>وضعیت کنونی و چشمانداز جنبش دانشجویی/پاسخ جمعی از کمونیستهای ایران(آذرخش) به سوالات وبلاگ پروسه

>

وضعیت کنونی و چشم​انداز جنبش دانشجویی

پاسخ جمعی از کمونیست​های ایران(آذرخش) به سوالات وبلاگ پروسه

 


1) شما چه تعریفی از «جنبش دانشجویی» دارید و چه خصلت ها و ویژگی هایی برای آن در نظر دارید؟

درود بر شما و با سپاس از بابت پرسش های بجا و بسیار مهمی که مطرح کرده اید.

اجازه دهید به پرسش نخست شما با تفصیل پاسخ دهیم چون این کار پاسخ دادن به بقیۀ پرسش ها را ساده تر خواهد کرد و از آن مهم تر به انسجام بحث کمک خواهد نمود.

جنبش دانشجوئی بخشی از جنبش دموکراتیک عمومی و بخشی از جنبش جوانان است. هرکدام از این دو جنبه ویژگی هائی به جنبش دانشجوئی می دهد که در خور اهمیت اند.

تعلق جنبش دانشجوئی به جنبش دموکراتیک عمومی بدین معنی است که دانشجویان، در اکثریت عظیم خود، خواست های دموکراتیک وسیع دارند و تاریخ جنبش دانشجوئی تقریباً در همۀ کشورهای جهان و از جمله در ایران گواه بر این است که اکثر دانشجویان جزء فعال ترین نیروهای دموکراسی طلب جامعه هستند و واقعاً به لایه های دموکرات جامعه تعلق دارند.

علت این امر در ایران اساساً چند چیز است:

نخست اینکه دانشجویان بنا بر ویژگی فعالیت خود که فعالیت علمی، فرهنگی و روشنفکرانه است به آزادی اندیشه و بیان، آزادی گردهمائی، آزادی پژوهش، آزادی انتقاد و پرسش، آزادی مراوده با یکدیگر، آزادی مسافرت و رفت و آمد، حق بازدید از مراکز تولیدی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و غیره نیاز دارند. دوم اینکه دانشجویان به عنوان جمعی وسیع که در محیط های اجتماعی مانند دانشگاه ها و مدارس عالی، خوابگاه های دانشجوئی، آزمایشگاه ها و کتابخانه ها، کارهای میدانی پژوهشی، فعالیت های ورزشی، فعالیت های فوق برنامه و غیره زندگی و فعالیت گروهی دارند، بنا بر خصلت جمعی و گروهی این زندگی و این فعالیت ها به تشکل و ایجاد انجمن ها و به طور کلی به حق تشکل نیاز دارند یعنی خود ِ زندگی این حق را برای آنها برجسته می کند. همچنین زندگی دانشجوئی، چه به صورت فردی و چه جمعی، یک رشته نیازهای معیشتی، اقتصادی و اجتماعی برای اکثریت عظیم دانشجویان به طور مبرم مطرح می نماید که باید حل شوند (خوراک، پوشاک، مسکن، هزینه های بهداشتی و درمانی، هزینه های تحصیلی، هزینۀ رفت و آمد، تفریح و غیره). عامل سومی که بر زندگی و بر ذهن جوانان به سرعت تأثیر می گذارد آشنائی بیشتر و برخورد مستقیم تر آنها با یک رشته نهادهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه، درک نابسامانی ها و عملکردهای ارتجاعی آن نهادها و نیز مشاهده و تجربۀ تبعیض ها و نابرابری ها در زندگی هر روزه شان و دخالت های روزانۀ نیروهای انتظامی، امنیتی، امام جمعه ها، گروه های حزب اللهی و تبدیل دانشگاه ها به میدان تاخت و تاز، عربده کشی، باج خواهی و بگیر و ببند آنها است. چهارم اینکه دانشجویان بنا بر سرشت فعالیت خود، عطش شان به دانش و آگاهی و آشنائی بیشتری که با رسانه های جمعی دارند، با فعالیت های اجتماعی و سیاسی دانشجویان و جوانان و نیز کارگران و زنان در کشورهای دیگر و خواست های آنان آشنا می شوند و اگر نگوئیم منبع الهام، دست کم مبنای مقایسه ای پیدا می کنند. پنجم و شاید مهم تر از همه اینکه دانشجویان از کل جامعه و طبقات اجتماعی جدا نیستند : آنها از زندگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کل جامعه تأثیر می گیرند، از تبعیض ها، ستم ها و استثماری که در جامعه شاهد آن هستند رنج می برند، می خواهند به عنوان عضو فعال جامعه بر جامعه و نحوۀ ادارۀ آن اثر بگذارند.

این خواست ِ اثر گذاری دانشجویان بر جامعه، نهادها و ساختارهای آن جدا از کل جنبش های موجود در جامعه و جدا از خواست های طبقات مختلف نیست. دانشجویان چه به لحاظ خاستگاه طبقاتی خود و چه به لحاظ موضعی که در اثر کسب آگاهی و شرکت در جنبش های اجتماعی کسب می کنند، از موضع این یا آن طبقه در مبارزات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جاری در جامعه شرکت می کنند. مبارزات دانشجویان با آنکه خصلت دموکراتیک عمومی دارد غیر طبقاتی و فوق طبقاتی نیست. همان گونه که شیوۀ برخورد طبقات مختلف جامعه به مسألۀ دموکراسی متفاوت است و اصولاً خود دموکراسی امری طبقاتی است.

