طرح مساله‌ی اعراب در ایران

طرح مساله‌ی اعراب در ایران

بُن‌بستِ هویت‌سازیِ ناسیونالیستی/ مذهبی و ضرورتِ رویکردی سوسیالیستی

نویسنده: پژمان رحیمی

مقدمه

امسال در سال‌روزِ قیام مردم عربِ ایران در 15آوریل 2005/1384 دستگیری‌های گسترده‌ای در منطقه‌ی خوزستان‌ صورت گرفت. صدور احکام اعدام و حبس‌های طولانی دوباره رونق گرفت تا به عنوان تهدیدی علیه هر نوع تحرک منطقه‌ای عمل کند. همواره اخبار و حوادث مناطقی غیر از تهران در سایه‌ی مرکزگراییِ مسلط قرار میگیرد و جنایت‌ها و فجایعی که در نقاطی غیر از تهران اتفاق می‌افتد حاشیه‌ی کم‌رنگی را در سایت‌های مختلف خبری و تحلیلی به خود اختصاص می‌دهند. این نکته حتا در نزد مدعیانِ منتقدِ این وضعیت هم هم‌چون یک مانع ساختاری خودش را بر اراده‌ی آنان تحمیل می‌کند و روشن است که برای حل آن باید راهِ‌حلی ساختاری در جهت حذف زمینه‌ی به وجود آورنده‌ی آن به میان آورد. مساله‌ی اعراب ایران هم یکی از آن مواردی است که کم‌تر تمایلی برای انعکاس آن وجود دارد. زندان کارون اهواز خطرناک‌ترین و آلوده‌ترین زندان ایران است که اکثر فعالان سیاسی و اجتماعیِ عرب در آن گرفتار هستند ولی تا زمانی که زندانیان تهرانی به آنجا تبعید نشدند گزارشی از وضعیت بد آن زندان مخابره نشد. حقیقت این است که کلان‌شهرِ تهران علاوه بر این‌که همه‌ی امکانات و منابع نقاط مختلف ایران را در خود جذب می‌کند، هم‌چون مانع بزرگی بر سر راه اتحاد مردمی نیز عمل میکند و عملا مردمان دیگر نقاط ایران و مطالبات و مبارزات‌شان به عنوان موضوعی در اولویت پایین‌تر به فراموشی سپرده میشوند و کم‌تر به آن بها داده می‌شود. شکاف ایجاد شده میان «تهران» و دیگر نقاط ایران اگر چه به نوع انباشت نامتوازن سرمایه‌‌دارانه‌ی سیستم اقتصادی-سیاسیِ جمهوری اسلامی بر میگردد ولی رژیمِ اسلامی به خوبی از ابزار ناسیونالیزمِ فارس برای سرپوش گذاشتن بر کارکردِ سرمایه‌دارانه‌ی خود استفاده میکند و به خوبی از ظرفیت‌های عرب‌ستیزیِ»آریایی» برای کنترل منطقه‌ی خوزستان و غارت همه‌ی منابع آن آگاه است. هم‌چنین دمیدنِ گاه و بی‌گاه بر تضاد سُنی و شیعه در بلوچستان و نیز رواج کلیشه‌هایی شرم‌آور از خشونتِ «کُردها» در کردستان نیز کارکردی مشابه برای رژیم جمهوری اسلامی دارد. به طور کلی ملی‌گراییِ فارس در شکل و شمایل خاصی همواره مورد استفاده‌ی رژیم اسلامی از همان ابتدای تاسیس بوده است. اما ظلم و ستمی که از سوی حکومت مرکزی به اقوام غیر فارس میشود به صورت تضاد فارس و غیرِ فارس خودش را در مناطق غیرِ فارس نمایان میکند که به رشد و گسترش ناسیونالیزمِ افراطی یا شوینیزم عربی، کُردی، بلوچی و تُرکی دامن زده است و جمهوری اسلامی از همین ملی‌گراییِ غیرِفارس هم به وقت‌اَش استفاده‌های مناسبی جهت سانسور یا سرکوب مطالبات مردم ستم‌دیده و غالبا فقیر این مناطق می‌کند. مقاومت و مبارزه‌ی مللِ تحتِ ستم از سوی جمهوری اسلامی توطئه‌ای برای تجزیه‌ی خاکِ آریایی نمایانده می‌شود تا تضاد اساسی حول جدالِ فارس و غیرِ فارس محو و ناپدید شود. این روند یک بازیِ دو سر بَرنده برای بورژوازی موجود است. از یک طرف اگر تمرکز سیاسی بر ایرانِ واحد حفظ شود هم‌چنان سلطه‌ی دولتِ مرکزیِ سرمایه‌داری حفظ خواهد شد و در این مسیر از نیرو و انرژی ملی‌گراییِ فارس بهره‌برداری می‌شود و در گزینه‌ی دیگر اگر تمرکز سیاسیِ کنونی در منطقه‌ی جغرافیایی ایران از دست برود در سوی دیگر این بورژوازی ناسیونالیستِ مللِ مختلف هستند که با عمده کردن تضادِ فارس و غیرِ فارس بر طبل ناسیونالیزم می‌کوبند تا با طرح گزینه‌ی جدایی مناطق مختلف ایرانِ کنونی ضمن اعلام پای‌بندی به اصل دولت-ملت در معنای سرمایه‌دارانه‌اَش، اساسِ نظم جامعه‌ی طبقاتی را دست نخورده باقی بگذارند و ستم ملی را در اصلاحات و مطالبات روبنایی مللِ تحتِ ستم خلاصه کنند. حق آموزش به زبان مادری در کلیت خود یک حق بنیادی و حیاتی برای ملل تحتِ‌ستم است ولی به عنوان مثال، غالب اعراب ایران که در فقر اقتصادی شدیدی به سر می‌برند در چهارچوب یک دولت-ملیِ سرمایه‌داریِ عربی(یا عربی-اسلامی) که بر پایه‌ی استثمار نیروی کار شکل می‌گیرد تغییر عمده‌ای در توان و امکان آموزش دانش‌آموزان عرب ایجاد نخواهد کرد. این بخش از اپوزیسیونِ ناسیونالیست مللِ تحتِ‌ستم فریب‌کارانه مطالبات ملی را به امور روبنایی محدود می‌کند. ضمنا بخشی از همین اپوزیسیون که گرایشی اصلاح‌طلبانه هم دارند – و در دوران اصلاحات با اصلاح‌طلبان رژیم نزدیکی داشتند و هنوز هم بی‌تمایل به آنان نیستند- معترف هستند که اگر مطالبات‌شان در جمهوری اسلامی هم پاسخ داده شود مشکلی ندارند!! (این موضوع را در قسمت بعدی مقاله بیشتر توضیح خواهم داد).

