صنعت نفت و کارگرانِ جنوب|| شمس آذرپناه
۱
اگر بخواهیم دربارهی صنعت نفت و تاثیرات آن بر زندگی مردم به خصوص کارگران صحبت کنیم، ابتدا باید از ریشههای تاریخی و دلایل پدیدار شدن این صنعت در ایران صحبت کنیم.
عصر ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه قاجار یا عصر ناصری و مظفری را دوران اعطای امتیازات میدانند. یعنی در دوران سلطنت این دو پادشاه ثروتهای روزمینی و زیر زمینی کشور به صورت حق انحصاریِ استفاده به سرمایهداران یا شرکتهای غیر ایرانی (انگلیسی، فرانسوی، روسی و بلژیکی) داده میشد. برای اولین بار امتیاز استخراج نفت در یک قرار داد مفصل به «بارون جولیوس رویتر» انگلیسی داده شد. این قرار داد در سال 1872م./1251خ. و به دست میرزا حسین خان سپهسالارصدر اعظمِ ناصرالدین شاه امضا گردید و طبق آن: برداشت آهن، ذغال سنگ، مس، سرب و پترول (نفت) به رویتر داده میشد. دولت ایران تنها حق استفاده از 15% سود استخراج خالص این مواد خام معدنی را داشت. این امتیاز علاوه بر استخراج معادن، حق جاده سازی، حق ساخت و استفاده از خطوط راه آهن، خطوط تلگراف و تاسیس کارخانه را هم در بر میگرفت. اما به دلیل مخالفتهای سرسختانهی دولت روسیه تزاری و برخی رجال مستقل سیاسی عملا به حالت تعلیق درآمد. اما رویتر که لقمهی چربی را از دست داده بود برای گرفتن غرامتِ لغو قرار داد تلاش فراوان کرد تا سرانجام امتیاز تاسیس بانک شاهنشاهی را گرفت.
برای دومین بار شرکتی با نام «شرکت معادن ایران» که سهام دارانِ انگلیسی داشت اقدام به گرفتن امتیاز استخراج و بهرهبرداری از نفت را گرفت. این شرکت دو چاه در منطقه دالکی و قشم به عمق های 270 و 250 متر حفر نمود اما به نفت نرسید.
اما این بار قرار بود اتفاق مهمی در صنعت نفت روی دهد. این اتفاق که یک ضرورت تاریخی بود بر حسب تصادف به دست یک ارمنیِ رِند به نام «کتابچیخان» صورت گرفت.
۲
«آنتوان کتابچیخان» یک ارمنیِ ایرانی بود که در اواخر دوران ناصرالدین شاه ریاست گمرک را بر عهده داشت. کتابچیخان بر حسب تصادف به گزارشهای یک باستانشناس و زمینشناس فرانسوی به نام «جک دو مورگان» دست پیدا کرد. مورگان در گزارشهای خود به احتمالِ وجود نفت در مناطق غربیِ ایران اشاره کرده بود. کتابچیخان با در دست داشتنِ گزارشهای مزبور راهی انگلستان شد. او در آن جا با «سر هنری دروموند ولف» وزیر مختار سابق انگلستان در ایران ملاقات کرد و او را قانع کرد که از استخراج نفت ثروت سرشاری به دست خواهند آورد. ولف نیز برای بستن امتیاز نفت و عملیات استخراج به سراغ یک سرمایهدار طماع و حیلهگر انگلیسی به نام «ویلیام ناکس دارسی» رفت. بر همین اساس یک سری ملاقات و مذاکره بین ولف، کتابچیخان و دارسی صورت گرفت و سرانجام قرار شد با تقسیم سود ناشی از قرارداد نفت، دارسی در این زمینه سرمایهگذاری نماید. (سال1901م./1279خ.)
