نِدِژدا کروپسکایا مبارزی انقلابی، فمینیست و از پیش‌گامانِ آموزشِ سوسیالیستی |گراهام میلنِر

در سالِ ۱۸۶۹ در یک خانواده‌یِ رادیکالِ اصیلِ روسی به‌دنیا آمد، نِدِژدا (در روسی به‌معنایِ «امید») کنستانتینوونا کروپسکایا، به همراهِ شریکِ زنده‌گی‌اش ولادیمیر ایلیچ لنین (بنیان‌گذار و رهبرِ اصلیِ سازمانِ انقلابیون که رهبریِ طبقه‌یِ کارگرِ روسیه را برایِ پیروزی در اکتبرِ ۱۹۱۷ به‌عهده داشت) به عضویتِ حزبِ بلشویک (جناحِ اکثریتِ حزبِ سوسیال‌دموکراتِ کارگرِ روسیه) درآمد.
پس از انقلابِ اکتبرِ سالِ ۱۹۱۷ کروپسکایا نقشِ مهمی در پیش‌رفتِ آموزشِ همه‌گانی و رونقِ فرهنگی در اتحادِ شوروی ایفا کرد. نویسنده و سخن‌رانی پرکار بود، مجموعه کارهای‌اش در زمینه‌یِ آموزش به‌تنهایی دوازده جلد کتاب را دربر می‌گیرد. پس از مرگ ِلنین در سالِ ۱۹۲۴، کروپسکایا یکی از نخستین کمونیست‌هایِ برجسته‌یِ اتحادِ شوروی بود که به مصادره‌یِ قدرت توسطِ نیروهایِ بوروکراتیکِ محافظه‌کار با محوریتِ ژوزف استالین اعتراض کرد. اگرچه او در سالِ ۱۹۲۶ از حمایتِ از اپوزیسیونِ متحده علیهِ استالین (به رهبریِ لئون تروتسکی، گریگوری زینوویِف و لِو کامِنِف) دست کشید، اما هرگز خودش را با رژیمِ گانگستریِ استالینیست‌ها وِفق نداد. خیلی زود پس از مرگ‌اش در سالِ ۱۹۳۹، استالین دستور داد که هرگز نامِ کروپسکایا دوباره در رسانه‌هایِ عمومی ذکر نشود، و به‌راستی تا پس از مرگِ استالین در سالِ ۱۹۵۳ این‌چنین بود.
عقایدِ رادیکال
کروپسکایا در آغاز به باورهایِ رادیکال پای‌بند بود. او در خاطراتِ کوتاهِ شخصی‌اش –که بعد‌ها نوشته- به‌یاد می‌آورد که چگونه تجاربِ والدین‌اش در ایستاده‌گی در برابرِ رژیمِ استبدادیِ تزارها او را به درکِ جنبه‌هایِ مختلفِ بیداد و ستمِ ملی و اجتماعی رساند. زمانی پدرش به‌عنوانِ بازرسِ کارخانه کار می‌کرد، تا این که به‌خاطرِ دادنِ آمار ِدقیقِ میزانِ بدرفتاری با کارگران توسطِ مدیریتِ کارخانه اخراج شد. کروپسکایا به‌یاد می‌آورد که با فرزندانِ کارگرانِ کارخانه بازی می‌نمود، و این‌که همیشه در کمینِ مدیرِ کارخانه می‌نشستند و تمامِ سعی‌شان را می‌کردند تا او را با گلوله‌هایِ برفی هدف بگیرند.
او همواره عشقی همیشه‌گی به نِکراسوف شاعرِ بزرگِ مردمی داشت، و نخستین مقاله‌یِ سیاسی‌اش تحتِ عنوانِ «زنِ کارگر» با نقلِ قولی از یکی از اشعارِ او آغاز شد:
سرنوشتِ تو دشوار است،
سرنوشتی زنانه.