دولت مرکزیِ جمهوری اسلامی وقتی خطر از بین رفتن سلطه‌ی سیاسی خود را احساس می‌کند برخلاف بی‌اعتنایی‌یی که به فرهنگ ماقبلِ اسلام هم‌واره داشته است هیچ تردیدی برای تعریف و تمجید از شاهان ایرانِ باستان ندارد. رحیم‌مشائی و محمود احمدی‌نژاد نماینده‌ی تمایل فرصت‌طلبانه‌ی رژیم اسلامی برای آویزان شدن به نمادهایی هم‌چون کوروش و فردوسی برای تغذیه از منابع ناسیونالیزمِ فارس هستند که جهتِ بازآفرینی و ترمیم ایده‌ئولوژی سیاسی-فرهنگی-اقتصادیِ حافظ منافع بورژوازی در چهارچوب نظام اسلامی تلاش می‌کنند. اگر دولتِ پَهلَوی‌ها جهت سلطه‌ی دولت مرکزیِ وابسته به سرمایه‌ی جهانی بر ممالک محروسه‌ی ایران، ناسیونالیزم فارس و آریایی را تقویت می‌کرد، در دوران جمهوری اسلامی از ایده‌ئولوژیِ اسلامی برای تراشیدن امت‌ِ اسلامی از تنوع سیاسی-فرهنگی و نژادی منطقه‌ی جغرافیاییِ ایران استفاده شد تا هم‌چنان نقشِ ایران در چهارچوب روابط نابرابر سرمایه‌ی جهانی با تکیه بر غارت منابع طبیعی و انسانی ایران حفظ شود و اینک جناح نظامی-امنیتیِ سرمایه در ایران هم از کارکرد ناسیونالیزمِ آریایی آگاه است و گاه و بیگاه از نمادهای آن استفاده می‌کند. رحیم‌مشائی از دوستی ملل اسرائیل و ایران به واسطه‌ی «کوروش کبیر» یاد می‌کند و احمدی‌نژاد کوروش را پیامبر الهی می‌نامد و فردوسی را پاسدار اسلام معرفی می‌کند(1). اگر چه توانایی دولتی هم‌چون جمهوری اسلامی برای حل کردن و درونی کردنِ چنین سویه‌های متضادی که بعضا مشروعیت سیاسی-ایده‌ئولوژیک نظام را دچار بحران می‌کند محلِ تردید است ولی این تمایل مصلحت‌گرایانه و فرصت‌طلبانه‌ی دولتی هم‌چون جمهوری‌اسلامی نشان‌دهنده‌ی نقطه ضعفِ آلترناتیو ناسیونالیستی مللِ تحتِ ستم در منطقه‌ی سرزمینیِ ایران هم هست. گفتمان و روی‌کرد ناسیونالیستی که منجر به دولت-ملت‌سازیِ سرمایه‌دارانه بشود گزینه‌ی متفاوتی برای مردم تحتِ ستم نیست و بهبودی در زنده‌گیِ آنان ایجاد نمی‌کند. جمهوری‌اسلامی برگِ تضاد با امپریالیزمِ آمریکا را با به کارگیریِ شعارهای آمریکا‌سِتیز از دست نیروهای چپ خارج کرد و به اهرمی برای مشروعیت‌بخشی به نظام خود تبدیل کرد که کاملا با منظور چپ‌گرایان متفاوت بود و اکنون هم به کارگیریِ اهرم‌های ناسیونالیستی به عنوان مثال می‌تواند دست بخشی از اپوزیسیون لیبرال و ناسیونالیستِ جمهوری اسلامی را خالی بگذارد. سفر احمدی‌نژاد به جزایر سه‌گانه و واکنش کشورهای عربی و تعریف و تمجیدی که طیف وسیعی از کاربران اینترنتیِ ایرانی از احمدی‌نژاد کردند نشانه‌ی ضربه‌پذیر بودن اپوزیسیون ناسیونالیستِ فارس برای مانور بر سر مساله‌ی اسلام‌گرایی و ضدفارس‌گراییِ‌ جمهوری اسلامی است و مرزکشی آنان با جمهوری‌اسلامی را مخدوش می‌کند(2). به عنوان یک نمونه‌ی درخشان به بیانیه‌ی حزب ملت ایران در مورد دعوای رژیم اسلامی با امارات متحده‌ی عربی بر سر جزایر سه‌گانه توجه کنید که نه تنها سراسر ادبیاتی چاله‌میدانی و عرب‌ستیز دارد بلکه شامل پیشنهادهایی «سازنده» برای جمهوری اسلامی هم هست!!(3).