گفتیم که شیوۀ برخورد طبقات مختلف به خواست های دموکراتیک در جامعه یکسان نیست. بورژوازی ایران، خواه بورژوازی بوروکراتیک – نظامی و بورژوازی تجاری که قدرت سیاسی را در دست دارند و خواه بورژوازی لیبرال و دیگر بخش های بورژوازی که در قدرت سیاسی سهیم نیستند همگی دشمن پیگیر دموکراسی اند. بورژوازی حاکم با شدیدترین شیوه های سرکوب ،ابتدائی ترین حقوق مردم را پایمال می کند که دانشجویان در صف اول قربانیان شکنجه، تجاوز، اعدام و احکام سنگین زندان و اخراج از دانشگاه و محرومیت از تحصیل و غیره قرار دارند. بورژوازی ای که در قدرت سیاسی سهیم نیست، چه آن بخش که پای بند به قانون اساسی ارتجاعی جهوری اسلامی و ولایت فقیه است، چه بورژوازی لیبرال و ناسیونالیست، چه آنهائی که حسرت بازگشت به رژیم سلطنتی دارند و چه آنهائی که چشم امید به دخالت قدرت های امپریالیستی بسته اند، همگی به دلیل استثمار گر بودن یا حمایت شان از استثمار دشمن کارگران و دیگر زحمتکشان اند، همگی شووینیست و مخالف برابری حقوق ملت های ساکن ایران، همگی مخالف برابری کامل حقوق زن و مرد، همگی خواهان سرکوب جنبش کارگری، جنبش کمونیستی، جنبش اتحادیه ای کارگران و دانشجویان و به طور کلی هر جنبش پیشرو هستند. همین امر در مورد زمینداران، به ویژه زمینداران بزرگ روستاها و شهرها، نیز صادق است.

تنها طبقاتی که واقعاً در دموکراسی نفع دارند و خواهان واقعی دموکراسی وسیع برای توده های مردم هستند یا می توانند باشند طبقۀ کارگر، دهقانان زحمتکش و دیگر لایه های زحمتکش شهر و روستا هستند و اینان اکثریت عظیم مردم را تشکیل می دهند.

به طور مشخص طبقۀ کارگر ایران بزرگترین طبقۀ اجتماعی کشور است که بیش از نیمی از جمعیت کشور را تشکیل می دهد و با دهقانان و دیگر زحمتکشان مجموعاً 90 درصد یا بیشتر مردم را در بر می گیرند. بنابراین هیچ جنبش واقعا دموکراتیک در ایران، از جمله جنبش دانشجوئی، نمی تواند به این 90 در صد و به ویژه به کارگران و خواست هایشان بی اعتنا و بی توجه باشد.

علاوه بر جنبۀ عددی و کمّی، یعنی این واقعیت که کارگران، دهقانان و دیگر زحمتکشان اکثریت 90 درصدی یا بالاتر جامعه را تشکیل می دهند و بنابراین دموکراسی، امر آنها است، به لحاظ کیفی نیز دموکراسی مورد نظر و مورد نیاز کارگران و زحمتکشان با دموکراسی هائی که احیاناً طبقات یا گروه های دیگر (اساسا برای مردم فریبی یا خود فریبی و گاه هر دو) مطرح می کنند تفاوت بنیادی دارد. دموکراسی مورد نظر و مورد نیاز کارگران و زحمتکشان مخالف هرگونه امتیاز سیاسی یا حقوقی بر اساس رسته و رتبۀ اجتماعی، دینی، میزان ثروت، جنسیت، ملیت و نژاد، خواهان رفع هرگونه تبعیض حقوقی و سیاسی مبتنی بر رتبۀ اجتماعی، دینی، میزان ثروت، جنسیت، ملیت و نژاد؛ خواهان حکومت انتخابی و حق هر شهروند برای انتخاب کردن و انتخاب شدن برای هر مسؤلیت سیاسی، قضائی، اداری و فرهنگی؛ خواهان آزادی نامحدود بیان، اندیشه، اعتقاد، دینداری یا بی دینی، آزادی انتقاد از هر نهاد یا شخص؛ خواهان آزادی گرد همائی، تظاهرات، تشکل و تحزب؛ خواهان برابری کامل زن و مرد در همۀ عرصه های حقوقی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی؛ خواهان حق اعتصاب؛ خواهان آزادی رفت و آمد و انتخاب شغل، مصونیت مسکن و مراسلات و پیام های الکترونیکی از تفتیش و تعرض؛ خواهان برابری همۀ مردم در برابر قانون، استقلال قوۀ قضائیه و انتخابی بودن قضات، علنی بودن دادگاه ها، حق دفاع آزادانۀ هر متهم از خود به طور شخصی یا با وکیل مدافع، منع هرگونه شکنجۀ جسمی و روانی، لغو مجازات اعدام، لغو همۀ قوانین ارتجاعی و ضد دموکراتیک، حق هر شهروند به شکایت از هر نهاد یا هر فرد به دادگاه؛ جدائی دین از دولت، دستگاه قضائی و آموزش عمومی، قطع کمک های دولتی به نهادها و مقامات دینی، منع تفتیش عقاید؛ حق هر زوج بالغ به ازدواج یا زندگی مشترک، حق برابر هر یک از زوج ها در امر طلاق یا جدائی، حق برابر هر یک از زوج ها در نگاهداری و تربیت فرزندان، لغو چندهمسری و صیغه است. علاوه بر این خواست ها که همواره تا استقرار دموکراسی موضوع مبارزه اند، و حتی پس از استقرار آن نیز برای محافظت از آن باید مورد نظر باشند و مطالبه شوند، خواست های مشخص زیرکه سال هاست در ایران مطرح اند باید با پیگیری دنبال شوند:

