می‌روم خوزستان || مینا خانلرزاده

می‌روم خوزستان به دیار دوستان/ تا ببینم عشق‌ام را/ در دیار غربت با دلی پر حسرت/ مردم از غم ای خدا/ سینه‌ای سوزان دارم/ عاقبت درد جدایی می‌کشدم/ … یاد آن شب‌ها به‌خیر در کنار کارون/ …‪ چه زیبا و فرح‌افزاست کارون …

شعر بالا متن ترانه‌ای از علی نظری‌ست که در دستگاه شور با سازهای ویولن، ضرب، قانون، عود، و فلوت در دهه‌ي چهل اجرا شده. نظری پیش از شروع ترانه رو به مخاطبان می‌گوید: «ترانه‌ای می‌خوانم به یاد همشهریان عزیزم». علی نظری (متولد خوزستان) یکی از هنرمندان موثرِ موسیقیِ لاله‌زار ِ تحت تاثیر موسیقی عربی‌ست. علی‌ نظری (ترانه‌سرا، آهنگساز، و خواننده)، قاسم جبلی (خواننده)، و امان‌الله تاجیک (نوازنده‌ي‌ عود، آهنگساز، و خواننده) از هنرمندان اصلی‌ای هستند که موسیقی پاپ ایرانی تحت تاثیر موسیقی عربی (موسیقی پاپ تلفیقی ایرانی-عربی) را از خوزستان به لاله‌زار آوردند. آشنایی این هنرمندان با موسیقی عربی (چه در شیوه‌های مختلف آوازخوانی و سازهای موسیقی عربی) به شکل‌گیری تلفیقی از موسیقی پاپ ایرانی و عربی منجر شد. به این نوع موسیقی پاپ ِ تحت تاثیر موسیقی عربی (که بعدها در لاله‌زار زیرگروه‌های مختلف موسیقیایی خودش را شکل داد) من موسیقی لاله‌زاری‌ِ مکتبِ کارون می‌گویم. در اجرای «می‌روم خوزستان»، مخاطبان در پاسخ به علی نظری به او «زنده باد»، «براوو» و «به به» می‌گویند و اصواتی نامشخص از این دست در ابراز شوق در پس‌زمینه شنیده می‌شود، (همه‌ی این پاسخ‌های مخاطبان بخشی از ترانه‌ای‌ست که امروز ما می‌شنویم) که یادآور ترانه‌های عربی‌ست که ابراز احساسات شنونده‌ها در کلام و اصوات مختلف بخشی از اجرای ترانه است. شیوه‌های آوازخوانی‌‌شان (در تاثیرپذیری‌ از موسیقی عربی) تحت تاثیر قرائت قرآن، و نحوه‌ی آوازخوانیِ هنرمندانی از قبیل ام‌الکلثوم و عبدالحلیم حافظ از مصر و ناظم الغزالی از عراق بود، و قطعه‌های موسیقی‌شان (در تاثیرپذیری‌ از موسیقی عربی) تحت تاثیر موسیقیدان‌های عرب از قبیل محمد عبدالوهاب از مصر و فرید الاطرش از سوریه بود. ناگفته نماند که بعدها در توسعه و شکل‌گیری زیرمجموعه‌های مختلف‌اش، خواننده‌ي زنی در این نوع موسیقی در لاله‌زارحضور پیدا کرد به‌نام مریم روحپرور که طرفدارنش به او ام ‌‌الکلثوم ایران می‌گفتند. شایعه است که «ام ‌‌الکلثوم ایران» در جنگ ایران-عراق خانه‌اش با بمبی نابود شده و او کشته می‌شود، عده‌ای دیگر می‌گویند او پس از انقلاب از بیکاری و ناشناس شدن دچار اختلال حواس شده بود و در خیابان‌ها گدایی می‌کرد. بخشی از این شایعه‌ها (صرف‌نظر از این‌که تا چه حد درست باشند که البته درست بودن‌شان به هیچ‌وچه عجیب و غریب هم به‌نظر نمی‌رسد) بازتاب تروماهای تاریخی معاصر ایران است که مخاطبان و طرفداران این هنرمندان تجربه‌شان کرده‌اند، این دست شایعه‌ها گاهی هم می‌تواند بازتاب احساس گناه مردمی باشد که بی‌نشانی و آوارگی سرنوشت بسیاری از هنرمندان‌شان است.