دارسی نمایندهای را به نام «ماریوت» به همراه کتابچیخان به ایران فرستاد تا قرار داد مربوطه را منعقد نماید. در ایران کتابچیخان برای امضای امتیاز نفت به میرزا علیاصغرخان اتابک (امین السلطان)، مشیرالدوله، مهندسالممالک و حتا شخص مظفرالدین شاه رشوههایی بین 10000 تا 40000 لیرهی استرلینگ داد تا سرانجام قرارداد امتیاز بهرهبرداری و تصفیهی نفت را به امضا رسانیدند. استخراج توسط شرکتی به نام «شرکت سندیکای امتیارات» انجام میگرفت. شرکت مزبور برای اولین بار چاهی را در منطقهی «چاه سرخ» در مرز بین ایران و عراق به عمق 507 متر حفر کرد.(تابستان 1903م./1282خ.) اما نفت زیادی از آن چاه به دست نیامد. دومین چاه در منطقهای که محلیها مسجدسلیمان آن را مینامیدند حفر گردید. چاه مزبور در 5 خرداد 1287 خورشیدی به نفت رسید و از قضا نفت بسیار زیادی از دل زمین به بیرون پاشید و این گونه بود که سرمایهداران انگلیسی از این تاریخ به بعد به سود سرشاری از منابع غنی نفت و نیروی کار ارزان دست پیدا کردند.
۳
شرکت سندیکای امتیازات پیش از استخراج نفت ، مانند هر سرمایهداری زمینههای مختلف را برای بهرهبرداری مهیا کرده و هزینههایی را در جهت سرمایه ثابت به مصرف رسانیده بود. در ابتدا دارسی با سرمایهی 2000000 لیره ی استرلینگ شرکت بزرگ دیگری را برای این امر به نام «شرکت نفت ایران و انگلیس» تاسیس کرد. در پی آن برای ایجاد یک منطقهی استخراج و ملزومات آن در مسجدسلیمان وارد مذاکره با خوانین بختیاری شد. منطقهای که شرکت در حال استخراج نفت بود در حقیقت چراگاه ایل بختیاری محسوب میگردید و شرکت برای ایجاد تاسیسات نفتی و کشیدن خط لوله به آنها احتیاج داشت. اما خوانین بختیاری اجازهی دخالت هیچکدام از افراد ایل را نمیدادند. به همین منظور شرکت با خوانین وقت وارد مذاکره شد. در ابتدا «حاج اسفندیار خان ایلخانی» (معروف به سردار اسعد اول) و «حاجی علی قلی خان» (معروف به سردار اسعد دوم) و «سپهدار بختیاری» طرف مذاکره بودند. اما با مرگ نابهنگام اسفندیار خان (که برخی آن را مشکوک هم میدانند)، «نجفقلی خان صمصمام السطنه» (برادر کوچکتر اسفندیار خان) ایلخان کل ایل بختیاری گردید و با انگلیسها قرارداد بست. طی این قرار داد ابتدا شرکتی به نام «شرکت نفت بختیاری»(Bakhtiari Oil Company) تاسیس گردید. این شرکت موظف به فروش یا اجارهی هر منطقه از چراگاههای مسجدسلیمان به شرکت نفت ایران و انگلیس و همچنین حفاظت از تاسیسات و خط لولهی نفتی و تامین کارگر از بین افراد ایل بود. در مقابل 3% سود خالص بهرهبرداری نفت به این شرکت داده میشد تا بین سهام داران و (ته ماندهی آن) به افراد ایل تقسیم شود. در حرکت بعدی قراردادی هم با شیخ خزعل رییس عشایر عرب خوزستان منعقد شد و زمینی بزرگ جهت احداث پالایشگاه نفت خوزستان از وی خریداری گردید. طبق قرار داد شیخ خزعل موظف بود از تاسیسات نفتی و لولهها و تلمبهخانههای نفت حفاظت کند. هم خوانین بختیاری و هم شیخ خزعل تا به قدرت رسیدن رضاشاه در ایران این وظیفه و این همکاری را با شرکت نفت ایران و انگلیس به نحو احسنت انجام دادند. با حفر موفقیتآمیز چاه نفت مسجد سلیمان شرکت شروع به احداث کارگاهها، خانههای سازمانی، بیمارستان و جاده سازی در منطقه کرد. به دنبال آن با احداث ۴ تلمبهخانه در سر راه به آبادان (در تمبی، ملاثانی، دارخوین و کوتعبداله) برای پمپ نفت و کشیدن خط لوله کار ابتدایی خود را شروع کرد.