مساله‌ی ملی با روایت ناسیونالیستی هم‌واره فرصتی دوجانبه برای تحکیم سلطه‌ی بورژوازی در منطقه است که در راستای مدیریت سیاسی و منطقه‌ایِ سرمایه‌ی انحصاری در منطقه قرار می‌گیرد. رویکرد ناسیونالیستی به مساله‌ی ملی، امکان مانورهای موسمی به قدرت‌های متمرکزی هم‌چون جمهوری اسلامی را هم می‌دهد تا با تمایلی فرصت‌طلبانه مطالبات ملل تحت ستم را مدیریت کند و چه بسا به شکل مُوجه‌نمایی برخی از مطالبات را برآورده کند. استفاده از اختلافات ملل مختلفی هم‌چون ترک و کرد و عرب و فارس(مثلا سوءاستفاده و تحریک اختلافات میان تُرک‌ها و کُردها در آذربایجان توسط عوامل محلی و نفوذی و تبلیغات ضدفرهنگی گسترده و ترویج شایعات مختلف)، استفاده از اختلافات درون طایفه‌ای و قبیله‌ای که به عنوان مثال در مواقع انتخابات خودش را به خوبی نشان می‌دهد(مثلا در مناطق بختیاری‌نشین)، معامله با سران قبایل و استفاده از قدرت محلی آنان(مثلا معامله با برخی شیوخ عرب در خوزستان برای سرکوب و کنترل مناطق عرب‌نشین) و بسیاری دیگر از این قبیل شگردها که هنوز قابلیت بسیج اجتماعی برای سرکوب را دارند، همه‌گی نشان دهنده‌ی ضعف گفتمان ناسیونالیستی برای مبارزه با انواع ستم و ایجاد یک آلترناتیو برای رهایی مللِ تحت ستم است.

