طرحِ نوین یا کارزارِ حمایت از بورژوازیِ ملی و دولتی
طرح نوین یا کارزارِ حمایت از بورژوازیِ ملی و دولتی
(نگاهی کوتاه به مصوبات و نتایجِ کنگرهی ششمِ حزبِ تودهی ایران)
م. چلنگریان
چند ماهِ پیش کنگرهی ششمِ حزبِ تودهی ایران در خارج از کشور برگزار و پس از چندروز بهپایانرسید (اسفندماهِ 1391). برای کسانیکه سالهاست در عرصهی سیاست فعالیت و موضعگیریِ احزاب و سازمانهای سیاسی را دنبال مینماید، حزبِ توده نمادِ رفرمیسم و آویزانشدن بهیکی از جناحهای حکومتی بودهاست. فعالیتِ علنیِ حزب در فردای پیروزیِ قیامِ بهمنِ 1357 این رفرمیسم و سازشکاری را با تمام ابعادش به نمایش نهاد.
اما اینبار حزب با شعارِ سرنگونی و تحولاتِ بنیادین بهصحنه آمدهاست. و اگر کمی دقیق نباشیم این شعار را با یک شعار و خواستِ انقلابی اشتباه خواهیمگرفت. و.ا.لنین بهدرستی میگوید که: هر شعارِ خاص را باید از مجموعِ جنبههایِ خاصِ یک وضعیتِ سیاسی استنتاج کرد. اما برایِ حزبِ توده (تاریخن) مجموعهای از جنبههای خاصِ وضعیتِ سیاسی وجودندارد، چراکه شعارها و خواستهای این جریان منطبق با خاستگاهِ طبقاتی و درکِ بورژواییِ این حزب است.
تاریخِ 72 سالهی این سازمانِ سیاسی نشانداده که از بدوِ تاسیس، در خدمتِ سرمایهداریِ دولتیِ شوروی، سرمایهداریِ ملی و خُردهبورژوازیِ سنتیِ ایرانی بودهاست. جلوگیری از اعتصابِ کارگران در طولِ جنگِجهانیِ دوم، خیانت به جنبشِ آذربایجان، خیانت به جنبشِ دهقانی در منطقهی بختیاری، سازش برسرِ مبارزاتِ کارگرانِ اعتصابیِ آقاجاری و ماهشهر، شرکت در کابینهی ضدِمردمیِ قوامالسلطنه، بیعملی در قبالِ کودتایِ 28 مرداد، اهمالکاری در قبالِ نفوذِ ساواک و شبکهی عباسِ شهریاری[1]، ایجادِ تفرقه در صفوفِ کنفدراسیونِ دانشجویان و محصلینِ ایرانی خارج از کشور، ایجادِ اختلاف و انشعاب در سازمانهایی از قبیلِ چریکهای فداییِ خلق، راهِکارگر و رزمندگان، حمایت از جناحِ خطِ امامِ جمهوریِ اسلامی و همکاری با نهادهای امنیتی و اطلاعاتی در سرکوبِ جنبشِ کردستان و نبردِ آمل و……. همه و همه نمونههای مشخص از عملکردِ این حزب در سالهای 1320 تا 1362 است. اما پساز این سالها تودهایها امیدِ خود را برای آویزانشدن بهیکی از جناحهای درونیِ ج. ا ازدستندادند و با ظهورِ پدیدهای به نامِ خاتمی دوباره واردِ گودِ فعالیت شدند.
پیش از تشکیلِ کنگرهی ششم، متنی با عنوانِ «طرحِ برنامهی نوینِ حزبِ تودهی ایران برایِ بررسیِ ششمین کنگرهی حزب» با توضیحِ «برای تحولاتِ بنیادین و دموکراتیک، تحققِ آزادی،صلح،استقلال و عدالتِ اجتماعی در ایران» منتشرشد. ناگفته پیدابود که کمیتهی مرکزیِ حزب و نمایندگانِ حوزههای تشکیلات به نتیجهای قطعی دربارهی موضعگیریِ آتیِ سازمانِ خود رسیدهاند. این نتیجه با مرزبندیِ کامل از موضعِ «راهِ توده»ایها تنظیم شدهبود و خواهانِ یک حرکتِ براندازانه و سرنگونی طلبانه بود.
