالها از صحنهیِ واقعیِ مبارزه جدا باشد ولی کماکان انقلابی باقی بماند؟ یک جریانِ انقلابی تنها در شعار نیست که انقلابی است بلکه در وهلهیِ اول، در پراتیکِ انقلابی است که مفهوم مییابد. اصولاً تئوریِ انقلابی بدونِ عملِ انقلابی بیمعناست. پرسیدنی است که آیا سیاستِ حاکم بر چپِ انقلابی چیزی جز همان «تئوریِ بقاء» نیست که در دورانِ رژیمِ سلطنتی نیرو و توانِ زحمتکشان را به هرز برده بود؟
مقولهیِ زندانیانِ سیاسیِ سابق و مضمونِ سیاسیِ کمیتههایِ «یادمانِ کشتارِ زندانیانِ سیاسیِ دههیِ ۶۰»
در پیش گفتیم که رخدادِ تریبونال موجبِ گسستهایِ جدی و برگشتناپذیر در اپوزیسیونِ چپِ ایران شده است. در این میان شرکتِ فعالِ تعدادی از زندانیانِ سیاسیِ سابق در تریبونال، بحث در موردِ مقولهیِ «زندانیِ سیاسی» را باز کرده است. پدیدهیِ زندانیانِ سیاسی در عینِ حال که نقطهضعفِ تاریخیِ رژیم محسوب میشود، بهمعنایی پاشنهیِ آشیلِ اپوزیسیون نیز هست. وجودِ گرایشاتِ راست و رفرمیست در میانِ زندانیانِ سیاسیِ سابق زمینهیِ مناسبی برایِ سوء استفادهیِ برخی افراد از عنوانِ زندانیِ سیاسیِ شده است. ضدِکمونیستهایی چون ایرج مصداقی درمیانِ زندانیانِ سیاسی کم نیستند. کسانی که تحتِ عنوانِ زندانیِ سیاسیِ سابق، خود را درخدمتِ تریبونال قرار دادهاند و هنوز هم علیرغمِ روشنشدنِ ماهیتِ گردانندهگانِ تریبونال، از آن به دفاع میپردازند، چه سنخیتی با مبارزانِ زندانی که به خاطرِ ایدههای انقلابیِ خود شکنجه و اعدام شدند، دارند؟
البته در شناساندنِ افرادی از قبیلِمصداقی، برخی جریاناتِ چپ، بهویژه کسانی که در برگزاریِ «یادمانِ کشتارِ زندانیانِ سیاسیِ دههیِ ۶۰» از این افراد دعوت کردند تا برایِ آنها سخنرانی نمایند و خود در جلساتِ جریاناتِ رفرمیست و لیبرال به عنوانِ سخنران در کنارِ پیام اخوان شرکت کردند ، سهمِ مهمی دارند که باید امروز در این مورد به خود برخورد کنند (نمونهیِ شرکتِ آنها در «یادمانِ کشتارِ زندانیانِ سیاسیِ دههیِ ۶۰» در مونترال که توسطِ جریانات و افرادِ سبز، اصلاحطلب، تودهای و…، در سالِ ٢٠٠٩برگزار شده بود و همکاری با جریاناتِ سبز، حقوقِ بشری و دعوت از نمایندهگانِ سوسیالدموکراتها و …).
درپیشگرفتنِ سیاستِ «درهایِ باز»، در برگزاری و گردهمآییهایِ مربوط به زندانیانِ سیاسی و یادمانهایِ کشتارِ دههیِ ۶۰، زمینهیِ مناسبی برایِ نفوذِ جریاناتِ راست و اصلاحطلب ایجاد کرده است.
چشم بستن بر ماهیت راستِ کمیتههایی از قبیلِ «کمیتهیِ یادمانِ کشتارِ دههیِ ۶۰» در مونترال و همکاری با این افراد که علیرغمِ افشایِ ماهیتِ راستِ آنها هنوز هم در میانِ جریاناتِ چپ پذیرفته میشوند، از ضعفهایِ اساسی است که یکی از زمینههایِ نفوذِ جریاناتِ راست در جنبشِ چپ است(۵).
«کمیتهیِ یادمانِ کشتارِ دههیِ ۶۰» در مونترال که عضوِ جریانی بهنامِ «اتحادِ چپِ ایرانیان در خارج» است، در تاریخِ ۷ سپتامبر ۲۰۱۲ آخرین جلسهیِ «یادمانِ کشتارِ دههیِ ۶۰»را رسماً به اتفاقِ «تریبونالِ کارزارِ بینالمللی» و «اتحادِ چپ ایرانیان در خارج از کشور، واحدِ مونترال» برگزار کرد که در آن همه گردانندهگانِ اصلی «ایران تریبونال» و بورژواهای اصلاحطلب و دلالانِ سرمایهیِ این شهر شرکت داشتند و تریبون کاملاً در اختیارِ آنها قرار داشت(۶). به ابتذال کشیدنِ مسالهیِ زندانیانِ سیاسی و بیرنگکردنِ جنایتِ جمهوریِ اسلامی و تبدیلِ آن به بحثهایِ فرهنگی، روانپزشکی و «ادبیات در زندان» از اهدافِ این جماعت است.