تا کنون ملی‌گراییِ غیرفارس(عربی،کردی،ترکی و…) غالبا در شکل افراطی و شوینیستی‌اش رسانه‌ای شده است و در مناطق غیرِ فارسِ ایران موفقیت چندانی در جلب اقشار پایین جوامع خود نداشته‌اند که علل عمده‌اش را باید در پایگاه طبقاتی اقشار اصلیای که ملیگرایی را در مناطق غیرفارس نماینده‌گی میکنند و هم‌چنین مناسبات‌شان با سرمایه‌داریِ حاکم و دوری و نزدیکیِ متغییرشان به جمهوری اسلامی جست‌وجو کرد. هنوز این پدیده در سطح جوانان عاصی(4) و اقشار متوسطی هم‌چون دانش‌جویان و بخشی از نخبه‌گانِ اجتماعی و اقشار میانی کارگری این مناطق بیشتر خودش را نشان می‌دهد. به هر صورت به طور کلی ملی‌گراییِ افراطی(شوینیسم) در مناطق غیرفارس اکنون دیگر پدیدهای قابل انکار نیست به خصوص این‌که در چهارچوب طرح و نقشه‌ی سرمایه‌ی جهانی برای تقسیم منطقه‌ی خاورمیانه و آسیای مرکزی، کم‌کم مورد توجه و حمایت بین‌المللی هم قرار گرفته است(5). این همان بازی دوسَر بُردی است که به آن اشاره شد. از این زاویه یا دولت مرکزیِ جمهوری‌اسلامی با دادن امتیازات بیشتر باقی می‌ماند و قدرت‌های منطقه منافع خود را از آن طریق پی‌گیری می‌کنند و یا مورد حمله قرار می‌گیرد و بر متن مطالبات مللِ مختلف کشورهای کوچکی ایجاد می‌شوند که تحتِ نفوذ و سلطه‌ی همان قدرت‌های اصلیِ سرمایه‌ی جهانی دوباره منافع پیش‌گفته را تامین می‌کنند(نمونه‌ی دولت خودمختارِ کردستان عراق که سابقه‌ی به خاک و خون کشیدن اعتراض کارگران را هم دارد). طرح مقولاتی هم‌چون فدرالیسم اقتصادی از سوی اشخاصی هم‌چون محسن رضایی و یا بخشیدن خوزستان در مقابل سوریه از سوی مهدی طائب را باید از زاویه‌ی گزینه‌های احتمالی و سمت‌گیری جناح‌های سیاسی حکومتی در چهارچوب طرح و نقشه‌های کلان‌تر منطقه‌ای مورد توجه قرار داد. همان‌طور که در انتخابات جمهوری‌اسلامی انتخاب بین بد و بدتر دردی را دوا نکرد، انتخابی چنین برای مللِ تحتِ ستم هم نمی‌تواند افقی روشن را نشان دهد و به اعتقاد این نگارنده چه بسا امکانات رهائی‌بخشِ زیادی را از بین خواهد برد. با همه‌ی ‌این اوصاف حق تعیین سرنوشت به عنوان یک حق دموکراتیک برای همه‌ی مللِ محدوده‌ی سرزمین ایران یک امر بدیهی برای هر نیروی سیاسی پی‌گیر امرِ رهاییِ مردمی است. در این نوشته قصد تعیین تکلیف برای مخاطبِ کُرد و عرب و تُرک و بلوچ و… نیست بلکه تلاش می‌شود گمانه‌زنی‌هایی درباره‌ی آلترناتیو سوسیالیستی را بر متن تحلیل کلانی که ارائه می‌شود در معرض قضاوت قرار داد و اهداف بورژوازی فرصت‌طلب مللِ تحت ستم را مورد توجه قرار دهد.(6)

ملی‌گراییِ فارس و مردم عرب ایران

ملی‌گراییِ(ناسیونالیسم) فارس در اوایل قرن بیستم برای وارد شدنِ منطقه‌ی سرزمینیِ»ایران» به مناسبات نابرابر و استعماری، مورد حمایت قدرت‌های بین‌المللیِ سرمایه‌داری قرار گرفت و «رضا شاه» به عنوان منجی سرزمین بلازده‌ی»آریایی» به عنوان «پدر-شاه» برتراشیده شد و ظهور کرد. «زبان فارسی» و «نژاد آریایی» دو پایه‌ی اصلی ملی‌گراییِ فارس و ایرانی بود که با تخریب و سانسور اجتماعی-سیاسی-فرهنگیِ هویت‌های غیرفارس در منطقه‌ی جغرافیاییِ «ایران» قدرت گرفت. منطقه‌ی کنونیِ خوزستان حداقل در اسناد به جا مانده از دوره‌ی حاکمیت قاجار به نام «عربستان» خوانده میشده است و دولتی محلی در آن منطقه حاکم بود که در تعامل با دولت مرکزی بوده است. حاکمانِ عربِ عربستان ایران هم‌واره برای استقلالِ خود از دولت مرکزی تلاش می‌‌کردند و البته با توجه به خصلت طبقاتی‌شان، آنان دغدغه‌ی استقلال خود را در چهارچوب روابط‌شان با دولت مرکزی ایران و دولت‌هایی هم‌چون انگلستان دنبال می‌کردند و در این میان مردم عربِ ساکن این منطقه همواره مورد ظلم و ستم چندجانبه از سوی نیروهایی بودهاند که برای تسلط بر این منطقه تلاش می‌کردند. به عنوان مثال شیخ مزعل که قبل از شیخ خزعل آخرین حاکم قدرت‌مند خوزستان بود اگر چه نقش موثری در رونق اقتصادی منطقه‌ی تحت حاکمیت خود داشت ولی در نهایت ظلم و تعدی بی اندازهی او به مردم عرب سرانجام منجر به قتلش توسط برادرش شیخ خزعل شد. قتلی که به علت مخالفت شیخ مزعل با کشتی‌رانی انگلیسی‌ها در رود کارون، مورد حمایت انگلیسی‌ها هم قرار گرفت چرا که شیخ خزعل قول همکاری در این زمینه را به انگلیسی‌ها داده بود.

