
بودریار، جامعهی معاصر را به جنگلی مانند میکند که ’چیز‘ها آن را انباشته اند. همین تصویر، بهسادگی دو مفهومِ ’وفور‘ و ’فراوانی‘ را به ذهن متبادر میکند؛ شکلهایِ درهمپیچنده و انبوهواری از کالاها، خدمات و… . جامعهی وفور، مرا به یادِ همین مفهوم گی دُبور در کتابِ جامعهی نمایشمیاندازد. درواقع، باید صریحاً بگویم که کتابِ بودریار، بیشازاینها به جامعهی نمایش مدیون است. این را میشود در جایجایِ اثرِ بودریار بهروشنی دید. اما کارِ بودریار از دقت و گستردگیِ نظریِ بیشتری از کارِ دُبور برخوردار است که این، بیشتر به موجزبودنِ کارِ دُبور و تمرکزکردنِ گستردهی بودریار بر این مسئله بر میگردد.