برخی از افرادِ همین کمیتهیِ یادمانِ کشتارِ زندانیانِ سیاسی در مونترال پس از مدتها سوءِاستفاده از عنوانِ «کشتارِ زندانیانِ سیاسی …» اخیراً از این کمیته و گویا از «اتحادِ چپِ ایرانیان» در خارج از کشور نیز انشعاب کرده و اینک تحتِ عنوان «اتحادِ چپِ سوسیالیستیِ ایرانیان» بدون کمترین توضیحی در موردِ چراییِ انشعاب، همان سیاستِ راست را ادامه میدهند. گویندهیِ تلویزیونِ «چشم انداز» «اتحادِ چپِ ایرانیانِ خارج از کشور» اینک اجراکنندهیِ «برنامهیِ دریچه»یِ «اتحادِ چپِ سوسیالیستیِ ایرانیان» شده است؟! بیپرنسیپی برایِ این افراد حد و مرز ندارد. (۷)
البته باید بر این واقعیت تاکید کنیم که آغازِ «جنبشِ» سبزِ اصلاحطلبانِ دولتی در سال ۸۸ و فراگیرشدنش در خارج از کشور،جوِ بهغایت راست و لیبرال را گسترش داد. برخی جریاناتِ بینابینی در طیفِ چپ از این فرصت برای خنثاکردنِ رادیکالیسم و جاانداختنِ تزهایِ رفرمیستی حداکثرِ استفاده را کردند. در این میان، کمیتههایِ محلیِ «یادمانِ کشتارِ زندانیانِ سیاسیِ دههیِ ۶۰» حلقهیِ ضعیفِ جنبشِ چپ(۸)، موردِ یورشِ آشکارِ تودهایها، اصلاحطلبانِ دولتی، بورژوا- لیبرالهایِ خارجنشین، سوسیالدموکراتها و …، که پیش از این امکانِ خودنمایی نداشتند، قرار گرفت.
دقیقاً همین روابط و کردارها، مرزِ میانِ انقلاب و رفرمیسم یا دقیقتر، مرزِ میانِ انقلاب و ضدِ انقلاب را مخدوش کرد و راه را برایِ نفوذِ جریاناتِ راست، تودهای و اصلاحطلب در جنبشِ چپ هموار نمود. «تریبونالِ لندن» در واقع نتیجهیِ چنین روندی است.
مسالهیِ کمکگرفتن از قدرتهایِ امپریالیستی
در پایان، چند نکته در موردِ مسالهیِ «کمکگرفتن از امپریالیستها» اشاره کنیم(۹). برخی بر این باورند که «گرفتنِ کمک از نیروهایِ ضدِ انقلاب، در صورتیکه هیچگونه محدودیتی در پیشبردِ مبارزهیِ نیروهایِ انقلابی ایجاد نکند و باعثِ عدولِ آنها از اهداف و مطالباتِ انقلابیشان نشود«، جایز است. چنین برخوردی نهایتِ سادهاندیشی است، زیرا زمانیکه سخن از گرفتنِ «کمک» میشود، این «کمک» دو طرف دارد، دهنده و گیرنده! هیچ کمکدهندهای بدونِ قید و شرط اقدام به دادنِ کمک نمیکند. حتا اگر توافقهایی مشخص میانِ کمکدهنده و کمکگیرنده انجام نشده باشد، کمکگیرنده بهطورِ ضمنی خود را موظف به رعایتِ برخی مسایل میداند. در غیرِاینصورت از کمک محروم خواهد شد. به هر رو، امپریالیستها بدونِ شناخت و تاییدِ این یا آن جریان، اقدام به دادنِ کمک نمیکنند. تجربههایِ تاریخی نشان میدهند که نفسِ اخذِ کمک، گیرنده را وادار به رعایتِ مسایلی بهسودِ کمکدهنده میکند. منبابِ نمونه، زمانیکه جریاناتِ سیاسی از «کمک»هایِ رژیمِ ارتجاعیِ صدام حسین در عراق استفاده میکردند، نهتنها در مقابلِ ترور و خفقان حاکم بر این کشور، دم نمیزدند بلکه برخی چون مجاهدینِ خلق، بهطورِ کامل درخدمتِ برنامههای ضدِ مردمیِ این رژیم قرار داشتند. هیچکدام از جریاناتِ کردِ ایرانی علیهِ سرکوبِ خلقِ کرد توسط رژیمِ ارتجاعیِ عراق کمترین موضعی نگرفتند و…
از اینها گذشته کدام دولت و ارگانِ امپریالیستی به دشمنِ طبقاتی خود کمک میکند تا با استفاده از این کمکها تیشه به ریشهیِ آن بزند؟ بنابراین باید به این توهم پایان داد که گویا با اخذِ کمک از کشورهایِ امپریالیستی، میتوان به مبارزه ادامه داد و اهداف و مطالباتِ انقلابی را حفظ نمود!