سرنوشت، هرچه دشوارتر نایاب‌تر
کروپسکایا هم‌چون لنین دانش‌جویی بااستعداد بود، و در دوره‌یِ دبیرستان موفق به کسبِ مدالِ طلا گشت. اما به‌علتِ قوانینِ ارتجاعی و محدودیت‌ها برایِ زنان، از تحصیلاتِ عالیه بازماند. پس از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان، معلم شد. این آغازِ دل‌بسته‌گیِ مادام‌العمرِ او به آموزشِ نظری و عملی است. وی به‌شدت تحتِ تأثیرِ ایده‌هایِ آزادی‌خواهانه‌یِ تولستوی در این زمینه بود.
در سالِ ۱۸۸۹، کروپسکایا از طریقِ حلقه‌یِ بحث و گفت‌وگویِ رادیکالِ سن‌پترزبورگ- یکی از چندین میتینگِ شهر در آن زمان- برایِ نخستین‌بار با ایده‌هایِ مارکسیستی آشنا شد. جلدِ نخستِ کاپیتالِ کارل مارکس را خواند، و شیفته‌یِ تجزیه و تحلیلِ خلاق و ژرفِ او از جامعه‌یِ مدرن شد. او منابعِ مارکسیستی را تا آن‌جا که به دست‌اش می‌رسید حریصانه می‌بلعید؛ و کتاب‌هایِ دیگر ازجمله «آنتی دورینگ و منشاءِ خانواده»، «مالکیتِ خصوصی و دولت»ِ فریدریش انگلس را خواند.
کروپسکایا پنج سال به‌صورتِ تمام‌وقت در یک نهادِ آموزشِ بزرگ‌سالان برایِ کارگرانِ صنعتی در سن پترزبورگ به تدریس پرداخت. راه‌اندازیِ این مدرسه پیش از هرگونه جنبشِ سوسیالیستیِ سازمان‌یافته در روسیه شکل گرفته بود. معلمانِ مارکسیستی در مدرسه یک حلقه‌یِ زیرزمینی به‌منظورِ استخدام و آموزشِ کارگران، و توزیعِ جزوات و اعلامیه‌ها در کارخانه‌هایِ اطرافِ سن‌پترزبورگ- مرکزِ عمده‌یِ رشد و توسعه‌یِ صنعتیِ روسیه- سازما‌ن‌دهی کرده بودند. کروپسکایا عضوِ این حلقه شد؛ و در یکی از همین جلسات در سالِ ۱۸۹۴ بود که لنین را برایِ نخستین‌بار ملاقات کرد.
در سالِ ۱۸۹۵ مارکسیست‌هایِ سن‌پترزبورگ انجمنِ مبارزه برایِ رهاییِ طبقه‌یِ کارگر را سازمان‌دهی کردند و کارهایِ تبلیغاتیِ خود را در میانِ پرولتاریایِ شهر گسترش دادند. در آن سال پلیس، فعالیت‌ها را سرکوب کرد و هم لنین و هم کروپسکایا دست‌گیر شدند. لنین در زندان بازداشت مانده و در نهایت به سیبری تبعید می‌شود. کروپسکایا آزاد شد، اما تنها یک سال بعد دست‌گیر شده و به میلِ خود برایِ پیوستن به لنین (که تصمیم گرفته بود با او ازدواج کند) به سیبری تبعید می‌شود.
تبعید
زنده‌گی در تبعید، در سیبری برایِ کروپسکایا و لنین خیلی سخت نبود. همان‌گونه که کروپسکایا بعدها به‌یاد می‌آورد، «ما در آن‌وقت جوان بودیم [و] عمیقاً عاشقِ یک‌دیگر». آن‌ها علاقه‌یِ بسیاری به آثارِ کلاسیکِ ادبیاتِ روسیه داشتند- لِرمانتوف، چرنیشفسکی، تورگِنیف، هم‌چنین از خود‌گذشته‌گیِ متقابل به آرمان‌هایِ سوسیالیسم. در سیبری هردوشان رویِ رساله‌یِ مهمِ «توسعه‌یِ سرمایه‌داری در روسیه»یِ لنین کار می‌کردند و با هم « تاریخِ تشکیلاتِ اتحادیه‌هایِ کارگری»ِ سیدنی و بئاتریس وب را ترجمه کردند.