۴
پس از بسته شدن قرار دادها، شرکت نفت ایران و انگلیس اقدام به برپایی تاسیسات و سکوهای حفاری نمود: کارگاه ها (Work Shop)، بیمارستان، تلمبهخانهها، خانههای سازمانی، باشگاه تفریحی و … در مدت یکی دو سال در مسجدسلیمان، آقاجاری، آبادان و اهواز ساخته شد. تصفیهخانهی اصلی که یک کارخانهی عظیم بود در آبادان بنا شد و جذب و استخدام کارگر برای واحدهای استخراج، انتقال و تصفیه آغاز گردید. پرسنل شرکت نفت دو دسته بودند:
۱) کارمندان و پرسنل دفتری که عمدتا خارجیها بودند و ۲) کارگران که بیشتر هندی و ایرانی بودند.
کارگران ایرانی از سه ملیت بختیاری، عرب و فارس تشکیل میشدند. بیشتر کارگرانِ بختیاری (در ابتدای کار) در منطقهی شوشتر و مسجدسلیمان مشغول به کار بودند. این کارگران طبق قرارداد شرکت با خوانین بختیاری، توسط این خوانین جمع آوری و برای کار به شرکت تحویل داده میشدند. اما کارگران آقاجاری و آبادان را اعراب و فارسها تشکیل میدادند. خیلی سریع آبادان که در آن زمان «عَبادان» خوانده میشد به یک شهر صنعتی و کارگری تبدیل گردید. در ابتدا کارگران بیشتر در حاشیه رود بهمنشیر زندگی میکردند و عملا سر پناهی نداشتند. تا این که میرزا احمدخان گیلانی حاکم ایرانی آبادان که مردی آزادیخواه و مخالف حضور انگلیسها در خوزستان بود منطقهای از شهر را با ساختن اتاقهایی با سقفهای حصیری به کارگران ایرانی اختصاص داد. خانههای ساده و محقری که برای کارگران بیخانمان و خانوادههایشان ارزش فروانی داشت. این منطقه به محلهی «احمد آباد» معروف شد. در این زمان تفاوت فاحشی بین دستمزد کارگران ایرانی و انگلیسی وجود داشت. کارگر متخصص ایرانی ماهیانه 45 تومان و کارگر ساده ایرانی بین 6 تا 9 تومان دستمزد میگرفت اما پرسنل انگلیسی بین 300 تا 450 تومان دستمزد میگرفتند. شرکت در قبال بهداشت، مسکن و آموزش فرزندان کارگران ایرانی هیچ مسئولیتی را قبول نداشت و وضعیت زندگی آنها بسیار فلاکتبار و وحشتناک بود.
۵
شرکت نفت ایران و انگلیس برای حفاظت از منافع خود یا به عبارتی امنیت سرمایهگذاری نیاز به حامیانی داخلی داشت. مدیران شرکت قبل از نتیجه ی کامل حفاریِ اولیه کار خود را شروع کردند و همان طور که در قسمت سوم مختصرا توضیح دادم قراردادهایی را با خوانین بختیاری و شیخ خزعل منعقد کردند. در حقیقت هم شیخ و هم خانها در سالهای 1896 تا 1925 میلادی/1275 تا 1304 خورشیدی حافظ سرمایهها و حفظ امنیت منطقه به نفع شرکت بودند. در این جا بد نیست اشارهای به ساختار رهبری ایل بختیاری در دوران قاجاریه بنمایم: کل ایل بختیاری (شامل دو طایفهی بزرگ هفت لنگ و چهار لنگ) تحت ریاست شخصی با عنوان «ایلخان» قرار داشت. ایلخان توسط حکومت مرکزی انتخاب میگردید. در سه دههی پایانی حکومت قاجاریه، سمت ایلخانیگری محل مناقشه بین دو خانوادهی «حسینقلیخان» و «امامقلیخان» بود (که هر دو برادر بودند). حسینقلیخان به دست ظلالسطان پسر ناصرالدین شاه و حاکم اصفهان کشته شده بود و به همین دلیل فرزندان او عمدتا با حکومت مرکزی (تا پیروزی مشروطیت) میانهی خوبی نداشتند. اما فرزندان امامقلیخان عموما رابطهی حسنهای با حکومت مرکزی داشتند. انگلیسها عملا به هر دو خانواده نزدیک شدند و در قرار داد شرکت نفت بختیاری هم سهم ایلخانی را از هر خانواده ای که باشد محفوظ داشتند. سِمت دیگر «ایلْ بیگی» بود که در واقع معاونت