اشارهای به موانع ذهنی همبستگی اجتماعی-سیاسی با اعتراضات اعرابِ ایران/ ابراهیم عالیپور
اشارهای به موانع ذهنی همبستگی اجتماعی-سیاسی با اعتراضات اعرابِ ایران
بهار تونس از خودسوزی محمد بوعزیزی جوان دست فروشی آغاز شد که پس از توقیف اموالش توسط شهرداری، خود را در مقابل این نهاد به آتش کشید و این اعتراض باعث بوجود آمدن جنبشی شد که به بهار عربی مشهور شد و به حکومت 23ساله بن علی پایان داد. در قاهره پس از تظاهرات شهروندان مصری در مقابل سفارت تونس و همچنین دو روز پس از آن خودسوزی «عبده عبدالمنعم حماده جعفر خلیفه» در اعتراض به بسته شدن رستورانش در مقابل مجلس این کشور، باعث شعله ور شدن خشم مردم گشته و به انقلاب مصر انجامید. با توجه به فقر، بیکاری،عدم دمکراسی و… در این کشورها این اعتراضات، منجر به ایجاد جنبشی اجتماعی و در نهایت یک انقلاب سیاسی شد.
پس از حادثه تروریستی شارلی ابدو در فرانسه خیلی از کاربران فیسبوکی ایرانی در دفاع از آزادی و محکوم کردن این فاجعهی تروریستی در حرکتی نمادین، خود را شارلی ابدو خواندند. همچنین پس از حملهی وحشیانهی مردانی در افغانستان که منجر به کشته شدن و سوزانده شدن «فرخنده» شد، موج اعتراضی از جانب اقشار مختلف مردم، فعالین سیاسی و اجتماعی وروشنفکران افغانستان را برانگیخت. برخی از روشنفکران، فعالین سیاسی ایرانی نیز به درستی، در محکوم کردن این حادثه تلاش خود را کرده اند.
در شهرهای ایران شاهد حوادثی مانند اسید پاشی به صورت زنان دراصفهان، کشته شدن کولبران توسط نیروی انتظامی در کردستان، دستگیری و زندانی کردن چندین فعال اجتماعی در حمایت و کمک به زلزه زدگان «ورزقان»، اعتراضات معلمان و اعتصابات کارگران، خودسوزی چندین هموطن ایرانی در اعتراض به فقر، بیکاری، عدم آزادی و… بودیم، و همچنین در آخرین روزهای سال پخش چند فیلم در فضای مجازی حملهی نیروهای انتظامی به هموطنان عرب بعد از بازی فولاد خوزستان با الهلال عربستان را نشان می داد. با این شرح اما سوالی که پیش می آید این است که چه عواملی باعث می شود که در ایران هیچ اعتراضی، به جنبشی اجتماعی سراسری و انقلابی ختم نمیشود؟ از جمله خودسوزی یونس عساکره، دستفروش خرمشهری نیز همدلیِ اندکی میان کاربران فیسبوکی ایرانی داشت که همین میزان هم خیلی زود در امواج دامنهدار عربستیزی و حس گنگ و پوک «تجزیهطلب»هراسی، نه تنها گم و ناپدید شد بلکه به حملهای گسترده به اعراب جنوب ایران تبدیل شد. در ادامه به چرایی این وضعیت می پردازم.
موانع ذهنی همبستگی اجتماعی-سیاسی با اعتراضات اعراب ایران
جنگ ایران و عراق
عده ای برخورد پلیس با اعراب در ایران را، به علت شعارهای جدایی طلبانهی برخی از آنان، به حق میدانند. ادعایشان
هم این است که اعراب در ایران خواستار از بین بردن تمامیت ارضی کشور بوده و در نتیجه باید با آنان به شدت برخورد شود. مثالی که برای این ادعایشان میآورند جنگ هشت سالهی ایران و عراق است. در مورد جنگ ایران و عراق تصور این است که با حمله نیروهای عراق به خاک ایران، مردم عربِ منطقه با شادی، راه را برای نیروهای عراقی باز کرده و با نیروهای تحت فرمان صدام همسو شدند. آیا این تصور در مورد مردم عرب منطقه صحت دارد؟
اگر سفری به منطقهی عربنشین خوزستان بکنیم(البته نه در قالب راهیان نور!) و با مردم عادی عرب در مورد جنگ به صحبت بنشینیم خواهیم دید که این تصورات و برداشتها کاملا اشتباه است. در زمان جنگ تعداد خیلی اندکی از مردم آن مناطق از حملهی نیروهای عراقی خوشحال شدند که دلایلش خیلی روشن بود. اولین دلیل و محکم ترین آن سرکوب خلق عرب در همان اول انقلاب است. سرکوب فعالان سیاسی واجتماعی عرب از همان ابتدا در دستور کار جمهوری اسلامی قرار گرفت. همچنین بیافقی مردم منطقه برای آیندهشان که واکنش طبیعی مردمان ستمدیده ای است که سعادت خود را همواره در تغییر حاکمان جسته اند و و این هم در این چهارچوب قابل فهم است و البته همان مقدار اندک و غیر قابل محاسبه به عنوان یک فکت تاریخی جهت محکومیت مردم عرب خوزستان، قابل مقایسه با تمایل گسترده ی کنونی تعداد قابل توجهی از «ایرانیان