نئولیبرالیسم و کنترلِ معلمان، دانشآموزان و یادگیری: ارتقای استانداردها، استانداردسازی و مسئولیت پاسخگوی
توضیح وبلاگ: همان طور که وعده داده بودیم مقالاتی را در زمینه ی «آموزش» به مرور منتشر خواهیم کرد و این مقاله نیز در راستای هدف اعلام شده به علاقه مندان ارائه می شود. در اینجا از فرصت استفاده می کنیم و از همکاری رفیقِ گرامی نجف انشان که این ترجمه را در اختیار ما قرار دادند سپاس گذاری می کنیم.
1. از عصر ریگان، آموزش در ایالات متحده به صورت فزاینده ای به ابزاری برای پاسخ به نیازهای رقابتی شرکت های چند ملیتی (3) در بازارهای جهانی تغییر شکل داده است. این تغییر شکل با طرح یک ملت در معرض خطر شروع و با گرد هم آیی های مقامات عالی آموزشی در ساختمان های مرکزیِ IBM ادامه پیدا کرد، و با بسط دادن آزمون های استاندارد شده و تقاضا برای پاسخ گویی آموزشی منجر به شکل گیری مقوله آموزش در قالبی جدید شد، قالبی که اکنون از سیاست های نئولیبرالیسمی حمایت می کند و به وسیله دولت و شرکت های چند ملیتی ارتقا داده شده است. در این مقاله من تحلیلی فوکویی- مارکسیستی از تاثیرات سیاست های اقتصادی نئولیبرالی بر آموزش، و زندگی معلمان و دانش آموزان ارايه می دهم.
2. در بخش اول، بر ظهور اقتصاد نئولیبرالی و منطق ابزارگرایی و کاهش خدمات دولتی و تعریفی دوباره از فردیت به عنوان انسانی خرد ورز، منفعت طلب و رقابت جو که می تواند در بازار رقابت کند (پیترز، 1994)، تمرکز خواهم کرد. همان گونه که مارکس بیش از یک صد و پنجاه سال قبل پیش بینی کرده بود، تحت سلطه سرمایه داری، افراد تنها بر مبنای مشارکت اقتصادی شان به عنوان تولید کننده یا مصرف کننده ارزش گذاری می شوند یا همان گونه که مارکس و انگلس نوشتند: سرمایه داری «بین هر انسان و انسان دیگر پیوندی جز منفعت شخصی آشکار، پرداخت نقدی بی عاطفه، و محاسبات خود خواهانه باقی نمی گذارد » ، «همه انسان ها به جایگاه کارگرانی مزد بگیر تنزل پیدا می کنند». (مارکس و انگلس، 1952، ص 24)
3. سپس به بررسی پیامدهای این امر بر امر آموزش می پردازم: اینکه چگونه امر آموزش تنظیم و کنترل می شود، چگونه دانش آموزان، معلمان و مدارس ارزیابی می شوند، و به چه نوع تفکر و دانشی بها داده می شود. به ویژه در این مورد بحث خواهم کرد که علی رغم تاکید سیاست مداران محافظه کار مبنی بر عدم دخالت دولت در زندگی شخصی افراد، در حقیقت عکس این قضیه اتفاق افتاده است. در حال حاضر دولت با به کار گیری متخصصان به وسیله شیوه های فنی ای مانند حسابرسی و بازرسی، از راه دور دخالت خود را انجام می دهد ( بری و همکاران ،ص 11). سیاست گذاران آموزشی (عمدتا متشکل از دولت مردان و شرکت ها ) این دخالت را در تقاضای خود برای استانداردها، آزمون ها و مسئولیت پاسخگویی منعکس می کنند.