آزادی همۀ زندانیان سیاسی

منع سانسور مطبوعات و منع توقیف آنها

آزادی فعالیت سندیکاها، انجمن ها و احزاب

منع هر گونه شکنجۀ جسمی و روانی؛ منع وادار کردن هر فرد به اعترافات در تلویزیون و دیگر رسانه ها

معرفی همۀ کسانی که در شکنجه ها، کشتارها، ضرب و شتم ها و تجاوزات چه به عنوان آمر و چه عامل نقش داشته اند

خروج نیروهای انتظامی و امنیتی از دانشگاه ها، مدارس عالی و خوابگاه های دانشجوئی

منع حملۀ نیروهای انتظامی به دانشگاه ها و خوابگاه های دانشجوئی

باز گرداندن دانشجویان اخراجی به دانشگاه ها برای ادامۀ تحصیلاتشان

آزادی تشکیل انجمن های دانشجوئی مستقل و نشریات دانشجوئی

منع دخالت نیروهای انتطامی و باندهای امر به معروف و نهی از منکر در مسائل خصوصی و به ویژه در روابط عاطفی و جنسی دانشجویان

لغو «گزینش دانشجو» و یا استاد و مدرس دانشگاه ها و مدارس عالی عمومی براساس اعتقادات دینی، جنسیت یا منشأ ملی و قومی

لغو سهمیه بندی دانشجوئی بر اساس جنسیت و یا بر اساس وابستگی به نهادها

حذف معیارهای مبتنی بر جنسیت، مذهب، عقیده، ملیت یا قومیت در زمینۀ اعطای بورس و کمک تحصیلی، مسکن دانشجوئی، انتخاب رشته و غیره

حق تدریس و تحصیل به زبان های ملت های غیر فارس ساکن ایران

….

جنبش دانشجوئی در کشاکش مبارزات طبقاتی در جامعه است و نمی تواند خود را از این مبارزات جدا نگه دارد. در شرایط کنونی ایران، بخش کوچکی از دانشجویان یا به دلیل ناآگاهی و یا منافع شخصی و طبقاتی، طرفدار حکومت اند. بخش وسیع تری، عمدتاً به دلیل آکاهی ناکافی و توهم طرفدار «جنبش سبز» و اصلاح طلبان هستند. این دانشجویان توجه ندارند که نفس طرفداری موسوی، کروبی، خاتمی و دیگر رهبران جنبش سبز از قانون اساسی جمهوری اسلامی و ولایت فقیه (چه در شکل «مطلقه» و چه در شکل «مشروطۀ» آن) به معنی ضدیت و دشمنی با دموکراسی است (حتی اگر سابقۀ سال های طولانی خدمت اینان به رژیم جنایت و جنگ و ننگ را در نظر نگیریم که البته به هیچ وجه نمی توانیم در نظر نگیریم و هیچ کس حق ندارد در نظر نگیرد!). عدۀ خوشباوری هم که خیال می کنند «جنبش سبز» چیزی مستقل است و «کسان دیگری» غیر از اصلاح طلبان حکومتی رهبری آن را بر عهده دارند یا اینکه گمان می کنند این جنبش رهبر ندارد دچار خوش خیالی ساده لوحانه ای هستند. این «کسان دیگر» نیروی مادی ندارند و آنهائی که در جنبش سبز واقعاً کاری می توانند بکنند همان کسانی هستند که مشی موسوی و کروبی و اصلاح طلبان را می پذیرند و یا به زیر رهبری آنها در می آیند.

جنبش دانشجوئی ایران باید بین مشی دموکراسی پیگیر و انقلابی از یک طرف، و جریان ضد دموکراتیک جنبش سبز و دیگر جریان های بورژوائی از طرف دیگر، انتخاب به عمل آورد. ما برآنیم که جنبش دانشجوئی به مثابۀ بخشی از جنبش دموکراتیک عمومی می تواند و باید آگاهانه به دموکراسی پیگیر، یعنی دموکراسی مورد نیاز و مورد نظر اکثریت 90 درصدی یا بالاتر مردم که خواست های اساسی آن، چه به صورت خواست های عام و چه به شکل خواست های ویژۀ دانشجوئی در بالا آمد، بپیوندد. این جنبش چنین پتانسیلی دارد و همۀ نیروهای انقلابی باید برای تحقق این پتانسیل مبارزه کنند.

حال اگر به جنبۀ دیگر جنبش دانشجوئی نگاه کنیم، یعنی آن را همچون بخشی از جنبش جوانان مورد بررسی قرار دهیم باز به همین نتیجه خواهیم رسید: تودۀ وسیع جوانان در ایران، خواه آنهائی که تحصیلات عالی شان را تمام کرده اند، خواه دانشجویان و خواه بخش عظیم جوانان که از تحصیلات عالی (و برخی حتی از تحصیلات متوسطه و ابتدائی هم محروم اند) دارای خواست های زیادی در زمینه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اند. خواست های سیاسی آنان اساساً در چارچوب خواست های دموکراتیک عامی است که در بالا گفته شد. خواست های اقتصادی و اجتماعی تودۀ جوانان اساساً عبارتند از :

اشتغال

حقوق زمان بیکاری به میزان دست کم حد اقل مزد

بیمۀ درمان و بهداشت

منع دخالت نیروهای انتطامی و باندهای امر به معروف و نهی از منکر در مسائل خصوصی جوانان و به ویژه در روابط عاطفی و جنسی جوانان

تودۀ جوانان در همان حال نیاز به برآورده شدن خواست های دموکراتیک عامی در زمینه های سیاسی، حقوقی و غیره دارند که بالاتر طرح کردیم.