آریایی» برای حمله ی آمریکا به ایران نیست! جا دارد این»وطن پرستان» حال و روز خودشان را هم به نقد بنشینند. آیا باید راحت مردم به جان آمده ای را که شاید تمایلی خطا را هم بر زبان بیاورند را به سادگی به خیانت متهم کرد؟! البته همانطور که تاکید کردم این واکنش بسیار بسیار ضعیف بود و توسط کسانی که قصد تخریب مردم عرب را دارند بزرگنمایی میشود. مقاومت مردمیِ زنان و مردان در کنار هم در حملهی اولیه به شهر محمره(خرمشهر)، تعداد زیاد کشته شدگان، آوارگی بسیاری از اعراب در شهرهای مختلف ایران و… اندک مواردی هستند که مانع می شوند تا در مورد مردم آن منطقه به اشتباه به قضاوت بنشینیم. پرویز ورجاوند که از چهره های برجسته ی جبهه ی ملی بوده است و گرایشان ناسیونالیستی و فارسمحورانهی ایشان کاملا معرف حضور همگان است، در مصاحبه ای با بیبیسی فارسی گفت اگر اعرابِ ایران قصد جدایی داشتند در زمان حملهی صدام بهترین فرصت را داشتند، ولی چنین نکردند. وقتی یکی از افراطیترین چهره های ملیگراییِ فارس در این مملکت چنین قضاوتی دارد تکلیف باقی روشن است.
اما بهتر نیست به جای یادآوری غلط و بی سند و مدرک گذشته، نگاهی به مشکلات واضح و زندهی کنونی در این منطقه بیندازیم؟ مثلا در شهر شادگان که یکی از بزرگترین شهرهای عربنشین ایران، از پزشک متخصص ،بیمارستان مجهز و دانشگاه خبری نیست. مردم مناطق عرب نشین و دیگر شهرهای خوزستان برای معالجه مجبور به سفر به شهر اهواز هستند، تعدادی از بیماران در همین سفرها جان خود را از دست میدهند. پدیدهی گرد و غبار، حذف سهمیه آب کشاورزان و انتقال آب با تونل به استانهای مرکزی، نداشتن آب آشامیدنی سالم با وجود چندین رودخانهی پر آب، فقر، بیکاری، اعدام فعالین سیاسی و فرهنگی عرب و… با این همه مشکل و وجود منابع بسیار نفت، گاز، پتروشیمی و دیگر صنایع در منطقه با کمی انصاف میشود تمایل مردم این منطقه به جدایی را طبیعی دانست. وقتی بیشتر مردم و روشنفکران غیر عرب با هر اعتراضی که مردم در این مناطق به راه می اندازند، مخالفت شدید و هیستریک نشان میدهند و دلایلی غیر منطقی و نامربوط را پیش میگیرند و در سرکوب شدید مردم عرب با حاکمیت همراه می شوند احساس بیگانگی و غربت در محدودهی سرزمینی ایران برای پیش خواهد آمد و بنابراین یک گزینهی سیاسی دم دست چیزی جز جداییطلبی نخواهد ماند.
جداییطلبیِ اعرابِ ایران؛ بالقوه یا بالفعل؟
معمولا تا هر اتفاقی در مناطق عرب نشین ایران می افتد اذهان به سمت «تجزیه طلبی» می رود. این تمایل خودش پیش فرض غلطی دارد که از موانع نزدیکی به مشکلات و خواسته های مردم عرب است. مردم عرب هم دارای دسته بندی های روشنفکری و سیاسی متفاوتی هستند. به علت مانع زبانی، اکثر مردم ایران با فعالان سیاسی و اجتماعی این منطقه آشنایی ندارند و البته این از مشکل بزرگتری که عدم آزادی بیان و تشکل ها در ایران است هم پیروی می کند. هجوم حکومت به مردم عرب و سرکوب آنان و همراهی گسترده ای که حداقل در سطح مجازی با حاکمیت صورت می گیرد بسیاری از روشنفکران و فعالان سیاسی و اجتماعی و فرهنگی عرب را به سمت هویت طلبیِ سرزمینی می کشاند که در وجه حقوقی آن به شکل عامیانه به آن «تجزیهطلبی» میگویند. این در واقع میلِ خودمختاری در محل زیست است که به دلایلی که گفته شد به این شکل بروز پیدا می کند. پس بدنهی اصلی جنبش مردم عرب جنبش عدالتخواهی و آزادی خواهی است که همیشه از سوی حاکمیت و وابستگانش به شکل دیگری خلاصه و معرفی می شود. اینکه جداییطلبی هم یکی از گرایشات سیاسی در میان فعالان سیاسی و فرهنگی عرب است جای انکار ندارد و در چهارچوب حقوق بشر هم کاملا قابل درک و حتا پذیرفتنی است. معضل اما یکدست کردن کل اعتراضات اجتماعی و سیاسی در آن منطقه است تا در واقع خواسته ها و مطالباتشان نادیده انگاشته شود. با چنین رویکردی به نظر می رسد فقط باید منتظر ماند تهران و اصفهان وشیراز و مشهد قیامی بکنند و آزادی را به ارمغان بیاورند و در هرجای دیگری مثل آذربایجان و خوزستان یا بلوچستان تحرکی صورت بگیرد حاکمیت و ذهنیت خاک پرستِ آریایی آن را به شدت سرکوب می کند.