اما سرنگونیطلبی میتواند مقاصد و اشکالِ مختلفی داشتهباشد که ما در خلالِ بررسی این طرحِ برنامه بهآن میپردازیم.
پیشگفتار: در این بخش از طرح، ما با روایتِ تکراری (بدون کم و کاست) از تاریخنگاریِ استالینیستی دربارهی تاریخِ جنبشِ کارگری و کمونیستیِ ایران مواجهمیشویم. باز هم حزبِ توده ادامهدهندهی راهِ حزبِ کمونیستِ ایران (عدالت) و دکتر تقیِ ارانی قلمدادشدهاست. درحالیکه روشِ حزبِ کمونیستِ ایران پس از کنگرهی دوم (معروف به کنگرهی ارومیه در سالِ 1306 خورشیدی) روشی انقلابیست که علیرغم اشتباهش، دربارهی یک جبههی واحد از کارگران و دهقانان و خُردهبورژوازی بر نقشِ انقلابیِ طبقهیکارگر تاکیددارد و بههیچوجه نسبتبه حاکمیتِ موجود توهمی ندارد. درحالیکه اساسِ تشکیلِ حزبِ توده از آغازِ فعالیت در چهارچوبِ قانونِ اساسیِ رژیمِسلطنتیِپهلوی و اصلاحاتِ اجتماعی بودهاست. در ادامهی پیشگفتار (بر اساسِ سنتِ تاریخنگاریِ استالینیستی) تفکرِ سوسیالیسم از طریقِ سازمانهای قفقاز وارد ایران شده و حیدرخانعمواوغلی قهرمانِ جنبشِ سوسیال دموکراتِ ایرانی معرفیمیشود که در مشهد و تبریز و….تشکیلات برپامیدارد. نویسنده یا نویسندگانِ پیشگفتار ضمنِ نادیدهانگاشتنِ تزهایِ راستگرایانهی حیدرخان در قبالِ خُردهبورژواریِ سنتیِ جنگلیها و ناسیونالیستها و با فراموشکردنِ عمدیِ نامِ «آواتیسسلطان زاده» و نقدِ صریح او از جنگل (و پس از آن رضاشاه) از حیدرخان قهرمان میسازند و مبارزاتِ پس از کنگرهی دومِ حزب را به وی منتسب میسازند: «حزبِ کمونیست ایران به رهبریِ حیدرخانعمواوغلی مبارزِ نامدار و چهرهی درخشانِ انقلابی (و نیز از رهبرانِ برجستهی انقلابِ مشروطیت) در عرصههای گستردهای همچون مبارزه در دفاع از حقوقِ کارگرانِ اعتصابِ 1308، اعتصابِ کارگرانِ نساجیِ اصفهان در سالِ 1310، اعتصابِ کارگرانِ راهآهنِ شمال و…». این درحالیست که حزبِ کمونیست پس از کنگرهی دوم به کلیهی روشها و تاکتیکهای جناحِ راست بهرهبریِ حیدرخان انتقادکرده و بر این اساس مبارزاتِ آتی (از جمله حمایت از مبارزاتِ کارگران) را پیریزی و اجراکرد.
نویسندگان در ادامه به تشکیلِ حزبِ توده و فعالیتِ آن در دهههای 20 و 30 خورشیدی پرداخته و دوباره نقشی مترقی و مردمی را برای خود قایل میشوند. آنها با مارکسیست لنینیست خواندنِ حزبِ توده فراموش میکنند که در همان سالهایِ آغازین در روزنامهی «رهبر»، ارگانِ کمیتهی مرکزی، اتهامِ وارده بر حزب یعنی «کمونیسم» بهشدت ردشده و آن اتهام را افترایی از سویِ دار و دستهی سیدضیا خواندهاست.[2] اما شاهکارِ پیشگفتار آن بخشیست که به فعالیتِ حزب پساز قیامِ بهمنِ 1357 میپردازد: خود را بانیِ تصویبِ قوانینِ مترقی بهنفعِ دهقانان و کارگران، عاملِ موثر در بهتصویبنرسیدنِ قانونِکارِ ارتجاعیِ پیشنهادیِ احمدِتوکلی و ملیکردنِ تجارتِ خارجی!!؟ برمیشمرد. پس از آن با یک پرشِ بلند از سالِ 1360 بر روی سالِ 1367 و قتلِ عامِ زندانیانِ سیاسی یا بهقول تودهایها «فاجعهی ملی» میپرد. انگار نه انگار که در طولِ سالهای 1357 تا 1362 ( که حزبِ توده سرکوب میگردد) چه اتفاقاتی افتاده. یا بهتر بگوییم چه اتفاقاتی توسطِ حزبِ توده در ایران افتاده است. انگار نه انگار که:
– با انشعاب از کانونِ نویسندگان خواستارِ اجرایِ سانسور بر مطبوعات و کتابها شدهاست.