4. وزارت آموزش و پرورش در 49 ایالت استانداردها را در درس های مختلف مشخص کرده و اکثر ایالت ها، آزمون هایی با استانداردهای بسیار بالا را به کار گرفته اند: آزمون هایی که گذراندن آن ها برای ارتقا از یک کلاس به کلاس بالاتر یا ارتقا از سطح دبیرستان، اجباری است. تحمیل این استانداردها و آزمون ها، آموزش و پرورش و مدیران مناطق مختلف را قادر به بررسی و ارزیابی این امر کرده است که آیا دانش آموزان و معلمان خود را با استانداردهای مورد نیاز تطابق داده اند یا نه. بر همین اساس، معلمان برای بالا بردن نمرات دانش آموزان شان در آزمون ها وادار به «تدریس در راه آزمون» می شوند که منجر به یادگیری و تدریسی پَست و ساده می شود .
ظهور نئولیبرالیسم، زوال حقوق شخصی و حمله به خدمات دولتی
5. همان گونه که من (هرش، 2000) و دیگران ( پرنتی 1999، هرش 2000) در جای دیگری شرح داده ایم، ظهور نئولیبرالیسم تا حدودی یک پاسخ سیاسی و متحد به مبارزه ی سختی بود که در جهت افزایش حقوق کاری و شخصی بعد از جنگ جهانی دوم شروع شده بود و با انتخاب ریگان پایان یافت. در آن زمان، آفریقایی ها و آمریکایی ها و دیگر رنگین پوستان برای حق رای، آموزش برابر و حقوق رفاهی مبارزه می کردند، از طرف دیگر زنان برای حقوق برابر در خانه و محل کار، دانشجویان برای بیان آزاد و بزرگسال انگاشته شدنشان در نوع برخوردها و کارگران برای حفاظت در محل کار و دستمزدهای بالاتر می جنگیدند.
6 . در پاسخ، شرکت ها و حکومت ها در ایالات متحده و دیگر کشورهای صنعتی سیاست هایی را توسعه داده اند که هدف آن ها کاهش حقوق شخصی و قدرت کارگران و افزایش رشد اقتصادی و سود آوری شرکت ها ( شرکت های چند ملیتی ) است. سیاست های اقتصادی نئولیبرالی از سیاست های اقتصادی کینزی و نگرانی در جهت رفاه اجتماعیِ عمومی متفاوت رفتار می کنند. به جای این موارد، سیاست های نئولیبرالی بر «خارج سازی اقتصاد از نظارت دولت، آزادی تجارت، برچیدن بخش دولتی( از قبیل آموزش، بهداشت و رفاه اجتماعی ) و برتری بخش مالی اقتصاد بر بخش های بازرگانی و تولید ( به ویژه در ایالات متحده ) تاکید می کنند» ( ویلاس،1996). بانک جهانی، که تحت تسلط آمریکا است، و صندوق بین المللی پول از دولت های جهان خواسته اند که سیاست های اقتصادی ای را پیش ببرند که توسعه ی اقتصادی و حقوق مالکیت را بر رفاه اجتماعی و حقوق شخصی ترجیح می دهند. با چنین نگرشی مدارس بر این اساس ارزیابی نمی شوند که آیا دانش آموزان شان شهروندان آموزش دیده ی آزادی هستند یا نه، بلکه بر این اساس که آیا کارگران مولد اقتصادی ای شده اند یا نه، ارزیابی می شوند.
7. گفتمان سیاسی اقتصاد نئولیبرالی چنان در فضای عمومی غالب شده است که صداهایی که برای مفاهیم اجتماعی جایگزین فریاد می زنند را ساکت کرده است، صداهایی که بر کیفیت زندگی نه در اندازه گیری کالاهای مادی بلکه در محیط، فرهنگ، بهداشت و خدمات اجتماعی تاکید می کنند ( برای مثال رجوع شود به » مردن برای توسعه : فقر، نابرابری و بهداشت فقرا- 2000″ و » فقر، نابرابری و بهداشت – 2000 » برای تحلیل رابطه بین سیاست های نئولیبرالی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و فروپاشی سیستم بهداشت عمومی جهانی ). در نتیجه ی چنین فضایی، بسیاری به این نظریه که ما در یک جامعه ی جهانی زندگی می کنیم که سیاست های اقتصادی نئولیبرالی اجتناب ناپذیر هستند، تن در داده اند.