واقعیت این است که اغلبِ جریاناتِ سیاسی برایِ راهاندازیِ رادیو، تلویزیون، انتشارِ نشریه و کتاب و…، از منابعِ مالیِ کشورهایِ امپریالیستی استفاده میکنند. کافی است منابعِ مالیِ اینگونه فعالیتها بهطورِ علنی انتشار یابد تا عمقِ وابستگیِ مالیِ بخشهایِ «فعالِ» اپوزیسیون به امکاناتِ سرمایهداری را دریابیم. ظاهراً این واقعیت توسطِ اکثریتِ قریب بهاتفاقِ نیروها و جریاناتِ «چپ» پذیرفته شده و تاکنون در این رابطه حرفِ چندانی زده نشده، مگر در مواردِ نادری که روابطِ میان این یا آن جریان به تیرهگی گراییده و هرکدام برایِ «افشایِ» دیگری کوشیده تا از این واقعیت استفاده کند!
طبعاً چنین شرایطی باعث شده تا بخشِ عظیمی از نیروهایِ «چپِ» اپوزیسیون بهطورِ عینی و ضمنی به ساختارهای امپریالیستی وابسته شوند و این یکی از عواملِ اصلیِ بهانفعالکشاندنِ جنبشِ خارج از کشور، بهطورِ کلی است. زیرا، در این راستا همواره رعایتِ مرزهایِ معینی برایِ ازدستندادنِ امکاناتِ مالی و رسانهایِ امپریالیستی ضرورتی اجتنابناپذیر است. این روند در واقع به فاسدشدنِ بخشِ وسیعی از سازمانهایِ مدعیِ چپ و کمونیسم انجامیده است. برایِ نمونه ما کمتر یک سازمان و جریانِ ایرانیِ چپ و مدعیِ سوسیالیسم و کمونیسم را میتوانیم بیابیم که در شعارهایِ خود، دم از انترناسیونالیسمِ پرولتری و انقلابِ اجتماعی نزند ولی در عمل و در روندِ فعالیتهایِ روزانهیِ خود کمترین گامی در این راه بردارد. شرکت در مبارزهیِ طبقاتی و جنبشهایِ اجتماعی در کشورهایِ محلِ اقامتِ جریانهایِ مدعیِ کمونیسم، پراتیکی بیگانه است و تنها برای آن میتوان نمونههایی- آنهم نهچندان قابلِ توجه- در میانِ افرادِ مستقل یافت.
به جرأت میتوان گفت که کارنامهیِ فعالیتهایِ انترناسیونالیستی اکثریتِ قریببهاتفاقِ جریاناتِ ایرانیِ مدعیِ کمونیسم نزدیک به صفر است و جز در مواردی که برایِ این یا آن کمک و ابرازِ همبستگی در دفاع از رخدادهایِ ویژه، رابطهیِ فعالی میانِ جنبشِ چپ با مسایل بینالمللی در حیطهیِ مبارزهیِ طبقاتی وجود ندارد. البته علتِ اصلی و اساسیِ چنین گرایشی در جریاناتِ «چپ» را باید کماکان در ماهیتِ طبقاتی و خصلتهایِ رفرمیستی و اپورتونیستیِ این جریانات جستجو کرد.
*******************
۱) افرادی که این دادگاه را اداره میکنند، عبارتند از: پیام اخوان از گردانندهگانِ مرکزِ «اسنادِ حقوقِ بشرِ ايران» که بخشِ اصلیِ بودجهیِ آن توسطِ دولتهایِ آمريکا و کانادا و نيز نهادهایِ وابسته به طبقهیِ حاکمِ آمريکا تامين میشود. در موردِ پیام اخوان همین بس که بدانیم او دادستانِ پیمانِ نظامیِ ناتو در دادگاهِ محاکمهیِ میلوسویچ بود. جان کوپر و سِر جفری نایس حقوقدانانِ محافظهکارِ دستِراستی هستند که به حزبِ محافظهکار انگلیس تعلق دارند.
۲) نقل از گزارشِ فرشاد حسینی در گویا نیوز- دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۱- تکیه ها از ج- ک)
۳) قتلِعامِ زندانیانِ سیاسی سالهاست که از جانبِ نیروهایِ چپِ اپوزیسیون هر ساله تحتِ عنوانِ یادمانِ کشتارِ زندانیانِ سیاسی افشاء میشود و مسالهیِ جدیدی نیست.
۴)انترناسیونالِ کمونیستی یا انترناسیونال ۳، پس از پیروزیِ انقلابِ اکتبرِ(۱۹۱۷)ِ روسیه، در سالِ ۱۹۱۹ برایِ ادامهیِ انقلابِ جهانی ایجاد گردید. کمینترن از همان ابتدا زیر نفوذِ حزبِ کمونیستِ شوروی قرار داشت ولی در سالهایِ ۳۰ قرنِ گذشته که سیاستِ این حزب بهتدریج به انحراف کشیده شد، کمینترن نیز در خدمتِ این سیاست قرار گرفت. کمینترن سرانجام در سالِ ۱۹۴۳، یعنی دربحبوحهیِ جنگِ دومِ جهانی منحل گردید، در حالیکه در چنین شرایطی نیاز به انترناسیونالِ کمونیستی برایِ هدایتِ مبارزهیِ طبقاتی، بیش از هر زمانِ دیگر بود!