ستمِ ملی در دوران پهلوی ویژه‌گی‌های خودش را داشت و با توجه به وجه عمده‌ی ناسیونالیزمِ آریایی در حکومت پهلوی-که عرب‌ستیزی بود- کاملا واضح است که مردم عرب در چه شرایطی به سر می‌بُردند. بر خلاف تصوری که رایج است و جمهوری اسلامی را مروج فرهنگ عربی می‌داند ولی حکومت جمهوری‌اسلامی از همان ابتدا با پای‌بندیِ ویژه‌ی خود به ناسیونالیزمِ فارس، فرهنگ و سنن اعراب را محدود کرد و اجازه‌ی تحرک جدی به آنان نداد. اگر چه این محدودیت‌ها شامل دیگر اقوام و ملل هم می‌شود ولی در ادبیاتی که در نقد این محدودیت‌ها و ستم ملی و قومی موجود است آن‌چنان که به مسائل خلق‌های ترک و کُرد پرداخته شده متاسفانه مساله‌ی اعراب در سایه‌ی همان ناسیونالیزم ریشه‌داری که هم در فرهنگ عمومی تنیده شده- و هم توسط حکومت به صورت پنهان و آشکار تقویت می‌شود- غالبا نادیده گرفته می‌شود و اعراب ایران به چشم مهاجمینی که حالا مهمان هستند دیده می‌شوند!! اعراب ساکن در منطقه‌ی سرزمینیِ ایران همیشه ساکن همین مناطق بوده‌اند و اکنون هم در سرزمین مادری خود به سر می‌برند. در این مورد اما منظور ما ورود به بررسی تاریخی برای اثبات سرزمین مادری یا غیره نیست چرا که واقعیت موجود منطقه‌ی خوزستان نشان دهنده‌ی ترکیب قومی متنوعی است که جدل تاریخی برای اثبات دوره‌بندی حضور یا مهاجرت اقوام مختلف در این سرزمین چیزی از مشکلات متعدد اجتماعی، اقتصادی وسیاسی آنان حل نمی‌کند و تجربه نشان داده است که این گونه مباحث هم دغدغه‌ی توده‌ی مردم نیستند و متاسفانه این تمایلاتِ واکنشی و غلطِ اقشار متوسط به حاکمیت جمهوری‌اسلامی هستند که بنا به خصلت خود معمولا مطالبات بر حقِ خود را در چهارچوب گفتمانی ناسیونالیستی و مذهبی(مثلا سُنی‌گرایی در مقابل شیعه‌ی دولتِ مرکزی) ارائه می‌کنند. نکته‌ی مهم دیگر تغییر برنامه‌ریزی شده‌ی ترکیب جمعیتی منطقه‌ی عرب‌نشین ایران است و البته مساله‌ی ما تعامل اجتماعیِ طبیعی و رفت و آمد و روابط عادی اقوام مختلف در نظرمان نیست چرا که اعتقادم بر این است که میان اقوام مختلف هیچ‌گاه مشکلی وجود نداشته بلکه این شیوخ و خوانین و حاکمین دول مرکزی و محلی بوده‌اند که برای منافع خود بر طبل جنگ و اختلاف کوبیده‌اند.

