«شیرین مادری»|| آیدا پایدار
(برای خوزستان بی نفس) تلفن را که برداشتم، به سرفه افتادم. سکوتِ سنگینِ خاک بود و صدایی که در دل سنگینیِ، تاریکی میگرفت. به یاد آوردم، ظهری روشن از اواخر اسفند را. ظهری زنده که بوتهزاران گلهای سپیدش، بیشباهت بود به اسفندهای روی آتش این روزها. خورشید شفاف بود، آسمان وعدهای نبود که نعشِ پرندگان مرده را، در جیبها بچلاند.
بیشتر بخوانید