در پایانِ دورانِ تبعید به‌ترتیب در سالِ ۱۹۰۰ و ۱۹۰۱، لنین و کروپسکایا توافق نمودند که به «جنبشِ مارکسیستی»ِ در تبعیدِ روسیه در غربِ اروپا بپیوندند. یک زمانی در اروپایِ غربی هردویِ آن‌ها عمیقاً درگیرِ تولید و توزیعِ روزنامه‌یِ ایسکرا بودند – «اخگر» – پروژه‌یِ بزرگی که بعداً مارکسیست‌هایِ روسی به‌عهده گرفتند.
کروپسکایا دبیرِ گروهِ ایسکرا شد، و به مکاتباتی که پیوندِ نازک اما حیاتیِ بینِ تشکیلاتِ مخفیِ انقلابی در روسیه و گروهِ مهاجرِ روزنامه را شکل می‌داد رسیده‌گی می‌کرد. او چیزی در حدودِ ۳۰۰ نامه که بسیاری‌شان شاملِ مقالات و یا پیام‌هایی بودند که باید رمزگشایی می‌شدند در ماه دریافت می‌کرد و به آن‌ها پاسخ می‌داد. دفترِ مرکزیِ آن‌ها در پاریس یادداشتی از رئیسِ پلیسِ سن‌پترزبورگ بایگانی کرد با این مضمون که کروپسکایا «جای‌گاهِ مرکزی در سازمانِ خارج از کشورِ ایسکرا را تصرف کرده و مکاتباتِ توطئه‌آمیزِ موثری را با تمامِ کمیته‌هایِ فعالِ RSDLP [حزبِ کارگرِ سوسیال‌دموکراتِ روسیه] در روسیه را هدایت می‌کند». کروپسکایا کارِ پرزحمت و خسته‌کننده‌ای انجام می‌داد؛ به‌عنوانِ دبیرِ ایسکرا تلاشِ بی‌نهایت فراوانی برایِ توسعه‌یِ این پیوند‌ها در سراسرِ تشکیلاتِ زیرزمینیِ روسیه می‌کرد که بنیانِ سازمانیِ جنبشِ سوسیالیستیِ روسیه‌یِ متحد – درواقع یک حزب – را تشکیل می‌داد.
کنگره‌یِ دومِ RSDLP در سالِ ۱۹۰۳ برگزار شد. کروپسکایا یک گزارشِ کاملِ سازمانی نوشت تا توسطِ جولیوس مارتوف ایراد شود، اما به‌دلیلِ مخالفت‌هایِ شدید بر سرِ مسائلِ سیاسی و سازمانی که گسیختنِ کنگره و انشعابِ حزب را موجب شد هرگز عرضه نشد. پس از کنگره فرصت‌طلبانِ متمایل به «منشویک»ِ (که در floor کنگره شکست خورده بودند)، برایِ به‌دست گرفتنِ کنترلِ هیئتِ تحریریه‌یِ ایسکرا خیز برداشتند. لنین در اعتراض به آن استعفا داد، و منشویک‌ها گام‌هایی در جهتِ حذفِ کروپسکایا که در موقعیتِ خود به‌عنوانِ دبیرِ ایسکرا از تمایلاتِ لنین و بلشویک پشتی‌بانی می‌کرد برداشتند.