قیام مردم عرب خوزستان در سال 1384 در اعتراض به یکی از همین طرح و نقشه‌های حکومتی برای تغییر سیستماتیک ترکیب جمعیتی منطقه بود. نامه‌ی ابطحی رئیس دفتر رئیس‌جمهورِ اصلاح طلب(محمد خاتمی) افشا شد که در آن بر اهتمام در تغییر ترکیب جمعیتی منطقه‌ی خوزستان به نفع غیرعربها تاکید شده بود. این نامه خشم توده‌ی ناراضی از ظلم و ستم چندین ساله‌ی جمهوری اسلامی به مردم فقیر و عقب نگه داشته شده‌ی خوزستان را بر انگیخت و در نتیجه‌ی سرکوب خشونت‌بارِ قیام مردمی بیش از 60نفر کشته شدند. این قیام اتفاقا همدلیِ دیگر اقوام را هم برانگیخت و همین موجب خشم بیشتر حکومت می‌شد و با تمام قوا هم از نیروی قهریه‌ی خود و هم از ابزارهای ایده‌ئولوژیک ناسیونالیستی برای کنترل قیام مردم استفاده کرد. بخش‌هایی از فارس‌های طبقه‌ی متوسط حاکم در منطقه که همه‌ی ابزارهای اطلاع‌رسانی و نهادهای رسانه‌ای و اجتماعی را در اختیار دارند بر طبل ناسیونالیزم کوبیدند و عمق مطالبات مردم ستم‌دیده‌ی عرب را پنهان و محتوای قیام را جعل و سانسور کردند. طیف وسیعی از روزنامه‌نگاران، هنرمندان، کارمندان عالی رتبهی دولتی، صاحبان مراکز فروش محصولات فرهنگی و … که همه‌گی از دست‌رَسِ اعرابِ غیر وابسته به حکومت خارج شده‌اند به طور همآهنگ و در هم‌صدایی با جمهوری اسلامی با آویزان شدن به ناسیونالیزمِ فارس و آریایی تلاش کردند تا قیام عدالت‌خواه و آزادی‌طلبِ مردم عرب سانسور و سرکوب شود. این رویه در قیام‌های اخیر در اهواز و دیگر شهرهای خوزستان هم جاری بود. اقشاری که در این مواقع با جمهوری اسلامی هم‌صدا میشوند لزوما و در وجه غالب‌شان با جمهوری اسلامی هم توافق ندارند ولی به لحاظ ایده‌ئولوژیک به ناسیونالیزم دچار هستند و این گمانِ غلط را دارند که گویا جمهوری اسلامی هم مشکلی با ناسیونالیزمِ فارس دارد در صورتی که جمهوری‌اسلامی در فرصت مناسب از حربه‌ی ناسیونالیزمِ فارس هم استفاده می‌کند و تجربهی سرکوب قیام اعراب و هم‌چنین واکنش‌ها به مناقشات بین ایران و امارات‌متحده‌ی‌عربی نشان داد که محاسبه‌ی غلطی نکرده و اقشاری که هم‌چنان به ناسیونالیزم و شوینیزمِ آریایی و لیبرالیزم عقب‌مانده‌ی سیاسی گرفتار هستند به وقت‌اَش سربازان و متحدان جمهوری‌اسلامی و هر دولت دیکتاتوریِ دیگری علیه هر گونه قیام آزادی‌خواهانه‌ی اقوام و اقلیت‌های ملی مختلف هستند. به این ترتیب هر جنبشی در ایرانِ کنونی اگر مساله‌ی اقوام و ملل ساکن منطقه‌ی سرزمینیِ ایران را در نظر نگیرد اصولا قادر نیست تحولی دموکراتیک ایجاد کند. در جنبش پس‌انتخاباتیِ سال1388 تحت هژمونیِ اصلاح‌‌طلبان نیز با بیتوجهی به مساله‌ی ملی و در واقع تغذیه از ناسیونالیزمِ فارس بود که مانع جلب همدلی و همراهی اقوام ومللِ مختلف شد.

اما در سوی دیگر یعنی در جبهه‌ی اعراب هم نیروهایی حضور دارند که در قالب گروه‌های سیاسی فعالیت می‌کنند که برنامه و هدف سیاسی خود را دفاع از حقوق مردم عرب تعریف می‌کنند. همان‌طور که ذکر شد ظلم و ستمی که بر خلق عرب وارد آمده اکنون غالبا توسط اقشار متوسط، خرده بورژوازی و بورژوازی وابسته به دولت مرکزی به صورت پراکنده و در چهارچوب‌های ملی‌گرایی(ناسیونالیزمِ) عربی و هم‌چنین واکنش‌هایی به مذهب مسلط شیعه و در قالب انواع سُنی‌گرایی نماینده‌گی می‌شود. بخشی از بورژوازی وابسته‌ی عرب(هم‌چون همتایانِ کُرد و تُرکِ خود) هم در همبسته‌گی با دیگر نیروهای رفرمیستِ حکومتی و مستقل، با طرح مساله‌ی فدرالیسم یا جدایی‌طلبی تلاش می‌کنند از همه‌ی تضادهای ملی‌گرایانه و مذهبی برای پیش‌بُرد اهداف خود استفاده کنند و در این راه حتا قائل به تحریف جنبش مردم عرب در راستای طرح و برنامه‌ی اصلاح‌طلبان جمهوری اسلامی هم هستند.