خوزستان در موسیقی این هنرمندان تنها از طریق حضور فرهنگ‌های موسیقیایی‌ِ گوناگونی که در آن منطقه وجود دارد ملموس نیست، به خوزستان و کارون در بسیاری از اشعار ترانه‌های این هنرمندان ارجاع داده می‌شود. در متن بسیاری از ترانه‌های‌شان، دلتنگی برای جغرافیایی که زمانی محل زندگی این هنرمندان بوده حضور دارد. در این اشعار، خوزستان جایی‌ست که محبوب در آن زندگی می‌کند، دلتنگی برای محبوب و ابراز بی‌تابی از دوری از خوزستان و کارون در‌هم تنیده می‌شود. کارون و یا خوزستان محلی‌ست که عشق ورزیدن در آن امری ممکن بوده، با جدایی از کارون و دوری از محبوب عشق ناممکن و کمیاب می‌شود. همان‌طور که علی‌ نظری در ترانه‌ي خوزستان می‌خواند: «شب کارون بهشت عاشقان است/ از این رو در جهان یکتاست کارون». نمونه‌ی دیگری از این دست ترانه‌ها توسط تاجیک در سه‌گاه اجرا شده،‌ تنها ساز ترانه عود است که تاجیک خودش می‌نوازد: در متن ترانه شاعر ابراز دلتنگی و حسرت برای محبوب می‌کند و کارون را محلی تصویر می‌کند که یادآور خاطرات عاشقانه‌اش است: ز رود کارون به خدا/ برای من مانده به جا/ شراره‌ی خاطره‌ها ز عهد بشکسته‌ي ما/ چو از تو ام یاد آید/ دلم به فریاد آید/…

حضور موسیقی عربی (چه در شیوه‌ي‌ آوازخوانی و چه در ملودی و سازهای موسیقی) یکی از عوامل نگاه تحقیرآمیز به این نوع موسیقی‌ست که این ناشی از تنش میان جنبه‌هایی از ناسیونالیزم ایرانی است با آن‌که عرب و آنچه عربی در نظر گرفته می‌شود. این نگاه به این نوع موسیقی هم‌چنان حضور دارد باوجودی‌که دیگر تولید نمی‌شود. در دهه‌ي چهل صدای جبلی در رادیو متوقف شده بود و به‌جای آن ویولن پخش کرده بودند با این توجیه که موسیقی او ایرانی نیست و عربی‌ست، هرچند ساز ویولن هم سازی ایرانی نیست. رادیوی نیروهوایی تنها محل رسمی‌ای بوده که کارهای این خوانندگان و نوازندگان و خوانندگان دیگر از موسیقی لاله‌زاری پخش می‌شده. بعدها در دهه‌ي پنجاه یکی دو نفر از خوانندگان این سبک از جمله آغاسی به دلیل تداعی کردن موسیقی جشن و سرور و موسیقی و رقص بندری، توسط صداوسیما و گروه‌های مختلف از شنوندگان پذیرفته می‌شوند. با این‌حال رابطه‌ی پیچیده‌ی این موسیقی با گروه‌های مختلف از طبقات مختلف باید در نظر گرفته بشود. شایعه بوده که ثریا همسر محمدرضا شاه علاقه به صدای قاسم جبلی داشته و عده‌ای ادعا می‌کردند که به دلیل حسادت شاه به این علاقه، پخش صدای جبلی ممنوع اعلام شده بوده، و نه به دلیل حضور موسیقی عربی در ترانه‌های او. ترانه‌‌ی محبوب ثریا از جبلی گویا «دنیا ز تو سیرم» بوده که موسیقی ترانه تا حدی تحت تاثیر ترانه‌ای از عبدالوهاب به نام «کل ده کان لیه» است، شیوه‌ي آواز‌خوانی جبلی در این ترانه کاملا عربی ست با کش و قوس‌ها و تحریرهایی که مخمور کننده است. درست بودن یا نادرست بودن علاقه‌ي ثریا به ترانه و صدای جبلی بحث نیست، بحث این است که باور پذیر بودن چنین شایعه‌ای (حتی اگر صرفا شایعه‌ بوده) نشان می‌دهد که رابطه‌ی این موسیقی با بخش‌های مختلف جامعه پیچیده بوده و حتی دلیل مخالفت سیستم با این موسیقی سرکوب موجود علیه موسیقی عربی خوزستان که تاریخ خودش را دارد دانسته نمی‌شده بلکه حسادت شاه به علاقه‌ي همسرش به این نوع موسیقی.