۵) در موردِ وضعیتِ «کمیتهیِ یادمانِ کشتارِ زندانیانِ سیاسی در مونترال» میتوانید به مقالاتِ پروانه و جابر تحتِ عنوانهای : «چرا در مونترال ۲ یادمانِ کشتارِ زندانیانِ سیاسی برگزار میشود؟»؛ «یادمانِ کشتارِ زندانیانِ سیاسی یا لوثکردن مبارزهیِ سیاسی علیهِ رژیمِ اسلامی؟» و «کمیتهیِ یادمانِ کشتارِ زندانیانِ سیاسیِ دههیِ 60 در مونترال را بشناسیم» رجوع کنید. همهیِ این مقالات در سایتِ ما : www.djaber-ka-parvaneh-gh.comدر بخشِ «مقالات» در دسترسِ عموم قرار دارند.
۶) نشریهیِ «هفته» چاپِ مونترال در گزارشی که از این جلسه داده است، مینویسد : «جمعه۷سپتامبر۲۰۱۲سالنِde Seve دانشگاهِکنکوردیادرمرکزِشهرِمونترال میزبانِبرنامهایبودکهبهیادِکشتهشدهگانِدههیِ۱۳۶۰برپاشدو»یادمانِکشتارِ زندانیانِسیاسیِدههیِشصتدرایران«عنوانداشت. «کمیتهیِیادمانِکشتارِ زندانیانِسیاسیدههیِ۶۰درایران / مونترال«،»اتحادِ چپِایرانیاندرخارج ازکشورواحدمونترال«و«تریبونالِکارزارِبینالمللی»برگزارکنندهگانِبودند.
۷)»اتحادِ چپِ ایرانیان» و زادهیِ آن «اتحادِ چپِ سوسیالیستیِ ایرانیان»، هردو ادامهیِ «اتحادِ چپِ کارگری» هستند که چند سال پیش ایجاد شد و در انفعالِ کامل حیاتِ آن به پایان رسید. پس از به راه افتادنِ جریانِ سبز در ایران و خارج از کشور، همان جریاناتِ تشکیلدهندهیِ «اتحادِ چپِ کارگری» این بار با کنارگذاشتنِ صفتِ کارگری، «اتحادِ چپِ ایرانیان در خارج از کشور» را سرهمبندی کردند. «اتحاد»هایی از این قبیل در واقع چیزی جز جمعِ جبریِ جریاناتِ سنتیِ منفعل نیست که میکوشند با توصل به عنوانهایِ عوامفریبانه، برایِ خود جایی در جنبش باز کنند. این اتحادها برخلافِ عنوانِ خود، در واقع حیاتخلوتِ این یا آن سازمان هستند و هیچ ربطی به یک جنبشِ همگانی و واقعی ندارند. از این رو هنگامیکه در سازمانِ ایجاد کنندهیِ این اتحاد ها مشکلی ایجاد شود، این مشکل بلافاصله سرنوشتِ آنها را رقم می زند. منبابِ نمونه همین «اتحادِ چپِ ایرانیان در خارج» را مشاهده کنید که چگونه همزمان با تقسیمشدنِ سازمانِ راهِکارگر به «هیئتِ اجرائیه» و «کمیتهیِمرکزی»، این اتحاد نیز به دو جریان تقسیم گردید. «اتحادِ چپِ سوسیالیستیِ ایرانیان» درواقع محصولِ چنین روندی است. بنابراین برخلافِ عنوانِ «اتحاد»، این تشکلها مستقل نیستند و وابستگیِ ارگانیک به این یا آن سازمانِ سنتی دارند.
۸) میگوییم حلقهیِ ضعیف، زیرا برگزاریِ «یادمانِ کشتارِ زندانیانِ سیاسیِ دههیِ ۶۰»، که در ابتدا بهعنوانِ زمینهای برایِ مبارزه علیهِ رژیمِ جمهوریِ اسلامی موردِ توجه بود، بهتدریج جنبهیِ مبارزاتیِ خود را از دست داد و تبدیل به بحثهایِ سالنی و پرداختن به مسایلِ حقوقی، روانکاوانه، ادبی و…، گردید. این وضعیت به نوعی به انفعال وغیرِسیاسیشدنِ مقولهیِ زندانیِ سیاسی انجامید.
۹)یکی از جریاناتِ شرکتکننده در تریبونال، حزبِ حکمتیست است که یکی از رهبرانِ آن، آذر ماجدی، بسیار روشن و بدونِ اما و اگر نظرِ حزبِ خود را در موردِ گرفتنِ کمک از امپریالیستها توجیه میکند : «در قرنِ بيست و يک، در دنيایِ پس از يازدهِ سپتامبر، در دنيايی که جنگِ تروريستها آنرا به خاک و خون میکشد، در دنيايی که دو قطبیِ تروريسمِ دولتی و اسلامی در مقابلِ هم صفآرايی کردهاند، چگونه میتوان يک دادگاهِ مردمی از نوعِ دادگاهِ راسل سازمان داد؟» او در ادامه مانندِ یک غیبگو پسبینی میکند که: «دنیا تغییر کرده است و راسلها و ژانپلسارترها نیز اگر زنده بودند به احتمالِ زیاد مواضع دیگری اتخاذ میکردند.» معنایِ پسبینیِ خانمِ ماجدی این است که : اگر سارتر و راسل زنده بودند بهجایِ محکومکردنِ جنایتِ امریکا در ویتنام به دفاع از کشتارِ مردمِ این سرزمین بهدستِ سربازانِ امریکایی میپرداختند و مانندِ منصور حکمت، بهآتشکشیدنِ افغانستان توسط امپریالیسمِ امریکا را حقِ طبیعیِ این دولت برایِ مقابله با تروریسمِ اسلامی میدانستند!؟ میبینید که مدعیانِ کمونیسم یا آنطور که خود میگویند، «حکمتیست”ها چگونه تبدیل به آتشبیارِ جنگهایِ امپریالیستی میشوند؟
مردگان بر ذهن زندگان سنگینی میکنند! ولی باید گفت، «این لاشه عفن حزب توده یعنی پدرخوانده چپ سنتی است که بر ذهن طیف متلون چپ سنتی سنگینی نموده است! ظاهرا بخشی از چپ سنتی را مفری از این خواب کهف مزمن متصور نیست!