ایلخانی محسوب میشد و او از سوی ایلخان و با موافقت حکومت تهران انتخاب میگردید. انگلیس ها در پایان دوره ی قاجاریه با تکیه بر ایلاتی چون بختیاریها، اعراب، کُردها (تحت رهبری رییس ایل شکاک «سمکو») مقاصد خود را پیش میبردند. اما انقلاب کارگری اکتبر و سقوط سلطنت تزاری در روسیه معادلات منطقه را برای سرمایهداری انگلستان بر هم زد. به همین دلیل به یک حکومت مرکزی نیرومند و میلیتاریزه نیاز بود تا امنیت منافع سرشار شرکت را تامین نماید، تجارت با این کشور را رونق بخشد و سد محکمی در برابر سیاست انقلابیگری حکومت جدید در امپراطوری روسیه سابق (اتحاد شوروی فعلی باشد). این وظیفه بر عهدهی نظامیان و روشنفکرانی قرار گرفت که رضا خان پهلوی رهبریِ آنها را بر عهده داشت. حکومت نوپای رضا شاه از 1925 به بعد نفوذ شیوخ عرب و خوانین بختیاری یایان داد.
۶
قرارداد شرکت نفت ایران و انگلیس به مدت 60 سال بسته شده بود یعنی در سال 1961 میلادی/1340 خورشیدی به اتمام میرسید. زمانی که رضا شاه به قدرت رسید 24 سال از انعقاد آن میگذشت. در این 24 سال سرمایهداران انگلیسی میلیونها لیره سود خالص از استخراج و پالایش و صدور نفت در ایران برده بودند. چرچیل نخست وزیر انگلستان در کتاب «بحران جهانی» می نویسد: در طول 4 سال جنگ جهانی اول فقط ادارات دولتی انگلیس با استفاده از نفت ارزانِ خریداری شده از شرکت نفت ایران و انگلیس 7500000 لیره سود بردند. آواتیس سلطانزاده نیز با مراجعه به آمار و ارقام در کتاب «انکشاف اقتصادی ایران و امپریالیسم انگلستان» مینویسد: ایران از نظر تولید نفت در سالهای ابتدایی قرن بیستم پس از آمریکا، مکزیک، و شوروی رتبهی چهارم را دارد و این تولید که در سال 1912 ، 80000 تُن بود به مقدار 6800000 تُن در سالهای 1927-1928 رسیده بود. این درحالی بود که شرکت در 20 سال اول قرارداد سعی میکرد تا با شگردهای مختلف حتی 16%درصد سهم دولت ایران را هم کمتر بدهد.
دولت تازه به قدرت رسیدهی رضا شاه که در کار رشد و توسعهی سرمایهداری بود (و در عین حال مناسبات ارباب رعیتی را نیز از بین نبرده بود)، میخواست تا در تقسیم سود این صنعت پرمنفعت سهیم باشد. به همین دلیل از همان ابتدا وارد مذاکره با شرکت شد. انگلیسها دریافته بودند که توسعهی سرمایهداری در ایران نه تنها به ضرر آنها نیست بلکه میتواند در افزایش و تسریع پروسهی «انباشت سرمایه» (تبدیل ارزش اضافی به سود) به آنها کمک کند. به همین دلیل بیمیل نبودند تا به صورتی که سود سالانه شرکت کاهش چندانی نکند سهم دولت ایران را افزایش دهند.این ویژگی سرمایهداری برای صدور سرمایه است که بخشی از روند تولید را به بخشی از همتایایان خود درنقطه ی دیگر از جهان واگذار نمایند. وقتی انباشت در یک رشته پاسخ ندهد در رشتهی دیگری رشد و توسعهی خود را دنبال میکند.
برای اولین بار دولت ایران در سال 1307 خواستار تغییراتی در قرار داد دارسی شد. این تغییرات تنها به افزایش سهم دولت ایران مربوط میشد نه به بهبود وضعیتِ کار و زندگی هزاران کارگر نگون بخت ایرانی. مذاکرات توسط عبدالحسین تیمورتاش پیش برده میشد اما به نتیجه قطعی نرسید. چندی بعد سر جان کدمن مدیر عامل جدید شرکت نفت عازم ایران شد تا با امضای متممی قرارداد دارسی را برای مدت بیشتری تمدید کند. اما اعتصاب بزرگ کارگران شرکت نفت نقشهی او و دولت ایران را عقیم گذاشت.