– خانههای تیمیِ دیگر سازمانها را توسطِ سربازانِ فداکارِ امام زمان و کیانوری لومیدادهاست.
– به بازجویی و شکنجهی زندانیانِ سیاسی برای کمک به برادرانِپاسدار میپرداخته.
– در کردستان پیشاپیشِ ستونهای نظامیِ سپاهِ پاسداران به شکارِ پیشمرگان کومهله و پیکار و چریکهای فدایی میپرداخته.
– در نبردِ آمل علیهِ «اتحادیهی کمونیستهای ایران» دوشادوشِ برادرانِ بسیجی جنگیده و زخمی دادهاست.
– در جبهههای جنگِ تحمیلیِ حق علیهِ باطل شرکتکرده و عناصرِ مشکوک گروهکی توسطِ این سربازانِ فداکار شوروی و شرکا لو داده و به جوخههای اعدام سپردهمیشده.
البته مصوباتِ کنگرهی ششم قیدشده در نشریهی «نامهی مردم» لطفکرده و این جنایاتِ سیاسی را خوشبینیِ بیش از حدِ رهبرانِ حزب منظور نمودهاست.
در فصولِ بعد نویسندگان به دیدگاههایِ حزبِ توده در قبالِ سرمایهداری و بحرانهایِ حاصل از آن و همچنین اوضاعِ جهانی و خاورمیانه میپردازند.
جهان بینیِ حزبِ تودهی ایران: در این بخش نویسندگان خاطرنشان میسازند که «جهانبینیِ حزب…، حزبِ طبقهی کارگرِ ایران و زحمتکشانِ ایران، برپایهی اندیشهی مارکسیسم-لنینیسم بناشدهاست. و هدفهای دور و نزدیک، و مشیِ سیاسی و سازمانیِ آن، از انطباقِ خلاقِ این جهانبینیِ علمی و انقلابی بر شرایطِ ویژهی جامعهی ایران ناشی میشود.»
اگر زمان را فراموشکنیم با خواندنِ همین چند سطر فکرمیکنیم در دههی 50 یا 40 خورشیدی هستیم و یکی از متونِ تئوریسینها و آکادمیسینهای اتحادِجماهیرِشوروی را که در ستایشِ ایدئولوژیِ حاکم در شوروی نوشتهشده را میخوانیم. معنیِ «انطباقِ خلاق» را میتوان در مترقیخواندنِ امثالِ قوامالسلطنه و یا روحاللهخمینی یا کروبی دانست. یا میتوان این انطباق خلاق را در برداشتنِ طبقهی کارگر از معادلاتِ اجتماعی و آوردن طبقهی مترقیِ بورژوازیِ ملی فهمید. کاری که حزبِ توده در طولِ این 72 سال بارها و بارها انجام داده.
موازنهی نیروها در جهان: نویسندگان در جایی از این بخش مینویسند: «در انتخاباتِ ریاستجمهوری در سالِ 2008 و انتخابِ باراک اوباما، اولین رییسجمهورِ سیاهپوست از حزبِ دموکرات بر پایهی بخشهای وسیعی از جنبشِ مردمی، امیدهایی را دامنزد، اما نظارتِ انحصارهای اسلحهسازی و انرژی بر جهتگیریهای اقتصادی، سیاسی و بینالمللی دولتِ مستقر در کاخِسفید اساسن امکانِ هرگونه تغییر پایهای در سیاستِ خارجی را غیرممکن کردهاست.»