یک مجموعه ی کامل از پیش فرض ها به عنوان اموری بدیهی تحمیل شده اند: مثلا این که توسعه ی حداکثری و بنابراین بهره وری و رقابت تنها اهداف نهایی اعمال انسان ها هستند و یا نیروهای اقتصادی غیر قابل مقاومت هستند. یا دوباره این پیش فرض که اساس همه ی پیش فرض های اقتصادی است: یک جدایی بنیادی بین امور اقتصادی و امور اجتماعی که آن را به یک طرف رانده اند و به جامعه شناسان واگذار کرده اند. ( بوردیو ،1998،ص 31)
به منظور مقابله با استیلای گفتمان نئولیبرالی، بوردیو عمیقا خواستار آن می شود که ما یک تحلیل کمی و کیفی از هر دو مقوله ی تاثیرات مادی و گفتمان سیاست های نئولیبرالی انجام دهیم، تحلیل هایی که به بینش مارکس و فوکو نیازمند خواهند بود. او پیشنهاد می کند که » چندین مشاهده ی تجربی وجود دارند که به منظور مقابله با این گفتمان می توانند استفاده شوند «(ص31) از قبیل اینکه چه مقدار این سیاست یا آن سیاست در دراز مدت در شغل های از دست رفته، رنج، بیماری الکلیسم، اعتیاد به مواد مخدر، خشونت خانگی و غیره هزینه خواهند برد: چیزهایی که از لحاظ پول هزینه دارند، همچنین از لحاظ بدبختی نیز چنین اند؟ ( ص 41) بوردیو، در کتاب » وزن جهان- 1999 » چنین فلاکتی را چنان به تصویر می کشد که عکس های «سباستیو سالگو» کارگران و مهاجران را نشان می دهند; فلاکتی که به واسطه ی سیاست های نئولیبرالی بر اغلب والدین، کودکان، کارگران و دانش آموزان جهان تاثیر گذاشته است.
8. منتقدان بسیاری از جمله هاروی در کتاب » فضاهای امید » ( 2000) اطلاعات کمیتی ای را در مورد تاثیرات سیاست های نئولیبرالی به اختصار آورده اند. هاروی، با استفاده از اطلاعات گرد آوری شده توسط سازمان ملل و بانک فدرال رزرو (Federal Reserve Bank) آمریکا نشان می دهد که نابرابری اقتصادی در ایالات متحده و جهان افزایش یافته است. او همچنین شرایط مادی کارگران – شرایط کاری رقت آور و پرداخت هایی تنها به میزان حداقل شرایط زنده ماندن را خاطر نشان می کند که » مانیفست » آکنده از خشم اخلاقی نسبت به آن بود و هنوز هم وجود دارند ( هاروی، 2000 ،ص 44) .
9. اما همان گونه که در بالا نیز ذکر شد، ما نه تنها به بررسی شرایط مادی بلکه به بررسی روند «تولید و چرخش گفتمان لیبرالی» نیز نیازمندیم (بوردیو، 1998،ص 3). چنان که همین مولف خاطر نشان می کند که:
ما در همه جا و در تمام طول روز این گفتمان را می شنویم و این همان چیزی است که آن را تبدیل به گفتمان غالب می کند. گفتمانی که هیچ دیدگاه مخالفی ندارد و موفق شده خود را به عنوان گفتمانی بی بدیل و بدیهی عرضه کند. در نتیجه ی این حضور همه جانبه است که این گفتمان بدیهی و مسلم تصور می شود. این امر نتیجه ی یک کار تلقینیِ نمادین است که در آن از یک طرف روزنامه نگاران و شهروندان عادی به صورت منفعل شرکت دارند و از طرف دیگر که مهم ترین جنبه است، تعدادی اندیشمند به صورت فعال مشارکت دارند.