اگر در متن بعضی از ترانه‌های علی نظری، قاسم جبلی، و تاجیک ابراز دلتنگی برای کارون و خوزستان می‌شود و بی‌تابی برای عشق که زمانی در آن محل ممکن بوده، و دوری از کارون و محبوب عشق را امری ناممکن می‌‌کند،‌ امروز ترانه‌ها‌ی این خواننده‌ها موجب حسی دلتنگی برای روزگاری «پیش از این‌‌روزها» در مخاطبان‌شان می‌شود. تصویری که در این دلتنگی‌ها از «پیش از این‌روزها» ارائه می‌شود اغلب این است که: روزگاری بوده که هنوز صدای علی نظری هنوز در کوچه پس‌ کوچه‌های شهر‌های مختلف ایران شنیده می‌شده، روزگاری که آلودگی هوا در خوزستان در حد امروزش نبوده، کارون مثل امروز تقریبا خشک نشده بوده، غم دیگری هنوز موجب تاثر می‌شده و مردم تن‌های نحیف و رنجور‌شان به یکدیگر نزدیک بوده و علی نظری در افق طلایی تهران برنامه اجرا می‌کرده و نه در شرایط سخت مالی در سن بازنشستگی در افق طلایی لس‌ آنجلس. دوره‌ای که در مقایسه با امروز هم محیط زیست و هم روابط اجتماعی خالص‌تر از امروز در نظر گرفته می‌شود. بحث درستی و یا نادرستی این نحوه‌ي مواجه شدن با گذشته نیست، بلکه قصد خاطرنشان کردن نوستالژی‌ای‌ست که این نوع موسیقی در مخاطبان نسبت به گذشته ایجاد می‌کند.

علی نظری ترانه‌ي سوگندش را با یک مقام در پس‌زمینه‌‌ي سازهای عود و قانون و ویولن شروع می‌کند: چو من درمانده‌ي‌ عشق تو کس نیست/ بیا جانا که عشق من هوس نیست. نظری ادامه می‌دهد: نغمه پرداز عاشقانه من‌ام/ موج دریای بیکرانه من‌ام/ عاقبت بی‌نشانه می‌میرم/ … بعد از انقلاب این موسیقی غیرقانونی شده و تقریبا دیگر تولید نمی‌شود. خوزستانِ علی نظری و تاجیک و جبلی در تنگی نفس به‌سر می‌برد، خواننده‌ها و نوازندگان این نوع موسیقی بی‌نشانه در گوشه‌هایی از دنیا در سکوت و شرایطی سخت ‌می‌میرند. جواد یساری یکی از هنرمندانی که به یکی از زیرگروه‌های این نوع موسیقی تعلق دارد و غزل‌خوانی زورخانه‌های تهران را به موسیقی جبلی معرفی می‌کند امروز در گوشه کنارهای دوبی برنامه اجرا می‌کند و اجازه‌ي اجرا در ایران ندارد. نظری در خوزستان می‌خواند: بر مزار عشق دیرین همچو باران گریه کردم/ گاهی پیش چشم مردم گاهی پنهان گریه کردم. یساری در مصاحبه‌ای با من توضیح داد که گاهی از کوچه پس‌ کوچه‌هایی که پیش از انقلاب در آن‌ها اجرا می‌کرده عبور می‌کند و اشک که در چشمانش جمع می‌شود یقه‌‌ي کت‌اش را جلوی صورتش می‌گیرد که رهگذران صورت متاثر او را نبینند. علی نظری‌ای که سروده بود: «یاد آن شب‌ها به خیر در کنار کارون/ لب نهادی بر لب من/ شد فزون عشق در تن من» در مصاحبه‌اش با پرویز صیاد، به صیاد می‌گوید: «اصلا حس ندارم، هیچی، الان که دارم باهاتون حرف می‌زنم مثل این‌که خون من رو کشیده‌اند». نظری در سوگند می‌خواند: در دیار غم‌ات روانه من‌ام/ مرد آواره‌ي زمانه من‌ام/ با غمی جاودانه می‌میرم. هنرمندانی که آواره‌های زمانه‌شان شدند،‌ علی نظری در لس آنجلس دنیا را ترک کرد و هیچ‌وقت نتوانست به «خوزستان برود»، و ما مخاطبان‌شان با غمی جاودانه سردرگریبان.