دو شعر از "شیرکو بیکس" / ترجمه ی علی رسولی
«راز»
دختر زیبا
تو نه شاعری، نه نقاش
من هر دو .
اما
چه کسی می داند
چشمانت هر شب
شعرها را دزدکی تقدیمم میکنند
چه کسی می داند
انگشتان توست
که نقاشی هایم را میکشند.
اکنون از روزی می ترسم
که چشمانت و انگشتانت
این راز را فاش کنند
به خیابان، کوچه و دنیا بگویند:
این مرد نه شاعر است
نه نقاش.
ــــــــــــــــــــــــــ
«لنین»
کمونیست نیستم
اما خیلی وقتها می بینم
یکی یکی
واژه های پدر و مادرم
مثل گنجشک
-که لانه ی شبانگاهیاش ویران می شود-
پرواز می کنند
میخواهند در چنان ظلمتی
کلاه لنین را خانه کنند.