این هم از شاهکارهای شعبدهبازانهی حزبِتوده است، هم مارکسیست لنینیست است و هم در بهقدرترسیدنِ یک رییسجمهورِ سیاهپوستِ حزبِ دمکراتی «امید را دامن میزند».[3] راستی کدام بخش از جنبشِ مردمی از اوباما حمایت کرده؟ اتحادیههای زرد و وابستهی کارگری؟ اصلاحطلبانِ مسیحی؟ سازمانهای کوچکِ رفرمیستِ سیاهپوست که به قانونِ اساسیِ ایالاتِمتحده دلخوشکردهاند؟ بهراستی از نظرِ حزبِ توده جنبش یعنی چه و جنبشِ مردمی آنهم در آمریکا بهچهمعنیاست؟ تا بهحال حزبِ دموکرات کدام قدم را برایِ طبقهی کارگر برداشته که حالا قرار باشد رییسجمهورِ سیاهپوست آن تغییرِ پایهای را در سیاستِ خارجی(!) و زندگیِ تودههای زحمتکشِ مردم ایجادکند!؟! البته اگر باز به تاریخِ پر افتخارِ(!) حزب برگردیم میبینیم که این حزب نه «حزبِ توده» که «حزبِ امید» است. امید به تودهی نفتیها[4]، امید به قوامالسلطنه، امید به بورژوازیِ ملیِ مصدق، امید به اختلافات و تضادهای بین شاه و امینی، امید به شهریاریِ ساواکی، امید به بازرگان، به نزیه، به فروهر، به امامِ اُمت، به بهشتی، به رجایی، به خاتمی، به معین، به موسوی، به.. و حالا امید به باراک اوباما. تازه به یادمیآورم خیلیوقت پیشها در دورانِ استالین هم یکبار به پیروزیِ حزبِ دموکراتِ آمریکا دلبستهگی پیشآمد و پدرِ زحمتکشانِ جهان به کمونیستهای آمریکا رهنمون داد که به پشتیبانی از این حزبِ بورژوایی بپردازند.
الف– سرمایهداری: هنوز چند خطی از امید و دخیلبستن به اوباما نگذشته که نویسندگانِ توده ایِ طرح، به امپریالیسم و نظراتِ لنین در مورد آن میپردازند و برای محکمکردنِ بحثِ خود به لنین اقتداکرده و از قول او مینویسند: «امپریالیسم از نقطهنظرِ سیاسی به طورِکلی عبارتاست از تمایل به اعمالِ زور و ارتجاع». لنین ظاهرن نمیدانسته که اوباما رییسجمهورِ سیاهپوست،(برروی پوستش تاکیدمیکنیم تا متفاوت بودن او را با بقیهی روسایِ جمهور از جمله نیکسون و بوش مشخصکنیم. )در عینِحال که سیاستهایِ امپریالیستیِ دولتش را سازماندهی و هدایت میکند اهلِ زور و ارتجاع نیست.
در بخشهای (برداشتِ ما از جهانیشدنِ سرمایهداری و پیامدهای سلطه و عملکرد نولیبرالیسم اقتصادی) و (بحرانِ ذاتیِ سرمایهداری) نویسندهگان منعکسکنندهی نظراتِ پایهای مارکسیسم هستند که قبلن هم بارها و بارها گفتهشده که البته بخشِ مهمی از آن درستاست. بحرانهای ادواری، همزاد و همراهِ همیشهگیِ سرمایهداری هستند اما نه فقط بهدلیلِ میل به «نرخِ نزولیِ سود». نرخِ نزولیِ سود یکی از دلایلِ ایجاد بحرانست. سرمایهداری با رشد و جهانیشدنش و با استفاده از انقلابِ تکنولوژیکِ تولید، با مشکلاتِ جدید مواجهمیگردد که در سالهای پایانیِ قرن 19 و 70 سالِ قرنِ بیستم با آنها مواجهنبودهاست. رشدِ بورس به عنوانِ بادکنکِ مصنوعی بخشِ مالیِ سرمایهداری یکی از عواملیست که خود، باعثِ بحران میگردد. جان بلامی فاستر، تئوریسینِ مارکسیست و از دستاندکارانِ نشریهی چپگرایِ مانتلی ریویو به حبابِ گرانیِ مسکن و مستغلات در سالهای 2007 و 2006 به عنوانِ یکی از عواملِ بحران اشارهمیکند. جایِ چنین تحلیلی در طرحِ مورد بحث کاملن خالی است.[5]