علی رغم به اصطلاح مخالفت خوانی های بسیاری از چپ های سنتی نسبت به حزب توده, از تمام مساماتشان چرک و تعفن توده ایسم بیرون میزند!
هر چه زمان میگذرد و اندیشه های منصور حکمت کبیر و پراتیک حزب کمونیست کارگری ایران در میان توده کار و زحمت گسترده تر میشود, ضجه های جوجه اردک های زشت چپ سنتی کپک زده در عین بیمار گونه تر و وحشیانه تر و تپق های حق به جانبه تر؟!, مضحکتر و رقت بارتر میشود!
جوجه اردک های زشت چپ سنتی مدام وراجی میکنند و چرندیات مینویسند و کاغذ سیاه میکنند که چیزی نگویند! به مانند همه میرندگان تاریخ زوزه های وحش احتضار سر میدهند!
لابد میدانید که بعضی از پرندگان به خاطر آنکه زحمت نگهداری از جوجه های خود را به دوش نکشند، سعی میکنند که در لانه دیگر پرندگان تخمگذاری نمایند که حتی بسیاری از موارد پرندگان با تیره کاملا متفاوت میباشد که در مواقعی نیز قاتل جوجه های اصلی میگردد! در این مورد یک کارتون داستانی با مفهوم طنز به نام «جوجه اردک زشت» (مثلا جوجه زاغ و یا کلاغ در میان جوجه های اردک و مرغابی )هم ساخته شده است!
«جوجه اردک زشت چپ سنتی» به معنی، تقلب مرگ آوری که توحش سرمایه در جنبش کمونیستی و کارگری موفق به انجام آن گردید، میباشد!!!
این چپ های سنتی جعلق بهتر است به ایران بیایید و ببینید که چگونه حزب پر افتخار کمونیسم کارگری در میان توده مردم ایران جای پای خود را باز میکند! در خارج پای منقل نشسته اید و خمارید و چرت میزنید و خرناسه میکشید!
مروجان چپ سنتی با وجود انبوهه ایی از عبرت های قرن بیستم، هنوز متاثر از تز استالینی به غایت ارتجاعی با مشخصه «تضاد عمده، تضاد خلق با امپریالیسم» میباشند!
هتر است، «خودمونی صحبت کنیم, آقایان چپ های سنتی وامانده, اگر تریبون «تریبونال» انقلابی نیست، خوب برو توش انقلابی اش کن! باورکن، به همین سادگی! اگر جنبش انقلابی 1388 ایران انقلابی نبود و نیست, میبایست میجنبیدی و داخلش میرفتی و انقلابیش میکردی, نه آنکه پای منقل و بافور به دست چرت میزدی و هی نق میزدی که این جنبش کارگری نیست, پس سپلش! این آن آموزه ایی است که لیدر کبیر حزب کمونیست کارگری ایران, حمید تقوایی درس میدهد و بهتر است, هر چه زودتر منگل های چپ سنتی به خود آیند و آنرا آویزه گوششان نمایند!
لنین با «کمونیسم سیاسی و مداخله گر!!!» اکونومیست های برنشتاینی و کائوتسکیستی علامه دهری را به عنوان ستون پنجم بورژوازی در جنبش کارگری افشا و به حاشیه راند! استالین دشمن تبهکار جنبش کارگری با تز به غایت ارتجاعی «تضاد عمده، تضاد خلق با امپریالیسم» جنبش سیاسی طبقاتی کارگران را به محاق کشید و کمونیست ها را به جاسوسان و لکاته های سیاسی تبدیل نمود! استالین سوسیالیسم را به گاو شیرده سرمایه جهانی و داخلی بدل نمود!
منصور حکمت و همرزمانش با عبرت آموزی از قرن بیستم، با ارتقای کمونیسم سیاسی و مداخله گر لنینی بر معیار «ماتریالیسم پراتیک» و افشای تز ارتجاعی استالینی، کمونیسم را از حاشیه به متن جامعه سوق دادند! چپ های سنتی پنبه را از گوشتان به در آورید، دیگر قرار نیست، کمونیست ها پادوی بورژوازی باشند! نرم افزار های عبرت آموز قرن بیستم آنرا به ما دیکته نموده است!