به همین دلیل خودسوزی یونس عساکره در مقابل شهرداری خرمشهر و دهها حادثه ی بعضا بدتر از این ها هیچ کدام جنبش عظیم و یک پارچه ای را در پی خود ندیدند. تا این موانع و قضاوت های ذهنی وجود دارند کمی دور از واقعیت به نظر می رسد، در کشوری مثل ایران با این گستردگی ملیتها، اقوام و فرهنگهای مختلف اعم از کُرد،ترکمن، بلوچ، لر، ترک، عرب و… با بروز این قبیل حوادث و اعتراضات بتوان از جنبشی انقلابی اثری دید، یا حتی جنبش اجتماعی عظیمی را انتظار داشت. گرچه روشنفکران ، فعالین سیاسی و… بر این باور هستند که به علت ستم عمومی که بر همهی ایرانیان اعمال میشود و سطح اشتراکی که میان عموم مردم فارق از تفاوت های ملی و نژادی و قومیشان است (مانند اعدام بلوچ ها، کردها، اعراب و..) شاید بتوان به اتحاد و همبستگی انقلابی امیدی داشت.
به کارگیری حربه ی اختلاف قومی و ملی در ایران
اما از سوی دیگر همبستگی اقوام وملل مختلف در ایران برای مقاومت علیه ستم ملی هم با موانع زیادی روبهرو است و هم اکنون چشمانداز روشنی ندارد. حاکمان ایران به خوبی می دانند با تفرقه در میان اقوام ایرانی و سوددهی به کشورهای غربی، امریکا ، چین و روسیه می توانند سالها بدون دردسر بر تاج و تخت قدرت تکیه دهند، بکشند، ببندند و غارت کنند.
اگر تنها به انتخابات آتی نمایندگان مجلس توجه شود خواهیم دید که جیره خواران و کاندیدهای مجلس چگونه هیزم در آتش تفرقه میان اقوام میریزند. کاندیدها در حوزه های انتخابی خود برای سرگرم کردن مردم و جذب رای و خارج کردن نام خود از صندوق رای از این حربه سود می جویند. مسئولین نظام و حکومت برای فرار از زیر بار مسئولیت و مشکلات بوجود آمده، اقوام دیگر را مقصر دانسته و اذهان را منحرف می کنند. مثلا در حوزه های لر و بختیاری نشین مشکلات موجود ، فقر ، بیکاری و نبود امکانات برای آنها را به دیگر اقوام نسبت میدهند. همین موارد در اذهان مردم تصوری غلط را ایجاد کرده، و بدون آنکه بدانند در تمام مناطق کشور این مشکلات کم و بیش وجود دارد، به جبهه گیری در مقابل هم میپردازند. باید بپذیرفت عده ای زیادی از مردم به علت حجم وسیع سرکوب، خفقان و نبود رسانه های مستقل، از درک به جا و تحلیل صحیح مسائل سیاسی عاجز بوده و روز انتخابات پای صندوق های رای رفته و به امید تحقق شعارهایی که می شنوند، سیاهی لشکران خوبی را برای نظام می سازند.. به تنهایی می شود اعتراضی کرد و چند روزی در صدر اخبار و شبکه های اجتماعی بود ولی اگر آزادی می خواهیم راهی جز اتحاد نداریم.
شاید اگر خودسوزی یونس عساکره در یکی از کشورهای غربی بود همه ما اکنون عساکره بودیم، ولی افسوس که یونس در خرمشهر بود و اعتراضات مردمی در واکنش به سرنوشت یونس به بیرون از خرمشهر نخواهد رسید. نه جنبشی به راه خواهد افتاد و نه انقلابی در پیش خواهد بود و تا چند روز آینده هم همین کامنت ها و پُست های شبکه اجتماعی جایش را به موضوع جدیدی خواهد داد؛ همانگونه که خیلیها سرنوشت سامان نسیم را فراموش کردند.