ب-سوسیالیسم: در این بخش دوباره غمِ غربت و حسِ نوستالژیک بر همهی ما حاکم میشود و باز بهیادِ ادبیاتِ آکادمیسینهایِ شوروی میافتیم: مارکسیسم-لنینیسم نظریهی دورانساز است، شوروی نخستین جامعهی سوسیالیستی، شکوفایی این جامعهی سوسیالیستی و…
ناگهان از دورانِ استالین یک پرشِ بلند رویِ فروپاشیِ شوروی میشود و آنرا «در مجموع، فاجعهای بزرگ برای بشریت و مردمِ این کشور» قلمداد میکنند. پرشهای تودهایها در طرحِ موردِنظر بینظیر است. تا حالا با دو پرش مواجهبودیم. انگار نه انگار که از سالِ 1925 و1926 تحتِ عنوان سوسیالیسم، در یک کشور تمامیِ آزادیهای ناشی از انقلابِ اکتبر ازبین میرود: «ژنوتدل» سازمانِ مستقل و انقلابیِ زنان، که برای آزادیِ رابطهی جنسی و سقطِ جنین و فعالیتِ اجتماعیِ زنانِ شوروی مبارزه میکرد، تعطیل شد و «الکساندرا کولونتای» بنیانگذار آن با عنوانِ سفیر از شوروی تبعید میگردد. کمیتههای کارخانه و «ترویکاها» این ارگانِ قدرتمند و دموکراتیکِ کارگران ممنوع و به جای آن سندیکاهای وابسته به حزب و «مدیریت فردی»[6]ها برکارگران حاکم میشوند. صنایعِ کوچک و بزرگ تحتِ انقیاد دولتِ حزبی قرار میگیرد. صدهاهزار کمونیستِ شوروی و غیرشوروی قتلعام میشوند. به جنبشهای انقلابی و کارگری بینالمللی در ایران، ترکیه و چین و آلمان و… خیانتشده و فعالینِ آن بیدفاع در برابرِ رژیمهای ارتجاعی و هار این کشورها رها میشوند.[7] به خاکِ چکسلواکی و افغانستان حمله میشود و مردمِ آن کشورها به خاک و خون کشیده میشوند و..
همهی اینها در همین پرشِ کوتاهِ نویسندهگان تودهایِ طرحِ جایش خالیست و در این بخش تنها چیزیکه دیدهنمیشود، نقدِ حکومتِ شوروی و رژیمهای اروپایِ شرقیست.
این سوال که، سرمایهداری دولتی در شوروی و بلوکِ شرق با طبقهی کارگر چهکرد و چرا فروپاشید، چیزیست که تودهایها میلندارند راجع بهآن سخنبگویند و یا بنویسند. کوبا و اقتصادِ سرمایهداری دولتیاش در حالِ فروپاشیست و باز نویسندگانِ طرح مینویسند توانسته ثباتِ تحسینآمیزِ اقتصادی را بهنمایشبگذارد. راستی روابط دوستانهی رژیمِ کوبا با رژیمِ حاکم بر ایران در این طرح جایی ندارد، چرا؟ مگر خبر از کشتارِ کمونیستها، از دستگیریِ فعالینِ کارگری از قبیل، اسانلوها، صالحیها، مددیها، شهابیها، نجاتیها، شمسها، نصراللهیها، باقریها، ساعدپناهها، قادریها و… ندارد؟ دولتِ کوبا نمیداند که فعالیتِ احزابِ چپ و کمونیست در ایران ممنوع است و تاکنون دههاهزارنفر به این جرم تیرباران شدهاند؟
اما خندهآورتر از همه تقدیر و تعریف از چین است: « متوسطِ نرخِ رشدِ اقتصادیِ چین در دهسالِ گذشته 10% بودهاست. به سببِ این رشدِ بالا، توسعهی اقتصادی در کشور ادامهیافته، و منطقههای وسیعی از چین از دستاوردهای انقلابِ فنی و امکاناتِ اقتصادی بهرهمند شدهاند. در این سالها، سازماندهیِ قانونمندِ اصلاحِ ویژه در چین با هدفِ ارتقایِ سطحِ حقوقِ دموکراتیکِ شهروندان داشتهاست…»