انشعاب
شکاف در جنبشِ سوسیالیستیِ روسیه انشعابِ گسترده‌ای را در پی داشت. جنبش را به دو اردویِ مخالف تقسیم کرد: جناحِ انقلابی در یک سو – بلشویک‌ها – و جناحِ مسامحه‌گر و فرصت‌طلب از سویِ دیگر – منشویک‌ها. از زمانِ کنگره‌یِ دوم به‌بعد دو حزبِ کم‌و‌بیش کاملاً متفاوت درموردِ برنامه و تاکتیک‌ها وجود داشت. در سالِ ۱۹۱۷ زمانی که پیش‌رفتِ انقلاب مسئله‌یِ قدرتِ طبقه‌یِ کارگر را مطرح کرد این اختلافات به اوجِ خود رسید.
کروپسکایا به نقشِ مرکزیِ سازمانی‌اش در شعبه‌یِ حزبِ بلشویک که پس از انشعاب در سالِ ۱۹۰۳ تأسیس شده بود ادامه داد. در انقلابِ ۱۹۰۵-۱۹۰۶ او و لنین به روسیه بازگشتند، اگرچه در آن زمان هیچ گرایشِ محکمی برایِ اثرگذاریِ قاطعانه بر پی‌آمدِ آن‌چه که بعدها توسطِ انقلابیون به‌عنوانِ یک «فعالیتِ مداوم » برایِ حوادثِ ۱۹۱۷ ارائه شد در جنبشِ کارگری نبود. دوره‌ای انفعالی که رخ‌داد‌هایِ ۱۹۰۵-۱۹۰۶ را در پی داشت برایِ انقلابیونِ روسیه دوره‌ای سیاه بود. کروپسکایا و لنین بارِ دیگر به تبعیدِ اروپایِ غربی رفتند، و برایِ جلوگیری از انحلالِ تجهیزاتِ ارزش‌مندِ سازمانِ بلشویک و یا لغزشِ آن از مسیرِ مارکسیسمِ انقلابی مبارزه‌یِ بسیار کردند. کروپسکایا در مرکزِ کارهایِ تشکیلاتی به فعالیت‌های‌اش ادامه داد.
جنبشِ رادیکال در روسیه در سال‌هایِ پیش از شروعِ جنگِ نخستِ جهانی در آغازِ سالِ ۱۹۱۴ شروع به برنامه‌ریزی برایِ راه‌اندازیِ یک روزنامه‌یِ سوسیالیستیِ قانونی به‌نامِ «زنِ کارگر » برای زنان و به پیش‌قدمیِ زنانِ عضوِ حزبِ بلشویک، از جمله کروپسکایا، اینِسا آرماند و لیلینا زینوویف کرد. اما تنها دو شماره از روزنامه منتشر شد، پس از آن با سرکوبیِ پلیس، پروژه اجباراً بسته شد.
در ماهِ اوت ۱۹۱۴ که جنگ آغاز شد، لنین و کروپسکایا اجباراً ره‌سپارِ کشورِ بی‌طرفِ سوئیس شدند و تا بازگشت به روسیه پس از انقلابِ فوریه ۱۹۱۷ در آن‌جا زنده‌گی کردند. در طولِ این دوره کروپسکایا دبیر و عضوِ برجسته‌یِ یک کمیسیونِ حمایت از اسرایِ جنگیِ روسیه بود. کمیسیون تحتِ حمایتِ بلشویک‌ها و با هدفِ دست‌رسی به اسرایِ جنگیِ روسیِ زندانی شده در آلمان و اتریش تأسیس شد. او هم‌چنین به یاریِ مهاجرانِ سیاسیِ روسی شتافت که به‌علتِ جنگ در سوئیس گرفتار شده بودند.
کروپسکایا به مطالعه و نوشتنِ مسائلِ آموزشی ادامه داد. در سالِ ۱۹۱۵ کتابی با عنوانِ «آموزشِ همه‌گانی و دموکراسی» را به چاپ رساند. او در آستانه‌یِ آغازِ یک پروژه‌یِ بزرگ‌تر بود- دیکشنریِ آموزشی برایِ خواننده‌گانِ روسی- که انقلابِ فوریه آغاز شد.