دانشجویان نیز مانند دیگر جوانان با مسائل اقتصادی و اجتماعی، به ویژه بیکاری و مسکن و بهداشت و درمان و تبعیض های جنسی و دخالت های پلیسی در عادی ترین رفتارها و هنجارهای اجتماعی خود، به طور مشخص مناسبات با جنس مخالف و به طور کلی روابط جنسی و عاطفی، درگیرند و این امر ضرورت پیوند آنان، یعنی هم دانشجویان و هم دیگر جوانان، را با جنبش کارگری و جنبش زنان برای آزادی ثابت می کند.

این پیوند می تواند و باید انرژی و خشم انقلابی جوانان، اعم از دانشجو غیر دانشجو، را با اعتراض خشم انقلابی کارگران و زنان در شط خروشان و بنیان کنی به ضد جمهوری ارتجاعی و خونین اسلامی، به ضد حکومت ننگین و ویرانگر سرمایه داران و زمینداران حاکم متمرکز سازد.

در این پیکار توجه به نکات زیر اهمیت دارد:

ا) مبارزه برای دموکراسی در کشورهائی که در آنها دولت استبدادی حاکم است، همواره نمی تواند به گونه ای علنی و قانونی صورت گیرد، مگر آنکه ابعاد این مبارزه بسیار وسیع یا کاملاً توده گیر باشد. از این رو توجه به اشکال مشخص و مناسب مبارزات دانشجوئی اهمیت بسیار و گاه تعیین کننده دارد. جنبش دانشجوئی نیز اگر خواست های دموکراتیک تودۀ مردم را که در بالا ذکر کردیم با توجه به اولویت های روز فرموله کند و آنها را موضوع مبارزۀ خود قرار دهد برای پیشبرد مؤثر این مبارزه باید به نحو مناسبی مبارزۀ مخفی و علنی را با یکدیگر ترکیب کند.

2) جنبش دانشجوئی و جنبش کارگری در مبارزه برای دموکراسی، باید با یکدیگر پیوند یابند. درک این ارتباط و تأثیر متقابل این دو جنبش بر یکدیگر حائز اهمیت فوق العاده ای است. به طور مشخص ضروری است که جنبش دانشجوئی از خواست های کارگران حمایت کند (همان گونه که هم اکنون جنبش های دانشجوئی فرانسه، یونان، انگلستان، ایتالیا و غیره این کار را می کنند) همان گونه که کارگران باید از خواست های بحق دانشجویان پشتیبانی نمایند.

3) بخشی از دانشجویان، به ویژه آنانی که از طبقات پائین جامعه می آیند، و آنانی که به سطح بالائی از فرهنگ و دانش اجتماعی و تفکر مستقل دست می یابند، می توانند در جریان مبارزه برای دموکراسی، خواه در مبارزات دانشجوئی خواه مبارزات عمومی جوانان و خواه در مبارزات زنان به سوی مبارزۀ طبقاتی کارگران جلب شوند و حلقه های رابط محکمی بین این جنبش ها به وجود آورند.

5) جنبش کارگری، به ویژه جنبش سیاسی طبقۀ کارگر، باید به آن بخش از دانشجویان که به سوی مبارزۀ طبقاتی کارگران جلب می گردند، توجه ویژه نماید: 1- آنان را به آموزش خلاق سوسیالیسم علمی ترغیب کند؛ 2 – آنان را به بی ثمری مبارزات صرفاً علنی و قانونی آگاه کند؛ 3 – آنان را به مبارزات انقلابی که در محتوای خود مبارزاتی مخفی و غیر قانونی اند، هدایت کند.

2) اگر بخواهید مروری کوتاه بر جنبش دانشجویی در ایران داشته باشید آیا می شود دوران هایی را برای تاریخ جنبش دانشجویی تعریف کرد و ویژگی های آن ها به نظر شما چیستند؟

جنبش دانشجوئی، چنانکه گفتیم، از کل جامعه، از طبقات اجتماعی و مبارزات آنها با یکدیگر، از مسائل مهمی که جامعه با آن در هر مقطع تاریخی درگیر است و از خواست های طبقات مختلف جامعه، به ویژه خواست های طبقات و لایه های بالندۀ اجتماعی، جدا نیست.

ما از دورۀ انقلاب مشروطه که یکی دو مدرسۀ تحصیلات عالی جدید بیشتر وجود نداشت شاهد شرکت دانشجویان و دانش آموزان در مبارزات عمومی مردم هستیم. در دورۀ رضا شاه که نخستین دانشگاه به وجود آمد نیز حرکت هائی از سوی دانشجویان و برخی استادان در دو زمینه یکی مبارزه با استبداد و دیگری مبارزه با نفوذ امپریالیسم وجود داشت. این مبارزه پس از شهریور 1320 و در دورۀ محمد رضا شاه ادامه یافت. ویژگی جنبش دانشجوئی در دورۀ محمد رضاشاه، همچنان خصلت دموکراتیک و ضد امپریالیستی آن بود. پس از کودتای 28 مرداد و امواج سرکوب خونین این مبارزه ادامه داشت که اعتراض دلیرانۀ دانشجویان در روز 16 آذر 1332 به حکومت شاه و امپریالیسم حامی آن به ویژه امپریالیسم آمریکا، یک نمونه و نماد این مبارزه بود که نام روز دانشجو به خود گرفت.