من تلاش می‌کنم در مقاله‌ای دیگر به بررسی بیشتر مواضع جریانات سیاسی عرب و غیر عرب در قبال مساله‌ی ملی و به خصوص مساله‌ی اعراب ایران بپردازم. هم‌چنین در همین زمینه بررسی و نقد کم‌کاری، غفلت و آلوده‌گی‌های ناسیونالیستی و عقب‌مانده‌ی جریانات چپ در قبال مساله‌ی ملی و حقوق ملی اعراب ایران از دیگر اهداف این نگارنده در مقالات بعدی خواهد بود(7).

پی‌نوشت‌ها:

(1). آیت‌الله مکارم شیرازی از مراجع تقلید نزدیک به بیت خامنه‌ای به این گفته‌ی احمدی‌نژاد واکنش نشان داد و گفت که خود فردوسی هم چنین ادعایی نداشته است!!

(2). چپ‌ها هم همین دردسر را بر سر تضاد با امپریالیزم هم‌چنان با جمهوری‌اسلامی دارند. بخشی از چپ به دنبال تهدیدهای نظامی آمریکا واکنش‌هایی هم‌سو و وحدت‌طلبانه با رژیم اسلامی نشان دادند و سیاست مستقلی را نماینده‌گی نکردند.

(3). بیانیه‌ی حزب ملت ایران به اندازه‌ی کافی خودش گویا است که چه اندیشه‌ی ارتجاعی و شوینیستی‌‌یی را نماینده‌گی می‌کند اما در قسمت پیشنهادهایی که به جمهوری‌اسلامی می‌دهد در بند چهارم به سرمایه‌ی تجاری بین‌المللی چراغ سبز نشان می‌دهد. بیانیه آورده است که: «دولت ایران نسبت به رفاه شهروندان ساکن در جزیره ابوموسی و آبادانی آن کوشا بوده و جزایر سه گانه را به عنوان جزایر آزاد تجاری اعلام نماید».!!!

لحن بیانیه‌ی حزب ملت ایران را با لحن دبیر کل حزب موتلفه‌اسلامی مقایسه کنید: « ما قاطعانه به امارات می‌گوییم که بازی کردن با دم شیر خیلی خطرناک است و بهتر است که از محدوده‌ی حرم‌سراهای خود محافظت کنند! البته آن‌ها هر چند وقت یک‌بار، مثل عروسک‌های کوکی، کوک می‌شوند و منافع اربابان خود را دنبال می‌کنند. ما از این موضع امارات تعجب می‌کنیم. زیرا هیچ‌گاه چشم طمعی به کشورهای دیگر نداشتیم. من در مصاحبه‌‌ای نیز گفته‌ام که عرصه‌ی سیمرغ جولان‌گاهِ آن‌ها نیست. اگر یک وقت دیوانگی کرده و عامل قدرت‌های غربی قرار بگیرند، آن‌وقت پاسخ دندان‌شکنی دریافت می‌کنند». سخنان سخنگوی حزب موتلفه را در این آدرس بخوانید:

http://www.entekhab.ir/fa/news/60957

حزب ملت ایران یک توصیه‌ی عاطفی-بهداشتی-اقتصادی هم به غارت‌گرانِ سرمایه و زحمتِ کارگرانِ ایران می‌کند:« شهروندان ایرانی از سفرهای توریستی، هنری و بازرگانی که سالیانه ملیون‌ها دلار عاید این کشورک می‌کند خودداری نموده و سرمایه‌گذاران ایرانی در اسرع وقت سرمایه‌های خود را از این کشور خارج نمایند»!!

حزب ملت ایران ضمن تهدید «کشورک» امارات این‌چنین از جنگِ خانمان‌سوزِ ایران و عراق و از فاجعه‌ی دست‌پختِ خمینی و صدام تجلیل می‌کند و مُهر تائیدی هم بر دخالتِ بشردوستانه می‌زند: «سرنوشت سردار پوشالی و متجاوز قادسیه را که روزی همه شما کشورهای منطقه برای تندرستی او می‌نوشیدند را به یاد بیاورید که چگونه هشت سال فرزندان پاک این سر زمین خواب را از چشمانش ربودند و سر انجامش آن شد که در نهایت، تسلیم خفت بارترین مرگ‌ها شد و جهانی از شر وجود ناپاکش آسایش گرفت».