انقلابِ روسیه و آموزشِ سوسیالیستی
پس از بازگشت به روسیه، کروپسکایا کاملاً درگیرِ فعالیت‌هایِ سازمانِ حزبِ بلشویک در منطقه‌یِ ویبورگِ پتروگراد شد (یکی از مراکزِ عمده‌یِ قدرتِ طبقه‌یِ کارگر در شهر، که در آن همه‌یِ شوراهایِ روسیه گرد آمده بودند). او یکی از اعضایِ هیئتِ نماینده‌گانِ کمیته‌یِ بلشویکیِ ویبورگ بود که کمی پیش از اکتبر ۱۹۱۷ در نشست با کمیته‌یِ مرکزی به تسریعِ قیام پافشاری کرد.
پس از انقلابِ اکتبر قدرت به شوراهایِ کارگران و دهقانانِ تفویض شده بود(بدنه با توسعه‌یِ آموزش در دوره‌یِ گذار به سوسیالیسم در روسیه به آن‌ها واگذار گشت)، کروپسکایا به یک منصبِ اجراییِ مرکزی در کمیسیونِ روشن‌گریِ خلق منصوب شد. «آموزش» نه‌تنها در مدارس، بلکه آموزشِ بزرگ‌سالان، غلبه بر بی‌سوادی، رهاییِ زنان، توسعه‌یِ کتاب‌خانه‌ها، جنبشِ جوانانِ کمونیست و هماهنگیِ آموزشِ سیاسی را در بر می‌گرفت. در این مقام کروپسکایا برایِ صحبت با تجمعاتِ کارگران و دهقانان به سراسرِ کشور سفر کرد. در روزهایِ پرخطرِ جنگِ داخلی، که جمهوریِ جوانِ شوروی توسطِ سپاهِ دشمنانِ داخلی و خارجی تهدید می‌شد، او به اداره‌یِ واحدهایِ ارتشِ سرخ در امورِ تحتِ نظارت‌اش می پرداخت.
کروپسکایا به حداکثر استقلالِ محلیِ ممکن و کنترل بر آموزش، با حضورِ پررنگِ گروه‌هایِ مشمول، از جمله معلمان و اتحادیه‌ها معتقد بود. او پند‌هایِ آزادی‌خواهانه‌یِ تولستوی را که در جوانی فراگرفته بود فراموش نکرد. چنان‌که به یک هم‌کار نوشت: » چه حیف که لئو نیکلایویچ [تولستوی] زنده نیست.» با این حال چنین برنامه‌ای برایِ غلبه بر شرایطِ حاکم در دولتِ جوانِ شوروی، که پس‌رفتِ اقتصادی و اجتماعی‌اش مخرب‌تر از سال‌ها جنگِ خارجی و منازعاتِ داخلی بود تقریباً غیرِممکن می‌نمود. شرایطِ مادیِ موردِنیاز برایِ ایجادِ یک سیستمِ آموزشیِ سوسیالیستی وجود نداشت.
استالین
باتوجه به وضعیتِ کم‌بودِ شدیدِ مواد، و تنزل در چشم‌اندازِ بلافصلِ پیروزی‌هایِ انقلابیِ خارج از روسیه، همین که نخستین موجِ انقلابیِ پسا‌جنگ در اروپا فروکش کرد، یک جریانِ قویِ محافظه‌کار خود را در حزبِ کمونیست و دست‌گاهِ دولتِ شوروی وارد کرد. این جریان اصولِ کلی‌اش را در حزبِ رو به رشد و بوروکراسیِ دولت، و سخن‌گویِ ارشدِ خود را در جوزف استالین، دبیرِ کلِ حزبِ کمونیست بنیان نهاد. استالین و حامیان‌اش به‌طورِ پیوسته نفوذ و کنترلِ خود را بر دست‌گاهِ حزب افزایش دادند. و در میانِ بسیاری چیزهایِ دیگر موفق شدند مانعِ کارپردازیِ کروپسکایا و کاهشِ اثر‌گذاریِ آن شوند.