جنبش دانشجوئی خصلت دموکراتیک و ضد امپریالیستی خود را تا بهمن 1357 با تغییرات و تحولاتی حفظ کرد. تا پیش از دهۀ 1340، جنبش دانشجوئی از نظر سیاسی اساساً زیر تأثیر حزب توده و احزاب ملی (جبهۀ ملی و نهضت آزادی) بود. گرچه حزب توده و احزاب ملی تنها جریان های موجود نبودند اما در تعیین سمت و سوی سیاسی جنبش در آن مقطع نقش زیادی داشتند. این تأثیرات خود را به خصوص در گرایش به «اصلاح حکومت» و «ضرورت سپردن کارها به دست اشحاص پاک و لایق» و غیره نشان می داد. در بهترین حالت مبارزه با «دیکتاتوری شاه» مطرح بود و نه ضرورت برانداختن رژیم. نباید از یاد برد که «ملی» ها هم شعار «شاه سلطنت کند و نه حکومت» می دادند. البته جنبش دانشجوئی با این شعارها وارد میدان نمی شد اما طرز فکری که این شعارها را می داد در جنبش دانشجوئی اواخر دهۀ 1330 و اوائل دهۀ 1340 غالب بود. با این همه در جنبش دانشجوئی و دانش آموزی حرکت های رادیکال حتی در آن سال ها نیز وجود داشت.

از اواسط و اواخر دهۀ 1340 شاهد نفوذ افکار انقلابی، یعنی ضرورت براندازی رژیم شاه، در جنبش دانشجوئی هستیم، که در اواخر دهۀ 1340، با شکل گیری جنبش چریکی در ایران (چریک های فدائی خلق و سازمان مجاهدین خلق) که اکثریت بزرگی از رهبرانشان از فعالان و رهبران جنبش های دانشجوئی بودند، گسترش یافت. البته فکر و شعار براندازی رژیم منحصر با این دو سازمان نبود. گروه های انقلابی مارکسیست – لنینیست در داخل و خارج از کشور نیز طرفدار براندازی بودند و آنها نیز تأثیر معینی بر دانشجویان و جنبش دانشجوئی داشتند.

در تمام دهۀ 1340 و به ویژه نیمۀ دوم آن و نیز در سال های نخست دهۀ 1350 شاهد جنبش دانشجوئی در مسائلی مانند خواست لغو شهریۀ دانشگاه، اعتراض به تاج گذاری، بزرگداشت تختی، اعتراض به دستگیری های دانشجویان، اعتراض به افزایش قیمت بلیت اتوبوس شرکت واحد، اعتراض به برگذاری مسابقۀ فوتبال با اسرائیل، اعتراض به اعدام های مبارزان سیاسی، اعتراض به جشن های 2500 ساله، اعتراض به مسافرت نیکسون به ایران و غیره هستیم. عرصۀ تظاهرات و اعتصابات دانشجوئی اساساً دانشگاه تهران، پلی تکنیک، دانشگاه صنعتی، دانشگاه تبریز، دانشگاه شیراز، دانشگاه اهواز و چند مؤسسۀ دیگر بود. از سال 1350 به بعد رژیم شاه با استقرار گارد دانشگاه در دانشگاه تهران و چند دانشگاه دیگر و نیز تعطیل کردن هر از گاهی دانشگاه ها و دستگیری و محکوم کردن دانشجویان یا فرستادن آنها به سربازی تنبیهی به اعتراضات دانشجوئی پاسخ می داد.

موج جدیدی از تظاهرات و اعتراضات دانشجوئی از دانشگاه تبریز در سال 1356 شروع شد و در دیگر دانشگاه ها و مدارس عالی گسترش یافت که تا بهمن 1357 ادامه داشت. در پائیز 1357 شاهد رشد جنبش دانشجویان چپ و شکل گیری سازمان های دانشجوئی «هوادار» سازمان های چپ هستیم. بدین سان اواخر سال 1357 و اوائل سال 1358 نشانگر اوجگیری جدیدی در جنبش دانشجوئی است که این بار علاوه بر دانشجویان هوادار سازمان های چریکی، دانشجویان طرفدار گروه ها و سازمان های مدافع خط مشی «سیاسی- تشکیلاتی» و یا جریانی را که بعداً به «خط 3» معروف شد نیز در بر می گیرد. البته مجاهدین خلق نیز سازمان دانشجوئی هوادار خود را که «انجمن دانشجویان مسلمان» نام داشت به وجود آوردند.