نئولیبرالیسم: ارتباط آن با مارکس و انگلس
10. در حالی که گفتمان جهانی سازی و سیاست اقتصادی نئولیبرالی تازگی دارند، توسعه اقتصاد در همه جای جهان و کالا سازیِ کارگران مفاهیمی تازه نیستند. بیش از یک صد و پنجاه سال قبل مارکس و انگلس در مورد چنین توسعه هایی در «مانیفست حزب کمونیست» اظهار نظر کردند. همان گونه که هاروی ذکر می کند:
آنچه را که ما امروزه به عنوان «جهانی سازی» می نامیم به همین شکل یا گونه ای دیگر برای مدت زمانی طولانی، حداقل از سال 1492 یا حتا قبل از آن، وجود داشته است. این پدیده و عواقب اقتصادی- سیاسی اش به طور مشابهی در بین بسیاری از افراد محل منازعه بوده اند که مارکس و انگلس از آن جمله بوده اند و در «مانیفست حزب کمونیست» یک تحلیل جامع و مهیج از آن ارایه داده اند. (هاروی، 2000، ص 21)
با وجود این که قسمت های زیادی از «مانیفست» کهنه شده اند یا نشان دهنده ی فهم ناقصی از جهان سوای اروپا و آمریکا می باشند، اما قسمت های زیادی از آن با مباحث حال حاضر مرتبط هستند. برای مثال مارکس و انگلس جهانی سازیِ کنونی را به درستی چنین تشریح کرده اند:
نیاز به یک بازار در حال توسعه ی دایم در همه جای جهان بورژواها را دنبال می کند. این بازار باید در همه جا مستقر شود و در همه جا پیوند برقرار کند. بورژوا از طریق استثمار بازارهای جهانی به تولید و مصرف در هر کشوری خاصیت جهان- وطنی داده است… همه ی صنایع قدیمی یا از بین رفته اند یا در حال از بین رفتن هستند. این صنایع به وسیله صنایع جدید جایگزین می شوند. صنایع جدیدی که به وجود آمدنشان مساله ی مرگ یا زندگی برای همه ملت های متمدن می شود، صنایعی که از مواد خام بومی استفاده نمی کنند بلکه مواد خامشان از دور دست ترین مناطق آورده می شوند و محصولاتشان نه تنها در یک کشور که در همه جای جهان استفاده می شوند. به جای نیازهای قبلی که توسط تولیدات کشور برآورده می شدند، نیازهای جدیدی سر بر می آورند که برآورده شدنشان به وسیله ی محصولاتی است که در سرزمین های دوردست تولید می شوند. به جای جدایی و خودکفایی ملی و محلی، ما شاهد داد و ستد در همه ی جهت ها و وابستگی متقابل جهانی ملت های جهان هستیم. (مارکس و انگلس، 1952، صص 7-46)
تاثیر سرمایه داری جهانی بر کارگر اعم از «دکتر، وکیل، کشیش، شاعر، و یا دانشمند» به درستی توسط مارکس و انگلس پیش گویی شده است: این جهانی سازی ارزش فردی را به ارزش مبادله ای تبدیل کرده و به جای آزادی های بطلان ناپذیرِ کلی یک آزادی نامعقول جایگزین کرده است: آزادی تجارت (تجارت آزاد). (مارکس و انگلس، ص 44)
روشن است که برای مارکس و انگلس «کارگر» به هر کسی غیر از سهام داران شرکت های چند ملیتی یا سرمایه داران اطلاق می شد که این کارگران در فرایند جهانی سازی در هر شغلی که هستند تنزل داده شده اند. علاوه بر این، پیترز از مصیبت فردیت تحت سلطه ی نئولیبرالیسم یاد می کند: هر فرد آزاد است، آزاد برای رقابت در بازار . (پیترز، 1994، ص 66)
11. مارکس و انگلس می نویسند که نه تنها کارگران تا سطح کالای