لنین در دو سالِ پایانیِ زنده‌گیِ خود، به‌دنبالِ راه و روش‌هایی برایِ کاهشِ قدرتِ استالین و دبیرخانه‌یِ او، و نیروهایِ بوروکراتیکی بود که تهدیدی برایِ نابودیِ دست‌آوردهایِ جمهوریِ اتحادِ جماهیرِ شوروی پس از سالِ ۱۹۱۷ به‌شمار ‌می‌آمدند. در نهایت، لنین خواستارِ عزلِ استالین از پستِ دبیریِ حزب شد، و تروتسکی را به‌منظورِ مبارزه با نیروهایِ بوروکراتیک با محوریتِ استالین برگزید. با این حال، لنین پیش از پاگرفتنِ چنین اتحادی درگذشت و وصیت نامه‌اش که عزلِ استالین را توصیه کرده بود، توقیف شد.
خیلی زود پس از مرگِ لنین در آغازِ سالِ ۱۹۲۴ کروپسکایا از تصمیمِ گروهِ ارشدِ رهبریِ حزب درموردِ مومیایی کردنِ بدنِ لنین و نمایشِ دائمیِ آن در آرام‌گاهی در مسکو مطلع شد. او در نامه‌ای سرگشاده که در روزنامه‌یِ « پراودایِ» حزب به چاپ رسید به مردمِ روسیه نوشت:
از شما درخواستی دارم. اجازه ندهید غم و اندوه‌تان برایِ ایلیچ [لنین] تصویرِ بیرونیِ احترام به شخصِ او را بگیرد. بنایِ یادبود نسازید، کاخ‌ها را به‌نامِ او نکنید، مراسم‌هایِ باشکوه و مجلل در بزرگِ‌داشتِ او برگزار نکنید. او در زنده‌گی‌اش برایِ این چیزها ذره‌ای اهمیت قائل نبود، این چیز‌ها برایِ او بسیار گران‌بار خواهد بود.
کروپسکایا مطابق با خواسته‌هایِ روشنِ لنین، تلاش کرد تا وصیت‌نامه‌یِ لنین را که در سیزده همین کنگره‌یِ حزب در مه ۱۹۲۴ بازخوانی شده بود به‌دست بیاورد. اما تلاش‌اش توسطِ گروهِ حاکم بر کمیته‌یِ مرکزی حولِ استالین ناکام ماند. با این حال او توانست حداقل رأیِ کنگره را در دفاع از تروتسکی (که با درخواستِ استالینیست‌ها برایِ کنار گذاشتنِ دیدگاه‌هایِ آنتی بوروکراتیک‌اش مواجه شده بود)، بگیرد. کروپسکایا طیِ به‌اصطلاح «بحثِ ادبی» رویِ جزوه‌یِ تروتسکی «درس‌هایِ اکتبر» بارِ دیگر از تلاش‌هایِ تروتسکی در انقلابِ سوسیالیستیِ روسیه دفاع کرد. در سالِ ۱۹۲۵ گروهِ حاکم تمامِ مقالاتِ نوشته شده‌یِ کروپسکایا در مطبوعاتِ حزب را سرکوب کرد، به نگرشِ مسامحه‌گرایانه‌یِ رهبریِ حزب در قبالِ طبقه‌یِ جدیدِ کشاورزانِ ثروت‌مندِ سرمایه‌داری (کولاک) که از اوایلِ دهه‌یِ ۱۹۲۰ با تغییر در جهت‌گیریِ مرسوم به‌عنوانِ سیاست‌هایِ جدیدِ اقتصادی پرورش یافته بودند حمله برد.