اینجا دیگر دارد کسی دیگر سخنمیگوید، مثلن آقای غنینژاد یا آقای فونهایک یا حتا آقای هاشمیرفسنجانی! دستاوردهای فنی که تودهایها از آن سخنمیگویند با کشتارِ صدها کارگرِ چینی مخصوصن در بخشِ معدن امکانپذیرشدهاست. چین یکی از کشتارگاههایِ کارگرانِ جهانست. اعتصاب در این کشور ممنوعست و با سرکوبِ نیروهای پلیس و سازمانِ امنیتِ این کشور مواجهمیگردد. ساعاتِ کار در این کشور بالا، و میزانِ استثمار غیرقابل تصورست، بهصورتی که در بسیاری از کارخانهها موجی از خودکشی بهوجودآمدهاست. جدیدن مسئولینِ دولتی و خصوصیِ کارخانهها از پرسنلِ تازه استخدامِ خود تعهدی مبنیبر عدمِ خودکشی میگیرند! و با این اوصاف نویسندگانِ طرح به ستایش از اقتصاد و رشدِ اقتصادی این کشورِ سرمایهداری میپردازند. تودهایها فراموشکردهاند که تا دیروز چین و مائو و مائویسم شکلی از ضدِانقلاب و انحراف بودند و در نقدِ مائویسم و چپِ چینی آقای جوانشیر کتاب مینوشت و هواداران و اعضایِ سازمانهای ایرانیِ طرفدارِ چین توسطِ تودهایها به ارگانهای امنیتیِ رژیمِ اسلامی لودادهمیشدند. ظاهرن نویسندگانِ طرح نمیدانند که چین تلاش میکند که به W.T.O (سازمانِ تجارتِ جهانی) بپیوندد و شرکتهای اروپایی کارخانههایشان را برای استفاده از نیروی ارزانِکار در چین بنامیکنند. راستی مگر تودهایها فراموشکردهاند که چین، کشورِ دوست و برادرِ ج. ا است؟
دگرسانی در آرایشِ طبقاتیِ جامعه، سهدهه پساز انقلابِ بهمن: در این بخش اصطلاحن تحلیلِ طبقاتی از جایگاهِ طبقاتِ اجتماعی در ایران ارائه میگردد. نویسندگان در بررسیِ سرمایهداریِ حاکم بر کشور به نوعی از سرمایهداری باعنوانِ بوروکراتیک یا اداری میپردازند. در جاهای دیگر از این طرح، این شکل از بورژوازی را منتسببه سپاهِپاسداران میکنند. درحالیکه آنچه مدِنظر تودهایهاست دقیقن همان بورژوازیِ انگلِ بازار است که در شکلِ یک نهادِ دولتی- نظامی به نامِ سپاهِپاسداران تجلیپیداکرده. از سالهای 1368 و 1369 تلاشِ فرماندهانِ این ارگان بر این بود تا سپاه واردِ کارهای اقتصادی شود. (رجوع شود به سخنرانیِ محسنِرضایی در صبحگاهِ مرکزیِ سپاهِپاسداران در همین سالها) و این خیز با حمایتِ باندِ رفسنجانی و بیتِرهبری میسرگردید. اما اینهمه باعث نمیشود تا لایهای جدا از سرمایهداری برای سرمایهداریِِ اینچنینی تعریفگردد. حاکمیتِ بورژوازیِ تجاری- مالی بر کلِ مناسبات تولید و توزیعِ ایران امری انکارناپذیرست، اما وجودِ چنین لایهای و سلطهی آن بر اقتصاد هرگز به معنیِ مترقیبودنِ سرمایهداریِ صنعتی نیست. این مسئلهایست که حزبِ توده هنوز بر آن تکیه دارد: بورژوازیِ صنعتی همان بورژوازیِ ملی است که در قبالِ بخشِ بازار یا مالی- تجاری مترقی و آزادیخواه است. نویسندگان در اینجا به سیاستهای دیکتهشدهی صندوقِ بینالمللیِ پول و بانکِجهانی اشارهمیکنند، اما در جایی دیگر از طرحهای نئولیبرالیستیِ این نهادها نه بهعنوانِ قانونِ مسلطِ سرمایهداریِ بینالمللی بلکه به عنوانِ طرحهای ضدِملی تعدیلِ اقتصادی ناممیبرد. تناقضی که در موضعگیریِ سیاسی در قبال اصلاحطلبان و نیروهای ملی و مذهبی خود را نشانمیدهد. چرا که تودهایها در عرصهی جهانی قایل به سرمایهداریِ امپریالیستی هستند و در ایران قوانینِ حاکم را این چنینی نمیبینند. یعنی رابطهی متقابلِ اقتصاد و سیاست در ایران با جهان را نادیده میگیرند.