رژیم جمهوری اسلامی با حمله به دانشگاه ها، قلع و قمع سازمان های دانشجوئی غیر از جریان های وابسته به رژیم، تعطیل دانشگاه و به راه انداختن ماشین جهنمی تصفیه و سرکوبی که نام «انقلاب فرهنگی» بر آن نهاد، به این دوره از جنبش دانشجوئی دموکراتیک و ضد امپریالیستی در ایران خاتمه داد. اشغال سفارت آمریکا توسط «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام»، علاوه بر اهداف سیاسی مشخصی که داشت (که یکی از آنها تصفیۀ لیبرال های مذهبی از حکومت بود)، در عین حال برای مدتی، در حالی که جنبش دانشجوئی مستقل از میان رفته بود، زمینه را برای ایجاد سازمان های دانشجوئی وابسته به حکومت ایجاد کرد که بعداً به طور مشخص در «دفتر تحکیم وحدت» شکل سازمانی به خود گرفت.

با تشدید تضاد بین چناح های حکومتی جریانی که به اصلاح طلب معروف شد کوشید در میان دانشجویان نفوذ خود را گسترش دهد. این جریان از امتیازاتی در این زمینه برخوردار بود. نخست اینکه پس از تصفیه های طولانی و خونین و برقراری اختناق و سانسور در دانشگاه ها و تحمیل آموزش ها و ایدئولوژی دینی خطر رقابت جدی از جانب نیروهای چپ و دموکرات، دست کم در کوتاه مدت، وجود نداشت. دوم اینکه هر چند «برکات» اشغال سفارت آمریکا، یعنی شتاب گیری روند تصفیۀ لیبرال ها از حکومت، منحرف کردن اذهان کارگران و زحمتکشان از مبارزه برای خواست های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی خود، ایجاد شکاف در میان نیروهای مخالف و جلب بخشی از آنها، ارائۀ چهره ای «ضد امپریالیستی» از رژیم که هم دستاویز مهمی برای سرکوب داخلی و هم جلب حمایت جنبش های پان اسلامیست و یا ساده اندیش در منطقه بود و غیره، اساساً نصیب جناح اصول گرا یا پان اسلامیست شد، اما بسیاری از«رهبران» این حرکت به جناحی که بعداً اصلاح طلب نامیده شدند نزدیک بودند یا نزدیک شدند. انعکاس این جریان در جنبش دانشجوئی مذهبی، دوگانه بود. از یک سو این رهبران و یا چهره هائی که از آنان ساخته بودند شور سیاسی و مذهبی بخش هائی از دانشجویان، به ویژه دانشجویان مذهبی، را جهت می دادند و از طرف دیگر از آنجا که سران این حرکت غالباً به پست ها و مسؤلیت های کم و بیش بالای اداری، نظامی و امنیتی و بعضاً دانشگاهی دست یافته بودند جاذبه و سرمشقی برای برخی از جاه طلبان به حساب می آمدند و این هم زمینه ای برای تقویت جریان موسوم به اصلاح طلب بعدی در دانشگاه ها فراهم کرد.

از آنجا که این جریان تنها تشکل مجاز دانشجوئی بود، توده های دانشجو که ممکن بود هیچ ربطی هم به جریان های حکومتی یا جاه طلبان سیاسی و مقام جویان نداشته باشند برای تحقق برخی خواست های خود و یا بیان اعتراضات در کنار و گاه در درون این سازمان فعالیت می کردند. جریان 18 تیر 1378 و رویدادهای پس از آن نشان داد که جناح حاکم رژیم (بیانگر منافع بورژوازی بوروکرات- نظامی و بخشی از بورژوازی تجاری است) حتی توانائی تحمل چنین سازمانی را ندارد و به سرکوب شدید فعالان آن و یا دانشجویانی که در کنار آن فعالیت می کردند، روی آورد.

اما به رغم از میان رفتن سازمان های مستقل دانشجوئی و سرکوب نهادهای دانشجوئی وابسته به اصلاح طلبان، که تا حدی آزادی فعالیت داشتند، در سال های اخیر شاهد رشد چشمگیری در زمینۀ آگاهی و تفکر سیاسی در میان دانشجویانی هستیم که به ضرورت حرکت و تشکل مستقل از جناح های حکومت یا به طور کلی مستقل از بورژوازی (خواه حاکم و خواه غیر حاکم) پی برده اند.

این جهشی در جنبش دانشجوئی و نشانگر «دوران جدیدی» در این جنبش است. این دوران جدید هنگامی می تواند واقعاً شکوفا شود و تکامل یابد که دانشجویان پیشرو و انقلابی که با نگرش بورژوائی به جنبش دانشجوئی مرزبندی دارند و پای بند به پیوند محکم جنبش دانشجوئی با جنبش دموکراتیک عمومی مردم و جنبش طبقۀ کارگر برای آزادی هستند، از یک سو بتوانند پیوند خود را با تودۀ دانشجو و توده های زحمتکش مردم گسترش دهند و از سوی دیگر با تلفیق مناسب اشکال مبارزۀ مخفی و علنی باعث تداوم و تکامل مبارزه و هسته های مبارزاتی شوند. طبیعی است که چنین روش و دیدگاهی با هر نوع حرکتی که در عمل به معنی «عسس بیا مرا بگیر » باشد، باید مرزبندی کند.

3) کارکرد جنبش دانشجویی و تاثیر آن بر تحولات سیاسی اجتماعی در کشورهای پیشرفته ی سرمایه داری کنونی را چگونه ارزیابی می کنید و مقایسه ای در همین زمینه با وضعیت کشورهایی همچون ایران بکنید لطفا؟

در چند سال اخیر جنبش دانشجوئی به ویژه در فرانسه، ایتالیا، اسپانیا، سوئد، یونان، پرتقال و نیز در برخی از کشورهای آمریکای لاتین پیوند نزدیکی با جنبش کارگری از یک سو و با جنبش عمومی ضد امپریالیستی از سوی دیگر برقرار کرده است، یا بهتر است بگوئیم این پیوند تقویت یافته است، زیرا همواره وجود داشته است (یک نمونۀ مهم آن جنبش های بزرگ سال 1968 در فرانسه، آلمان، آمریکا و غیره است).