در همان سال کروپسکایا مانیفستی در اعتراض به سیاست‌هایِ رهبریِ حزب امضا کرد. در کنگره‌یِ ۱۴ دسامبر ۱۹۲۵ کروپسکایا از طرفِ به‌اصطلاح اوپوزیسیونِ لنین‌گراد، که شاملِ گریگوری زینوویِف و لو کامِنِف – که هر سه به‌تازه‌گی از استالین بریده بودند- و گریگوری سوکلینکوف نیز می‌شد دوباره به استالین و نیکلای بوخارین (دیگر رهبرِ مرکزیِ جناح راست) تاخت. هم‌چنین مخالفتِ خود را با سیاست‌هایِ رهبری، و با محدودیت‌هایِ اعمال شده بررویِ مباحثاتِ کاملِ دیدگاه‌هایِ مخالف در نشریاتِ حزب تحتِ تسلطِ دست‌گاهِ استالین اعلام کرد، و از موضعِ سنتیِ لنین درباره‌یِ حقوقِ اقلیت‌ها در درونِ حزب دفاع کرد.
کروپسکایا تا اکتبر ۱۹۲۶ در کنارِ اپوزیسیونِ متحد ماند. او همراه با تروتسکی و زینوویف «بیانه‌یِ سیزده» را امضا کرد، سندی که توجهِ حزب را به دگردیسی‌هایِ عمیقاً بوروکراتیکی که درحالِ نابودیِ بنیانِ دولتِ کارگری بود جلب می‌کرد. او هم‌چنین شکایت‌نامه‌ای در مخالفت با سیاست‌هایِ فاجعه‌بارِ بین‌المللیِ کمونیست در اعتصابِ عمومیِ بریتانیا سالِ ۱۹۲۶ نوشت. بیماری‌اش او را از مبارزه‌یِ سیاسی بسیار دور کرد، اگرچه هم‌چنان به نوشتن و سخن‌رانی کردن ادامه داد. این کروپسکایا بود که ترتیبِ انتشارِ وصیت‌نامه‌یِ لنین را در سالِ ۱۹۲۶ در غرب داد. او در همین زمان در گفت‌وگویی با کامِنِف به او می‌گوید: «اگر لنین امروز زنده بود، در زندان بود.»
کمپینِ ناپاک
استالین و دست‌یاران‌اش در برابرِ تهدیداتی که کروپسکایا به آن‌ها نشان می‌داد ساکت ننشستند، و کمپینِ کثیفی مانندِ آن‌چه چند سالِ پیش علیهِ تروتسکی راه‌اندازی شد در برابرِ او علم کردند. تروتسکی خود در مقاله‌ای به مناسبتِ مرگِ کروپسکایا در سالِ ۱۹۳۹ به کنایه خطاب به کمپین می‌نویسد:
…در سلسله‌مراتبِ دست‌گاه آن‌ها به‌طورِ سیستماتیک او را تسویه کردند، او را بدنام نمودند، تخریب کردند، و در صفوفِ کومسومُل [جوانانِ کمونیست] رسوایی‌هایِ خام و مسخره پخش کردند. ‹
در مه ۱۹۲۷ کروپسکایا در نامه‌ای به روزنامه‌یِ پراودا اعلام کرد که از این پس از اپوزیسیون حمایت نخواهد کرد. اما برخلافِ بسیاری دیگر از مخالفانِ سابقِ در همان وضعیت، نه حرف‌اش را پس گرفت و اظهارِ پشیمانی کرد- و نه یک کلمه در حمایت از استالین گفت. با این حال، حتی بدونِ پس‌رَوی از مواضعِ مشخصِ پیشین‌اش، تا اندازه‌ای با تنها نیروهایِ مخالفِ سیاست‌هایِ مرتباً فاجعه‌آمیزِ استالین، در یک گامِ اصولی هم‌آوا شد.