با چنین رهاوردی فعالین سیاسی ایران و به ویژه کمونیست ها از تمام تریبون ها استفاده میکنند و چه بهتر که استفاده نمایند! چگونه است که چپ های سنتی ریز و درشتشان از تریبون بی بی سی و صدای آمریکا و نظائر آن بهره برداری میکند که به باور من نیز کار کاملا درستی است، چرا که اصولا از هر امکان تریبونی میباید استفاده نمود، همآنگونه که مارکس با صدها مدیای بورژوازی و بعضا بسیار ارتجاعی مصاحبه نمود، لنین نیز چه قبل از انقلاب اکتبر و چه بعد از آن بر همین سیاق عمل نموده بود!
«تریبونال» خود را به عنوان «دادگاه نمادین!» معرفی نموده است، یعنی آنکه فاقد امکان اجرایی احکام صادره میباشد! البته نیروهای راست تریبونال در صدد تحقق بخشی امکان اجرایی احکام صادره بوده اند که میتوانست زمینه های تشبثات ارتجاعی را به همراه داشته باشد، ولی با روشنگری و کوشش نیروهای آزادیخواه و به ویژه کمونیستها عملا خنثی گردیده است!
چپ های سنتی برازنده آنند که در طیف رنگین کمان دشمنان مردم و به ویزه ناسیونال شوونیست های استالینی از قماش توفان که به تبعیت از تز ارتجاعی استالینی و به بهانه تجاوز نظامی «در همین فردا؟!» از هم اکنون پارکابی در گله های حزب الله را تبلیغ میکنند، قرار نگیرند!
البته این کافی نیست، چپ های سنتی موظفند دامی که با انواع ترفند توسط استالینیستهای مدافع رژیم مومنان سیاسی گسترده شده است! مرتجعان ناسیونال شوونیست استالینی از قماش آبرو باخته هایی امثال توفان و تارنگاشت عدالت که سخن گویان و کارگزاران بنگاه ارتش سایبری امام زمانی هستند و وظیفه عاجل و روزمره آنها نیز پراکندن بذر سیاهه ایی از دروغ پردازی ها علیه انقلابیون و رادیکال ها و سرنگونی طلبان و نیز اشاعه منحط ترین لاطائلات تسلیم طلبانه و پراکندن توهمات آشتی طبقاتی در زیر پرچم دروغین «تضادعمده، تضاد خلق با امپریالیسم» است!!!
نیروهای انقلابی و به ویژه کمونیستها علی رغم موضع گیری و افشاگری قاطع و رادیکال علیه سیاست های مداخله گرانه آمریکا و ناتو با اهداف تجاوز احتمالی نظامی در آینده، به سبب آنکه تضاد اصلی مردم ایران با ارتجاع اسلام سیاسی حاکم است، لذا «تارگت مشخص» فوری را در «زمان مشخص فعلی!» علیه رزیم مومنان سیاسی حاکم به کار میبرند!
پارتیزان های ارتش آزادیبخش آفریقای جنوبی از تمام امکانات تبلیغاتی و رسانه ایی و کنفرانس های سران توحش اروپایی و آمریکایی و روسیه شوروی و چین وغیره استفاده نمودند تا زمینه های رهایی مردم خود را از چنگال سران جنایتکار حاکم فراهم سازند! رهبران مردمی ویتنام نیز با استفاده از امکانات تبلیغی و مادی که سران وحشی و تبهکار روسیه و چین به سبب «تخاصم هایی که با همتایان غربی خود داشتند!!!» و در آن زمان رهایی از قیودات سیاسی و نظامی امپریالیست های غربی در «دستور کار فوری!!!» بود، پیروزی موقتی مردم ویتنام را رغم زده بودند!
با بیشرمی تمام ریاکارانه زوزه میکشید که منصور حکمت کبیر از حمله آمریکا به افغانستان دفاع کرد؟؟؟؟!!!! واقعا که چپ سنتی به سبب دارا بودن ژنوم پدرخوانده نابکارش, حزب توده, بیشرافتی و نادانی و منگلیسم را خر حمالی میکند! چپ های سنتی کودن بهتر است به سایت منصور حکمت کبیر رجوع کنید و نظرش را در باره حمله آمریکا به ارتجاع حاکم افغانستان و اشغال آن را بارها و بارها بخوانید و از توهم و شارلاتانیسم خود ننگتان شود که بعید میدانم که از چنین حداقل های انسانیت برخوردار بوده باشید!
آیا این گردانندگان سایت که در زیر مقالات خود امکان کامنت گذاری قرار داده اند, مبلغ حقوق دموکراتیک اند, یا آنکه به مانند تمام مرتجعین ادا و اطوارهای دموکراتیک را در میآورند؟
ظاهرا دموکراسی به زعم دست اندر کاران این سایت به شرط چاقو است! دموکراسی به تصور این سایت, یعنی دموکراسی به شرطا و شروطها!
در دورانی پر التهاب و هیجان انگیزی به سر میبریم و نیکو است که بدآموزی ها و کج و معوج سازی های توده ایسم و اصولا چپ سنتی را نقد و افشا و طرد نماییم! لذا بهتر است گردانندگان این سایت قدری بیاندیشند و به خود آیند و دست از این از ریاکاری های دموکرات مآبانه بردارند!