۷
داستان ما از این جا به دو قسمت تقسیم می شود که هر دو قسمت در یک نقطه با هم تلاقی پیدا می کند:
قسمت اول. در سال 1305 خورشیدی رژیم رضاشاه که هنوز 11 سال از به قدرت رسیدنش نمیگذشت به مراسم اول ماه مه روز جهانی کارگر در اطراف یکی از باغ های تهران حمله برد. پلیس فعالین کارگری شرکت کننده در مراسم را دستگیر کرد. این آغاز راه بود. رضاشاه و هم پیمانانش با هر گونه جمعیت و تشکل اجتماعیای مستقل از دولت مخالف بودند چه برسد به این که تشکلها رنگ و بوی چپ و کمونیستی داشته باشند. به همین دلیل از همین مقطع به کلیه اتحادیههای کارگری در کشور حمله شد. البته این رخداد فقط در مورد اتحادیهها صادق نبود و تشکلهای زنان، روزنامهها و محافل سیاسی و حتی نمایندگان مخالف رضاشاه در مجلس شورای ملی نیز را نیز در بر میگرفت. بر همین اساس اتحادیههای کارگری به صورت مخفی و به طور مستقیم با یاری «فرقه کمونیست ایران» مجددا فعال شدند. در سال 1306 یکی از این فعالین که مدتی را در «دانشکدهی کمونیستی زحمتکشان شرق» (کوتو) در شوروی آموزش دیده بود کولهبار خود را برداشته از شمال ایران رهسپار خوزستان شد تا کارگران شرکت نفت را سازماندهی کند. او میبایست فضا و بستر را برای ورود بقیه فعالین آماده میساخت. وی جوانی آذربایجانی و بیست و پنج ساله بود و نامش «یوسف افتخاری».
یوسف با مرارتهای فراوان و با سختی و از زیر ذرهبینِ شکاک مامورین و جاسوسان شرکت نفت گذشت و وارد آبادان شد.
قسمت دوم؛ شرکت نفت ایران و انگلیس تنها یکهتاز در خوزستان بود و استاندار و رییس پلیس و فرماندهی لشگر و . . . همه و همه حافظان منافع این شرکت بودند. بهترین محلات آبادان مانند «بِرِیْم» و «بوارده» و باشگاههای تفریحی از آنِ کارمندان و روسای انگلیسی بود. دستمزدهای پرسنل با همدیگر تفاوتهای فاحشی داشتند و کارگران ایرانی در بدترین و کثافتبارترین شرایط درمحلات احمد آباد و کفیشه و یا حاشیهی بهمنشیر و یا در کپرهای کارگریِ حومهی آقاجاری زندگی میکردند. تحقیری راسیستی بر منطقه حاکم بود و بر سر درِ باشگاههای شرکت جملهی «ورود سگ و ایرانی ممنوع» نقش بسته بود.
برای اولین بار در سال 1294 خورشیدی و بعدا توسط کارگران هندی در سال های 1299 و 1300 خورشیدی برای افزایش دستمزد و در دفاع از مبازات گاندی در هندوستان اعتصاباتی صورت گرفته بود. در سال 1302 نیز اعتصاب مشترکی توسط کارگران هندی و ایرانی (عرب و بختیاری) صورت پذیرفت. این اعتصاب برای افزایش دستمزد بود. بنا بر این در سال های 1306 تا 1308 در اثر فقر و ظلم فراوان کارگران شرکت نفت آمادهی انفجار بودند.
تلاقی دو داستان : یوسف افتخاری موفق شد تا با یاری دیگر فعالین و کارگران و خانوادههایشان در سال 1308 اولین اعتصاب سراسری را در خوزستان علیه سرمایهداران و سهامداران شرکت نفت و رژیم حاکم بر ایران (به مثابه ژاندارم منطقه) سازماندهی کنند.