کروپسکایا اگرچه به‌ظاهر با سلطه‌یِ استالین مصالحه کرد، اما سال‌هایِ باقی‌مانده‌یِ عمرش را صرفِ انتشارِ مفاهیمِ موجود در میراثِ خود را از لنین کرد. بنابراین خاطراتِ بسیارش از لنین را نوشت و منتشر کرد. این خاطرات درحالِ حاضر یک تصویرِ واقع‌گرایانه و سیاست‌گرایانه‌یِ هوش‌مند از پیکره‌ای است که اغلب، چه قبلِ مرگ‌اش و چه بعدِ آن، با تقدسِ بخشی و یا کینه تحریف شده. خاطراتِ کروپسکایا از اختلافات در جنبشِ سوسیالیستیِ روسیه بی‌طرفانه و بدونِ آن تندیِ معمولِ گزارشاتی که از استالینیست الهام گرفته، صحبت می‌کند. خودِ استالین در روایات به‌ندرت ذکر شده است.
کارِ کروپسکایا در حوزه‌یِ آموزش تا زمانِ مرگ‌اش ادامه داشت اما چون جنبش‌ها و سازمان‌هایی که او حمایت‌شان می‌کرد توسطِ بوروکراسیِ استالینیستی سانسور شدند، از اهمیتِ کارش کاسته شد. با این حال، حتا در اواخرِ سالِ ۱۹۳۷، در زمانِ پاک‌سازیِ گسترده، کروپسکایا با استناد به آثارِ کارل مارکس در برابرِ نابودیِ آموزشِ پلی‌تکنیک(هنرهایِ فنیِ مختلف) اعتراض کرد. اگرچه به‌دنبالِ انتشارِ نظرات‌اش دست‌رسی و انتشارِ مقالات‌اش در نشریاتِ آموزشیِ شوروی ممنوع شد. او پس از بازدید از یکی از موسساتِ آموزشیِ استالین آن را این‌گونه شرح می‌دهد: «یک مدرسه‌یِ معمولیِ قدیمی که در آن هیچ‌چیز صرفِ‌نظر از مطالعاتِ خسته‌کننده و مطالعاتِ مرده وجود ندارد. آن‌چه که ما در آغاز برای‌اش می‌جنگیدیم، با مفاهیمی کاملاً نو ارائه می‌شود».
کروپسکایا هرچند کاملاً از تأثیرگذاری بر مسیرِ ترورهایِ استالین ناتوان بود، اما تلاش‌اش برایِ نجاتِ جانِ بلشویک‌هایِ قدیمیِ محکوم به اعدام را کرد. بنابراین، باتوجه به شواهدِ موجود در دستِ مخالفِ سابقِ اتحادِ شوروی «رویِ مِدوِدِف»ِ تاریخ‌نگار، برایِ [نجات] زنده‌گیِ آسیپ پیاتنیتسکی دادخواهی کرد- هرچند موفق نشد- و از نیکولای یِژوف و استالین درخواست کرد جانِ دیگران را نگیرند، که حداقل یک مورد با موفقیت همراه بود.
بدین‌سان کروپسکایا سالِ پایانیِ عمرِ خود را با آگاهی از این‌که بسیاری از هم‌نسلی‌هایِ انقلابی‌اش به‌لحاظِ جسمی یا روحی توسطِ رژیمِ استالین تباه شدند به‌سختی گذراند، و از چشم‌اندازِ نزدیکِ استقرارِ دموکراسیِ شوروی نامطمئن بود. تروتسکی که خودش تنها یک سال بیش‌تر از کروپسکایا زنده بود از تبعید در مکزیک، برایِ سنگِ قبر او نوشت:
با غم و اندوهی ژرف با هم‌دمِ وفادار لنین، با انقلابیِ بی‌گناه و با غم‌انگیزترین چهره‌هایِ تاریخِ انقلاب وداع می‌کنیم.