همآنگونه که حزب پرافتخار و دورانساز کمونیسم کارگری ایران در برنامه خود دارد و مبلغ و مروج پر شور آنست, «دموکراسی, یعنی آزادی های بی قید و شرط سیاسی است»!!!
مردگان بر ذهن زندگان سنگینی میکنند! ولی باید گفت، «این لاشه عفن حزب توده یعنی پدرخوانده چپ سنتی است که بر ذهن طیف متلون چپ سنتی سنگینی نموده است! ظاهرا بخشی از چپ سنتی را مفری از این خواب کهف مزمن متصور نیست!
علی رغم به اصطلاح مخالفت خوانی های بسیاری از چپ های سنتی نسبت به حزب توده, از تمام مساماتشان چرک و تعفن توده ایسم بیرون میزند!
هر چه زمان میگذرد و اندیشه های منصور حکمت کبیر و پراتیک حزب کمونیست کارگری ایران در میان توده کار و زحمت گسترده تر میشود, ضجه های جوجه اردک های زشت چپ سنتی کپک زده در عین بیمار گونه تر و وحشیانه تر و تپق های حق به جانبه تر؟!, مضحکتر و رقت بارتر میشود!
جوجه اردک های زشت چپ سنتی مدام وراجی میکنند و چرندیات مینویسند و کاغذ سیاه میکنند که چیزی نگویند! به مانند همه میرندگان تاریخ زوزه های وحش احتضار سر میدهند!
لابد میدانید که بعضی از پرندگان به خاطر آنکه زحمت نگهداری از جوجه های خود را به دوش نکشند، سعی میکنند که در لانه دیگر پرندگان تخمگذاری نمایند که حتی بسیاری از موارد پرندگان با تیره کاملا متفاوت میباشد که در مواقعی نیز قاتل جوجه های اصلی میگردد! در این مورد یک کارتون داستانی با مفهوم طنز به نام «جوجه اردک زشت» (مثلا جوجه زاغ و یا کلاغ در میان جوجه های اردک و مرغابی )هم ساخته شده است!
«جوجه اردک زشت چپ سنتی» به معنی، تقلب مرگ آوری که توحش سرمایه در جنبش کمونیستی و کارگری موفق به انجام آن گردید، میباشد!!!
این چپ های سنتی جعلق بهتر است به ایران بیایید و ببینید که چگونه حزب پر افتخار کمونیسم کارگری در میان توده مردم ایران جای پای خود را باز میکند! در خارج پای منقل نشسته اید و خمارید و چرت میزنید و خرناسه میکشید!
مروجان چپ سنتی با وجود انبوهه ایی از عبرت های قرن بیستم، هنوز متاثر از تز استالینی به غایت ارتجاعی با مشخصه «تضاد عمده، تضاد خلق با امپریالیسم» میباشند!
هتر است، «خودمونی صحبت کنیم, آقایان چپ های سنتی وامانده, اگر تریبون «تریبونال» انقلابی نیست، خوب برو توش انقلابی اش کن! باورکن، به همین سادگی! اگر جنبش انقلابی 1388 ایران انقلابی نبود و نیست, میبایست میجنبیدی و داخلش میرفتی و انقلابیش میکردی, نه آنکه پای منقل و بافور به دست چرت میزدی و هی نق میزدی که این جنبش کارگری نیست, پس سپلش! این آن آموزه ایی است که لیدر کبیر حزب کمونیست کارگری ایران, حمید تقوایی درس میدهد و بهتر است, هر چه زودتر منگل های چپ سنتی به خود آیند و آنرا آویزه گوششان نمایند!
لنین با «کمونیسم سیاسی و مداخله گر!!!» اکونومیست های برنشتاینی و کائوتسکیستی علامه دهری را به عنوان ستون پنجم بورژوازی در جنبش کارگری افشا و به حاشیه راند! استالین دشمن تبهکار جنبش کارگری با تز به غایت ارتجاعی «تضاد عمده، تضاد خلق با امپریالیسم» جنبش سیاسی طبقاتی کارگران را به محاق کشید و کمونیست ها را به جاسوسان و لکاته های سیاسی تبدیل نمود! استالین سوسیالیسم را به گاو شیرده سرمایه جهانی و داخلی بدل نمود!
منصور حکمت و همرزمانش با عبرت آموزی از قرن بیستم، با ارتقای کمونیسم سیاسی و مداخله گر لنینی بر معیار «ماتریالیسم پراتیک» و افشای تز ارتجاعی استالینی، کمونیسم را از حاشیه به متن جامعه سوق دادند! چپ های سنتی پنبه را از گوشتان به در آورید، دیگر قرار نیست، کمونیست ها پادوی بورژوازی باشند! نرم افزار های عبرت آموز قرن بیستم آنرا به ما دیکته نموده است!