۸
یوسف افتخاری از منطقهای دیگر از ایران وارد جنوب و شهری تازه تاسیس و صنعتی شده بود و برای شروع کار در بین کارگران نیاز به شناخت بیشتر شهر داشت. یوسف ابتدا موفق شد تا از خیل بیکاران به شاغلین کارگاه (ورک شاپ) در پالایشگاه آبادان وارد گردد. سپس به همراه کارگر دیگری اقدام به اجارهی کپری در محلهی احمد آباد نماید. در آن زمان 14032 نفر نیروی کار فکری و بدنی در پالایشگاه مشغول به کار بودند.
آبادان تا قبل از تاسیس پالایشگاه عملا دشت لم یزرعی بود که جزو املاک شیخ خزعل محسوب میشد اما بعد از احداث صنایع نفتی شکل دیگری به خود گرفت. بعد از شکلگیری و تا سرنگونی شیخ خزعل و تاسیس رژیم پهلوی این شهر«عَبادان» نامیده میشد و در سال 1314 خورشیدی رسما آبادان نامگذاری شد. شهر بین دو رود بهمنشیر (در شمال) و اروند رود (در جنوب) قرار گرفته بود و بر اساس تقسیمبندی ناشی از صنعت نفت و تقسیم کار اجتماعی در آن محلات و خیابانها شکل گرفتند. پس از پالایشگاه و باشگاه، محلات و خانههای شرکتی ایجاد شدند که دو محلهی کارگری و کارمندی از دل آنها بیرون آمدند. محله های «بِرِیْم» و «باواردهی شمالی» و «باواردهی جنوبی» از جمله اولین محلات بودند. بِرِیْم محلهای بود که کارمندان متوسط ایرانی را هم در خود جا داده بود. در اثر ورود کارگران هندی (با توجه به این که هند مستعمرهی انگلیس بود و نیروی کار ارزان از آنجا استخراج میشد) محلهی هندینشین نیز شکل گرفت که «سیک لین» (Sick Line) یا محلهی سیکهای هندی معروفترین محلهی هندیها بود. خانههای این محله به شکل تونل بود و سقف آن ها را ورق های موج دار پوشش داده بودند. این هندیها به مرور نوعی فرهنگ خوراکی و پوشاکی را هم با خود به ارمغان آوردند که سه خوراکی موسوم به «پاکوره»(که در لفظ محلی پاکورا هم خوانده میشد) ، «سمبوسه» و «فلافل» از جملهی آنها بود که 80 سال بعد هم در شهر به عنوان خوراک محبوب مردم شهر مطرح ماندند. محلهی احمد آباد که محلهی فقیرنشین کارگران ایرانی و خانوادههایشان بود و یادگار میرزا احمد خان گیلانی حاکم ایرانی و ضد انگلیسی شهر بود و در ضلع شرقی شهر ایجاد شده بود. محلهی «کُفِیْشِه» که بعدها شکل گرفت و نامش از کلمهی کافیشاپ گرفته شده بود و به قهوهخانههای کارگری شهر و پاتوق کارگران در سالهای بعد تبدیل گردید. همهی محلات را خیابانهایی به هم وصل میکرد که برخی از آنها نهرهایی بودند که دو رود را به هم وصل میکردند و بعدها پر شده و به خیابان تبدیل گردیدند. برای مثال نهر موسوم به «سید ممد» بعدها به خیابان زند تبدیل گردید. پالایشگاه دقیقا بین دو رود واقع شده و این محلات در اطراف آن شکل گرفته بود. ویژگی منحصر به فردی که آبادان را از شهرهایی که بعدا صنعتی شدند (مانند ماشین سازی اراک-مبارکه-سرچشمه) مجزا مینمود بافتِ مهاجرنشین آن بود. شهر ترکیبی بود از زبانها، لهجهها و فرهنگهای مختلف که همگیِ حاملانِ آنها ( به غیر از عربها) برای کار به آنجا مهاجرت کرده بودند: بهبهانیها، عربها، شوشتریها، دوانیها، اصفهانیها، بختیاریها، بوشهریها و . . . اینها بعد از ایجاد نسلِ جدید عملا با یک عنوان نامیده میشدند : آبادانیها. مردمی که با صنعت، مبارزه طبقاتی و سیاست، مدرنیته آمیخته شده بودند و چرخ صنعتِ مدرنترین شهر ایران را به حرکت در میآوردند.