طبقهی کارگر: ماهیتِ ضدِکارگری و بورژواییِ حزبِتوده درست در همینبخش مشخصمیشود. در سطرهای پایانیِ این بخش آمدهاست: «طبقهی کارگر در مبارزه با استبداد و تامینِ حقوق و آزادیهای دموکراتیک و عدالتِ اجتماعی، یا به بیانِ دقیقتر، تحولاتِ مترقیِ آیندهی کشور، نقشی پراهمیت و تعیینکننده را برعهدهدارد.»
در عصرِ جهانیشدن، درست در زمانی که یکی از بزرگترین بحرانهایِ جهانیِ سرمایهداری تودههای وسیعِ کارگران و مزدبگیران به اعتراضی جهانی دستزدهاند. جنبشِ کارگری ایران رو به رشد است و جنبش آرام آرام خصلتِ ضدِسرمایهداری میگیرد. حزبِ توده طبقهی کارگر و مبارزاتش را ضدِ استبدادی (و نه ضدِدیکتاتوری) میداند. این پیشدرآمدِ تشکیلِ جبههای با دیگر طبقاتِ اجتماعیست که نقشی هژمونیک در آن برای پرولتاریای ایران در نظرگرفتهنشدهاست. مبارزهی ضدِسرمایهداری طبقهی کارگر در دلِ خود مبارزه برای دموکراسی را نیز دربردارد. کافیست حضراتِ تودهای نگاهی به آثارِ مارکس و لنین میانداختند تا مفهومِ مبارزهی ضدسرمایهداریِ طبقهی کارگر و رابطهی آن با دموکراسی را درمییافتند. در این طرح سوسیالیسمِ کارگری در پایِ دموکراسیِ محض، قربانی میگردد.
طبقهی سرمایهدار: در این بخش تئوریِ غلط و شکستخوردهی اسطورهی بورژوازی ملی و مترقی دوباره تکرار میشود که «سرمایهداریِ صنعتیِکوچک و متوسط، که بخشِ مهمِ سرمایهداری ملی را تشکیلمیدهند، در حالِ حاضر، دارای گرایشهای نیرومندِ آزادیخواهانهاند. این امر سببِ حضورِ فعال آنها در مبارزه با استبداد است.»
بد نیست یادآوریکنیم سرمایهداری بهاصطلاح ملی در طولِ حاکمیتِ ج. ا در استثمار و انباشتِ سرمایه دستِکمی از سرمایهداری مالی و تجاری نداشته و اگر هم رویای سرنگونیِ رژیم را میبیند تنها بهآن دلیلست که میخواهد بستری متعارف و مطمئن را برای سرمایهگذاری و کسبِ ارزشِ اضافهی بیشتر بدستآورد و لاغیر… پس آزادیخواهبودن و مترقیبودن صفتی شایسته برای سرمایهداریِ چه ملی و چه مالی و چه جهانی نیست. منصورِ حکمت چه زیبا در جزوهی «اسطورهی بورژوازی ملی و مترقی» میگوید که سرمایهداری در عصرِ امپریالیسم گرایش به استبداد و دیکتاتوری دارد. البته در این که در عصرِ امپریالیسم اصلن سرمایهداری ملی به معنیِ واقعیِ کلمه وجود دارد یا نه، بحثی جداگانه و مفصل است.
منشوری برای وحدتِ عمل و آزادی ایران از چنگالِ استبداد: حزبِ توده در این بخش به راهحلِ سرنگونیطلبانهای میپردازد که تازه نیست و به نوعی کپیِ نسخهی قبلیست: جبههی واحدِ ضدِاستبدادی.