با چنین رهاوردی فعالین سیاسی ایران و به ویژه کمونیست ها از تمام تریبون ها استفاده میکنند و چه بهتر که استفاده نمایند! چگونه است که چپ های سنتی ریز و درشتشان از تریبون بی بی سی و صدای آمریکا و نظائر آن بهره برداری میکند که به باور من نیز کار کاملا درستی است، چرا که اصولا از هر امکان تریبونی میباید استفاده نمود، همآنگونه که مارکس با صدها مدیای بورژوازی و بعضا بسیار ارتجاعی مصاحبه نمود، لنین نیز چه قبل از انقلاب اکتبر و چه بعد از آن بر همین سیاق عمل نموده بود!
«تریبونال» خود را به عنوان «دادگاه نمادین!» معرفی نموده است، یعنی آنکه فاقد امکان اجرایی احکام صادره میباشد! البته نیروهای راست تریبونال در صدد تحقق بخشی امکان اجرایی احکام صادره بوده اند که میتوانست زمینه های تشبثات ارتجاعی را به همراه داشته باشد، ولی با روشنگری و کوشش نیروهای آزادیخواه و به ویژه کمونیستها عملا خنثی گردیده است!
چپ های سنتی برازنده آنند که در طیف رنگین کمان دشمنان مردم و به ویزه ناسیونال شوونیست های استالینی از قماش توفان که به تبعیت از تز ارتجاعی استالینی و به بهانه تجاوز نظامی «در همین فردا؟!» از هم اکنون پارکابی در گله های حزب الله را تبلیغ میکنند، قرار نگیرند!
البته این کافی نیست، چپ های سنتی موظفند دامی که با انواع ترفند توسط استالینیستهای مدافع رژیم مومنان سیاسی گسترده شده است! مرتجعان ناسیونال شوونیست استالینی از قماش آبرو باخته هایی امثال توفان و تارنگاشت عدالت که سخن گویان و کارگزاران بنگاه ارتش سایبری امام زمانی هستند و وظیفه عاجل و روزمره آنها نیز پراکندن بذر سیاهه ایی از دروغ پردازی ها علیه انقلابیون و رادیکال ها و سرنگونی طلبان و نیز اشاعه منحط ترین لاطائلات تسلیم طلبانه و پراکندن توهمات آشتی طبقاتی در زیر پرچم دروغین «تضادعمده، تضاد خلق با امپریالیسم» است!!!
نیروهای انقلابی و به ویژه کمونیستها علی رغم موضع گیری و افشاگری قاطع و رادیکال علیه سیاست های مداخله گرانه آمریکا و ناتو با اهداف تجاوز احتمالی نظامی در آینده، به سبب آنکه تضاد اصلی مردم ایران با ارتجاع اسلام سیاسی حاکم است، لذا «تارگت مشخص» فوری را در «زمان مشخص فعلی!» علیه رزیم مومنان سیاسی حاکم به کار میبرند!
پارتیزان های ارتش آزادیبخش آفریقای جنوبی از تمام امکانات تبلیغاتی و رسانه ایی و کنفرانس های سران توحش اروپایی و آمریکایی و روسیه شوروی و چین وغیره استفاده نمودند تا زمینه های رهایی مردم خود را از چنگال سران جنایتکار حاکم فراهم سازند! رهبران مردمی ویتنام نیز با استفاده از امکانات تبلیغی و مادی که سران وحشی و تبهکار روسیه و چین به سبب «تخاصم هایی که با همتایان غربی خود داشتند!!!» و در آن زمان رهایی از قیودات سیاسی و نظامی امپریالیست های غربی در «دستور کار فوری!!!» بود، پیروزی موقتی مردم ویتنام را رغم زده بودند!
با بیشرمی تمام ریاکارانه زوزه میکشید که منصور حکمت کبیر از حمله آمریکا به افغانستان دفاع کرد؟؟؟؟!!!! واقعا که چپ سنتی به سبب دارا بودن ژنوم پدرخوانده نابکارش, حزب توده, بیشرافتی و نادانی و منگلیسم را خر حمالی میکند! چپ های سنتی کودن بهتر است به سایت منصور حکمت کبیر رجوع کنید و نظرش را در باره حمله آمریکا به ارتجاع حاکم افغانستان و اشغال آن را بارها و بارها بخوانید و از توهم و شارلاتانیسم خود ننگتان شود که بعید میدانم که از چنین حداقل های انسانیت برخوردار بوده باشید!
آیا این گردانندگان سایت که در زیر مقالات خود امکان کامنت گذاری قرار داده اند, مبلغ حقوق دموکراتیک اند, یا آنکه به مانند تمام مرتجعین ادا و اطوارهای دموکراتیک را در میآورند؟
ظاهرا دموکراسی به زعم دست اندر کاران این سایت به شرط چاقو است! دموکراسی به تصور این سایت, یعنی دموکراسی به شرطا و شروطها!
در دورانی پر التهاب و هیجان انگیزی به سر میبریم و نیکو است که بدآموزی ها و کج و معوج سازی های توده ایسم و اصولا چپ سنتی را نقد و افشا و طرد نماییم! لذا بهتر است گردانندگان این سایت قدری بیاندیشند و به خود آیند و دست از این از ریاکاری های دموکرات مآبانه بردارند!
همآنگونه که حزب پرافتخار و دورانساز کمونیسم کارگری ایران در برنامه خود دارد و مبلغ و مروج پر شور آنست, «دموکراسی, یعنی آزادی های بی قید و شرط سیاسی است»!!!