مثلا طی چند سال اخیر فرانسه شاهد جنبش وسیع و نیرومند دانشجویان و دانش آموزان در مخالفت با لایحۀ مربوط به «قرار داد نخستین استخدام» بود که از نظر مزد و شرایط کار و غیره برای جوانان، به ویژه بسیار نامساعد بود و برای سرمایه داران شرایطی به وجود می آورد که مزدها را تا حد زیادی حتی برای کارهای فنی و تخصصی پائین بیاورند. اعتراضات خیابانی جوانان و همکاری کارگران و دانشجویان باعث شد که با آنکه این لایحه در دو مجلس فرانسه تصویب شد و به توشیح رئیس جمهور وقت هم رسید، معلق شود و اجرا نگردد.

یک مورد بسیار مهم دیگر جنبش وسیع کارگری باز هم در فرانسه به ضد تغییر قانون بازنشستگی در جهت افزایش سال های خدمت و بالا بردن سن بازنشستگی بود. دانشجویان و حتی دانش آموزان دبیرستان ها در این حرکت مقاومت کارگری که هفته ها طول کشید در کنار کارگران شرکت کردند.

دانشجویان در ایتالیا در کنار کارگران و نیز معلمان و استادان به ضد سیاست ریاضت کشانۀ برلوسکونی که بودجۀ مربوط به خدمات عمومی و پژوهش های دانشگاهی را شدیداً کاهش داده شرکت کردند.

شاهد شبیه همین حرکت در اسپانیا و پرتغال هستیم.

در دو سال گذشته حرکات اعتراضی بسیار شدید و دامنه داری در یونان در اعتراض به سیاست های ریاضت کشانۀ دولت که توسط صندوق بین المللی پول و دولت های بزرگ اروپائی به این کشور تحمیل گشته، هستیم.

همچنین در انگلستان دانشجویان به ضد طرح حکومت محافظه کار جدید این کشور در مورد افزایش شهریه های دانشگاهی تظاهرات شدید و خشنی انجام دادند.

همۀ این رویدادها نشان دهندۀ نوعی همگرائی در مبارزات اجتماعی، به ویژه مبارزات جوانان و دانشجویان با مبارزات کارگری است. یک علت مهم این امر آن است که با تکامل سرمایه داری بسیاری از کارهای تخصصی و کارهای فکری، «امتیازی» را که در گذشته داشتند از دست می دهند. بیکاری و فقر و ناامنی اجتماعی نه تنها دامنگیر کارگران ساده و نیمه ماهر می شود بلکه بسیاری از کارگران ماهر و متخصص، تکنیسین ها و مهندسان را نیز تهدید می کند. اکنون نه تنها معلمان و پرستارها و بهیارها و بهورزان و غیره بخش مهمی از طبقۀ کارگر در تمام کشورهای جهان را تشکیل می دهند بلکه بخش های دیگری از کسانی که کار فکری یا تخصصی می کنند به آنها می پیوندند یا دست کم خود را با کارگران هم سرنوشت احساس می کنند.

در ایران نیز بخش مهمی از دانشجویان – به ویژه با افزایش شمار آنها در دو دهۀ اخیر – شبح هولناک بیکاری، بی اعتمادی به آینده و تورم بالا را هر روز مشاهده می کنند. از سوی دیگر در ایران نیز در اثر تکامل سرمایه داری، جدائی روز افزون تولید کنندگان از وسائل تولید، و بالا رفتن میزان حداقل سرمایۀ لازم برای به راه انداختن «کسب و کار مستقل»، و تمرکز سرمایه در دست شمار هر چه کمتری از افراد که ویژگی های سیاسی جمهوری اسلامی آن را تشدید می کند، آری همۀ این عوامل باعث می شوند که بسیاری از تحصیل گردگان، آیندۀ دیگری جز کار ِ مزدی برای خود نبینند.

تا آنجا که به جنبۀ سیاسی و فرهنگی ضرورت نزدیکی دانشجویان با کارگران مربوط می شود در پاسخ به پرسش اول به حد کافی توضیح دادیم.

4) شعار «دانشجو کارگر، اتحاد اتحاد» از جمله شعارهایی است که از سوی دانشجویان چپ گرا در ایران مطرح می شود. به نظر شما از زاویه ی تحلیل طبقاتی، این شعار با توجه به خصوصی سازیِ فزاینده و جهت گیریِ طبقاتیِ نظام آموزشیِ ایران چقدر موضوعیت دارد و چه موانعی برای تحقق این شعار وجود دارد؟

با توجه به همۀ آنچه در پاسخ به پرسش های قبل گفتیم، این شعار را درست ارزیابی می کنیم. درستی این شعار ربطی به خصوصی سازی ندارد. سرمایه داری به طور کلی و سرمایه داری ایران به طور اخص، چه در آن، بخش دولتی دست بالا را داشته باشد و چه بخش خصوصی، به سمت تمرکز هر چه بیشتر حرکت می کند و این بدان معنی است که چشم انداز اقتصادی «کسب و کار آزاد» برای کسانی که سرمایۀ کافی ندارند بسیار کم است، یعنی همان گونه که بالاتر گفتیم چشم انداز واقعی بسیاری از دانشجویان، کار ِ مزدی است.