این جبهه قرارست از نظرِ طبقاتی با شرکتِ نمایندگانِ کارگران (چه کسانی هستند مشخص نیست)، زحمتکشانِ شهر و روستا، خُرده بورژوازی، قشرهای میانی و سرمایهداریِ ملیِ ایران ایجاد و واردِعملگردد. برگردیم به تاریخِ حزب. درگذشته نیز چنین جبههای اما با عنوانِ جبههی ملیِ واحد (مصوبِ پلنومِ هفتمِ مرداد 1339) و پسازآن در پلنومِ پانزدهمِ کمیتهی مرکزی با عنوانِ جبههی واحدِ ضدِدیکتاتوری (سال 1354) مطرحشدهاست که دربرگیرندهی همین نیروها بدونِ درنظرگرفتنِ نقشِ هژمونیکِ کارگران بودهاست. بازهم دخیلبستن به بورژوازیِ ملی و خُردهبورژوازی، بازهم شکست، باز هم کشتار، باز هم…
ظاهرن قرار نیست حزبِ توده از گذشته درس بگیرد.
از نظرِ سیاسی جبههی مزبور دربرگیرندهی: «کلیهی احزاب، سازمانها، نیروها و شخصیتهای مترقی و آزادیخواهِ کشور» است. این بار احزابِ مترقی و آزادیخواه چه کسانی هستند؟ ملیمذهبیها؟سبزها؟ سلطنتطلبان؟ اکثریتیها؟ فدرالیستهای قومی؟
در جای دیگر از ایجادِ ایرانِ فدرال سخن میرود. راستی تعریفِ حزبِ توده از فدرالیسم چیست؟ همان تعریفِ عبداللهمهتدی و اربابانِ آمریکاییاش؟ هنوز معلومنیست. در بخشِ برنامهی رشدِ اجتماعی و اقتصادی، از محدودشدنِ مالکیتِ خصوصی سخن به میان میآید، نه لغوِ مالکیتِ خصوصی. نمیدانیم مارکسیسم چه قرابتی با مالکیتِ خصوصی دارد؟ مگرآنکه یک جریان، صورتکی از مارکسیسم بهچهره زدهباشد. گرچه اتحادِ شوروی 70 سال با نامِ مارکسیسم حاملِ سرمایهداری در شکلِ دولتیاش بود.
به طورِ قطع میتوان بیشتر و دقیقتر به نقدِ برنامه و کنگرهی حزب نشست اما رشتهی کلام دراز و سخن بسیار خواهدشد، پس ما بههمین اکتفا میکنیم.
[1] با نفوذِ عباس شهریاری به حزبِ توده و شبکه های مختلفی از سازمان های سیاسیِ مخالفِ رژیمِ شاه، تعدادِ زیادی از مبارزین دستگیر شدند و بعضی از این دستگیرشدگان بعدها در زندان جانباختند.
[2] -روزنامهی رهبر مورخِ 17 اردیبهشت 1322
[3] – در باب انتخابات امریکا، «باب آواکیان» رهبر حزب کمونیست انقلابی امریکا جزوه ای با عنوان انقلاب و رهایی نوع بشر دارد. در بخش دوم این جزوه تحت عنوان «مقابله با تلاش و تقلا خود انگیخته برای رفتن زیر پر و بال بورژوازی» مسئله بیشتر شکافته می شود.
[4] — تودهی نفتی به تودهایهایی گفته میشد که عامل و طرفدارِ سیاستِ دولتِ انگلستان در جنگِ جهانیِ دوم در ایران بودند. از آن جمله میتوان به برادر ایرجِ اسکندری و مصطفی فاتح اشاره کرد.
[5] – برای مطالعه ی بیشتر مراجعه کنید به «بحران بی پایان» نوشته جان بلامی فاستر ترجمه خسرو کلانتری مندرج در سایت اقتصاد سیاسی
[6] – برای شناخت بیشتر ترویکا (کمیته های کارخانه-حوزه های حزب و اداره صنعت) ها می توانید به کتا ب سرمایه داری دولتی در شوروی نوشته تونی کلیف ترجمه مریم پویا انتشارات سوسیالیسم صفحات 37 تا 40 مراجعه نماید.
[7] – قتل عام کمیته مرکزی حزب کمونیست ترکیه از جمله مصطفی صبحی، کمونیست های ایرانی چون حجازی و طهماسبی، قتل عام ده ها هزار کمونیست چینی در شانگهای از جمله ی نتایج سیاست های کمینترن و شوروی استالینی است.