باید اشاره کنم که این جنگ بر اساس آمارهای بین‌المللی بالغ بر ١٢٧١ میلیارد دلار هزینه‌ در برداشته‌ است، شمار کشته‌ها ۲۶۲۰۰۰ نفر و تعداد زخمی و معلول بالغ بر نیم میلیون نفر را برجای گذاشت. این بیانیه را از این لینک می‌توانید بخوانید:

http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=45183

علاوه بر حزب ملت ایران، جبهه‌ی ملی ایران هم به آقا لبیک گفته است و خود را «مهیای ستیزه‌گری» برای دفاع از خاک میهن اعلام کرده است!! بیانیه‌ی این جبهه هم خودش به اندازه‌ی کافی گویا است. این بیانیه را از این لینک بخوانید:

http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=45026

(4). حضور دانش‌آموزان در جنبش مردم عرب جلوه‌ی گسترده‌ای یافته است. به عنوان مثال نگاه کنید به این خبر:

http://ahwaznews.org/index.php/persian/4355-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%A7%D9%86-%D8%B9%D8%B1%D8%A8-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%87%D9%88%D8%A7%D8%B2

(5). علاوه تنش در روابط جمهوری اسلامی با امارات در این سوی میدان هم دولت اسلام‌گرای ترکیه نشستی برای حمایت از جدایی آذربایجان را مورد حمایت قرار داده است( منبع خبر:

http://www.tabnak.ir/fa/news/244889/%D8%AA%D8%B4%DA%A9%DB%8C%D9%84-%DA%A9%D8%A7%D9%86%D9%88%D9%86-%D8%AA%D8%AC%D8%B2%DB%8C%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D8%B1%DA%A9%DB%8C%D9%87)

اما جالب‌ترین خبر اینکه نمایندگان مجلس شورای اسلامی هم بر سر تخصیص بودجه برای خوزستان و اصفهان مشاجره‌ی لفظی بینشان پیش آمد و تیکه و کنایه‌ی قومی بار همدیگر کردند و بر سر «شهدای جنگ مقدس» به گروکِشی پرداختند. نادر قاضی‌پور نماینده‌ی ارومیه هم در نزاع با نماینده‌ی اصفهان گفت:اگر اصفهان نصف جهان است، آذربایجان کل جهان است!!! بحران در مجلس بالا گرفت و دعوای نمایندگان و واکنش‌های دیگر نمایندگان و رئیس مجلس نشان دهنده‌ی حضور جدی مناقشه بر سر حقوق ملت‌ها و اقوام ایران حتا درون حاکمیت سیاسی جمهوری اسلامی است. خبر درگیری در مجلس را در این منبع بخوانید: http://news.gooya.com/politics/archives/2012/05/140592.php

(6). اگر چه شاید مخاطبان ما و جوانان عرب با ارجاع به سرخورده‌گی‌های فعالین سیاسی قدیمی خودشان که روزی روزگاری «چپ‌گرا» بودند و حالا به ناسیونالیزم و شوینیزم گرفتار شده‌اند و هم‌چنین با تحریکات و دروغ‌پردازی‌های جریاناتی هم‌چون جبهه‌ی ملی که در بیانیه‌شان مستقیما کارگران را از مارکسیست‌ها برحذر می‌دارند نسبت به ادعای نویسنده‌ی این مقاله بدبین باشند ولی زمان آن رسیده است که در این شرایط هولناک در منطقه با دقت بیشتری به مواضع جریانات مختلف توجه کنند و بدون تحقیق گرفتار این تبلیغات و سیاه‌نمایی‌های عظیم علیه مارکسیست‌ها نشوند. جبهه‌ی ملی خارج از کشور چنین ترس خود را از توجه کارگران به مارکسیست‌ها نشان داده است:«…..کارگران آگاه می‌دانند که عدالت اجتماعی با ایدئولوژی‌های رنگ و وارنگ تحت نام «اردوگاه سوسیالیسم» تامین نمی‌شود.»!! بیانیه‌ی جبهه‌ی ملی را در این‌ منبع بخوانید: http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=47353

(7). به عنوان مثال در جریان سرکوب اخیر اعراب ایران تنها یکی از جریانات چپ به صورت صدور یک بیانیه واکنشی جدی نشان داد. رجوع کنید به بیانیه‌ی کمیته مرکزی سازمان راه کارگر در این منبع:

http://www.rahekaregar.com/elamiye/2012/04/16/el-%20rk%20-%20arab%20-%20april%202012-2..htm

عکس از : محمد رضا فرطوسی