برای بررسی موانع اتحاد مورد نظر دانشجویان با کارگران، باید نخست مسأله را به طور دقیق طرح کرد. طرح دقیق مسأله چنین است: در چه صورت عناصری از طبقات و لایه های غیر پرولتری (بورژوا، خرده بورژوا، دهقان و غیره ) می توانند به پرولتاریا بپیوندند؟

از نظر اقتصادی – اجتماعی دیدیم که با تکامل انباشت سرمایه (که به معنی جدا شدن تولید کنندۀ مستقیم از وسائل تولید و تشکیل دو قطب کار و سرمایه است) و تمرکز سرمایه (که به معنی سلب مالکیت از سرمایه داران کوچک و متوسط و حتی برخی سرمایه داران بزرگ توسط سرمایه داران بزرگ تر است، یعنی جمع شدن سرمایه در دست های هر چه کمتر) روند پرولتری شدن جامعه تشدید می شود و مثلاً تا آنجا که به دانشجویان مربوط می شود همان گونه که گفتیم بسیاری از دانشجویان آینده ای بجز کار ِ مزدی ندارند و مزد بسیاری از آنها به دلائلی که گفتیم (و در کشورهای پیشرفتۀ سرمایه داری شاهدش هستیم) تفاوت زیادی با مزد متوسط در جامعه نخواهد داشت و براساس داده های اقتصادی و آمارها با احتمال زیاد از خط فقر پائین تر یا در سطح خط فقر خواهد بود). اما این همۀ مسأله نیست. برای داشتن موضع پرولتاریا و یا حداقل فهمیدن ضرورت اتحاد با کارگران، دانشجویان باید به قول مارکس پیشداوری های بورژوائی و خرده بورژوائی را کنار بگذارند و این امر با آموزش سوسیالیستی و نیز با عمل انقلابی به ویژه در پیوند با کارگران میسر است. برای یاد گرفتن شنا باید وارد آب شد و شنا کرد!

موانع وحدت دانشجویان و کارگران اساساً موانع ذهنی است (روشن است که منظور ما اکثریت یا بخش مهم دانشجویان است، چون بخش کوچکی از آنان، دست کم در چشم اندازی قابل پیش بینی، هرگز به کارگران نخواهند پیوست) و به همین دلیل است که چه در اینجا و چه در پاسخ به پرسش اول روی روند آموزش سوسیالیسم علمی و نیز شرکت در عمل انقلابی تکیه کردیم. این موانع ذهنی همان چیزهائی است که مارکس آنها را پیشداوری های بورژوائی و خرده بورژوائی می نامد که هم جنبۀ تئوریک و هم جنبۀ فرهنگی دارند.

5) وضعیت کنونی جنبش دانشجویی در ایران را چطور ارزیابی می کنید و چه چشم اندازی برای آن در نظر دارید؟( با در نظر گرفتن مراسم 16آذر امسال)

در پاسخ به پرسش 1 و به پرسش های دیگر تا حد زیادی پاسخ این سؤال را دادیم. در جنبش دانشجوئی ایران گرایش جدیدی زاده می شود و رشد می کند که با گرایش های بورژوائی در این جنبش مرزبندی دارد و گرایش به سمت طبقۀ کارگر و سوسیالیسم در آن دیده می شود. این گرایش هم به لحاظ نظری و هم عملی هنوز در آغاز راه است. به همین جهت است که ما چند بار از ضرورت آموزش سوسیالیسم علمی و شرکت در عمل انقلابی و پیوند با طبقۀ کارگر و توده ها سخن گفتیم. دانشجویان کمونیست باید با کارگران و جنبش کارگری پیوند برقرار کنند، اما این به معنی قطع پیوند با جنبش دانشجوئی نیست؛ جنبشی که به دلائلی که گفتیم بخشی از جنبش دموکراتیک است. اصولاً کمونیست ها و طبقۀ کارگر نمی توانند نسبت به جنبش دموکراتیک در جامعه و خواست های دموکراتیک مردم بی اعتنا باشند. سوسیالیسم بدون دموکراسی ممکن نیست و طبقۀ کارگر بیش از هر طبقۀ دیگر نیازمند دموکراسی است. به همین دلیل است که مبارزۀ دانشجویان کمونیست برای خواست های دموکراتیک (از جمله خواست های ویژۀ دانشجویان) به مبارزۀ سوسیالیستی یاری می رساند. اما همچنان که بارها گفتیم ایم مبارزۀ ویژۀ دانشجوئی کافی نیست و دانشجویان کمونیست باید علاوه بر خواست های ویژۀ دانشجوئی خواست های دموکراتیک عمومی را نیز مطرح و برای تحقق شان مبارزه کنند، همچنان که باید خواست های کارگران، چه خواست های فوری و چه اهداف دراز مدت طبقۀ کارگر (محو استثمار و کار ِ مزدی، لغو طبقات) را ترویج و تبلیغ نمایند.

از اینکه به ما فرصت دادید دیدگاه هایمان را در مورد جنبش دانشجوئی مطرح کنیم، سپاسگزاریم.

مسئولان سایت آذرخش، 16 آذر 1389، 7 دسامبر 2010

www.aazarakhsh.org

azarakhshi@gmail.com

بیان دیدگاه